۸.۱۰.۹۲

ببوی خاک تو مهمانم


من آن درخت زمستانی، برآستان بهارانم
که جز بطعنه نمیخندد، شکوفه بر تن عریانم
ز نوشخند سحرگاهان ،خبر چگونه توانم داشت
منی که در شب بیپایان، گواه گریه بارانم
شکوه سبز بهاران را، برین کرانه نخواهم دید
که رنگ زرد خزان دارد، همیشه خاطر ویرانم
کجاست باد سحرگاهان ، که در صفای پس از باران
کند بیاد تو ، ای ایران ببوی خاک تو مهمانم.

نادر نادرپور


هیچ نظری موجود نیست: