۱۰.۲.۹۲

بە یاد هم میهنان و جانباختگان زمین لرزەی بوشهر و سیستان و بلوچستان ...... ای میهن، در اینجا سینهٔ من چون تو زخمی است.



خواهرم ذره ذره می سوزد ، زیر پاشویه ها و تب برها
عشق با پای خسته ی پدرم ، می دود پا به پای دکترها
باغبانان پیر با افسوس ، از میان خرابه و آوار
یاس های معطر خود را می کشانند سوی چادرها
"مرد هم گریه می کند وقتی" ، خبری در غبار شب نرسد
و بداند که چند روزی هست دلبرش مانده زیر آجرها
مثل یک برگ در دل پاییز ، مثل یک بغض که ترک خورده ،
شهر می ترسد از وزیدن باد ، شهر می ترسد از تلنگرها
باز هم فیلم های در اکران ، باز پرونده های در جریان
عده ای مست وعده های دروغ ، عده ای دلخوش تظاهرها
کاش دنیا ببیند و این قدر ، تیشه اش را به ریشه مان نزند
ما که بر گرده هایمان خورده ست ، زخم سر نیزه ی تمسخرها
مادری غصه دار تر از قبل ، خیره بر قاب عکس ، می گوید:
در پس هر جدا شدن ، "وصلی است ، گرچه دورست از تصور ها

امیر توانا املشی




هیچ نظری موجود نیست: