۱۰.۲.۹۲

از نظر اسلام جادوگری علم واقعی‌ است.


بیگمان یکی از دیرینه‌ترین خرافات بشری، جادو میباشد.
در این بخش از بررسی‌های اسلام از دید قرآن، به این مسئله میپردازم؛
بدون شک، اسلام به این موضوع به عنوان واقعیتی عینی مینگرد؛


قَالَ أَلْقُوْاْ فَلَمَّا أَلْقَوْاْ سَحَرُواْ أَعْيُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ وَجَاءوا بِسِحْرٍ عَظِيمٍ (اعراف/۱۱۶) گفت شما بيفكنيد، و هنگامي كه (وسايل سحر خود را) افكندند چشم مردم را جادو كردند و ترسانيدند و جادوی بزرگی عظيمي آوردند! (اشاره با داستان جادوگران زمان موسی)


و نه تنها واقعیتی که وجود خارجی دارد، بلکه آنرا نیز تقسیم بندی مینماید و برای آنها دلایلی عقلانی نیز قائل است، در اینجا به بررسی انواع جادو و چگونگی پیدایش آنها از دید اسلام میپردازم؛

از دید قرآن، پیش از گزینش محمد ابن عبدالله به عنوان پیام آور اسلام، جنها با سوار شدن بر روی پشت همدیگر تا آسمان طبقه ی هفتم پیش میرفتند و اقدام به استراق سمع از تصمیمات و فرامینی که الله به فرشتگانش برای اجرا ابلاغ میکرد، مینمودند، و پس از آن این اطلاعات را در اختیار مردانی از انس که به آنها پناه میبردند، قرار میدادند و این مردان نیز جنها را عبادت میکردند؛



قَالُوا سُبْحَانَكَ أَنتَ وَلِيُّنَا مِن دُونِهِم بَلْ كَانُوا يَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَكْثَرُهُم بِهِم مُّؤْمِنُونَ (سبا/۴۱) (روز قیامت) آنها(فرشتگان) مي‏گويند: منزهي تنها تو ولي ما هستي نه آنها، (آنان ما را نميپرستيدند) بلكه جن را پرستش ميكردند، و اكثرشان به آنها ايمان داشتند!

اما همین مردان انس با استفاده از اطلاعات ربوده شده ی الهی اقدام به فریب مردم و خبر رسانی از آینده میکردند।


الله به محمد بیان میکند که از جانب من، از قول جنها بگو که ما (جنها) قبلا آزادانه (با سوار شدن بر روی همدیگر) تا آسمان پیش میرفتیم و در آنجا صندلی برای گوش دادن داشتیم، و آسمان را نیز لمس میکردیم، اما از دیشب(زمان اراده ی الله برای رشد انسانها که منظور بعثت محمد ابن عبدالله است) که خواستیم استراق سمع کنیم، چیزی عجیبی شنیدیم(قرآن) که ما نمیدانیم الله برای ساکنان زمین خیری در نظر دارد یا شری در انتظار آنهاست، و از این پس هر کسیکه بخواهد استراق سمع نماید با شهاب هدف قرار میگیرد؛

।قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِّنَ الْجِنِّ فَقَالُوا إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآنًا عَجَبًا بگو به من وحي شده است كه جمعي از «جن» به سخنانم گوش فرا داده‏اند، سپس گفته‏اند: ما قرآن عجيبي شنيده‏ايم!


يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَلَن نُّشْرِكَ بِرَبِّنَا أَحَدًا که به راه راست هدايت مي‏كند، لذا ما به آن ايمان آورده‏ايم، و هرگز احدي را شريك پروردگارمان قرار نمي‏دهيم।


وَأَنَّهُ تَعَالَى جَدُّ رَبِّنَا مَا اتَّخَذَ صَاحِبَةً وَلَا وَلَدًا و اينكه بلند است مقام با عظمت پروردگار ما، و او هرگز براي خود همسر و فرزندي انتخاب نكرده است ।
وَأَنَّهُ كَانَ يَقُولُ سَفِيهُنَا عَلَى اللَّهِ شَطَطًا و اينكه سفيهان ما درباره الله سخنان ناروا مي‏گفتند । 


وَأَنَّا ظَنَنَّا أَن لَّن تَقُولَ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى اللَّهِ كَذِبًا و اينكه ما گمان مي‏كرديم كه انس و جن هرگز دروغ بر الله نمي‏بندند ।


وَأَنَّهُ كَانَ رِجَالٌ مِّنَ الْإِنسِ يَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِّنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقًا و مردانى از آدميان به مردانى از جن پناه مى‏بردند و بر سركشى آنها مى‏افزودند।
وَأَنَّهُمْ ظَنُّوا كَمَا ظَنَنتُمْ أَن لَّن يَبْعَثَ اللَّهُ أَحَدًا و اينكه آنها گمان كردند همانگونه كه شما گمان مي‏كرديد كه خداوند هرگز كسي را (به نبوت) مبعوث نمی کند।
وَأَنَّا لَمَسْنَا السَّمَاء فَوَجَدْنَاهَا مُلِئَتْ حَرَسًا شَدِيدًا وَشُهُبًا و ما آسمان را لمس نمودیم و آن را پر از نگهبانان توانا و تيرهائی از شهاب سنگ يافتيم।



وَأَنَّا كُنَّا نَقْعُدُ مِنْهَا مَقَاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَن يَسْتَمِعِ الْآنَ يَجِدْ لَهُ شِهَابًا رَّصَدًا و همانا ما می نشستیم که در مکانی که جایگاه نشستن بود و گوش (به حرفهای داخل آسمان) میدادیم اما اكنون هر كس بخواهد استراق سمع كند شهاب سنگي را در كمين خود مي‏يابد। 


وَأَنَّا لَا نَدْرِي أَشَرٌّ أُرِيدَ بِمَن فِي الْأَرْضِ أَمْ أَرَادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَدًا و ما نمى‏دانيم كه آيا براى كسانى كه در زمينند بدى خواسته شده يا پروردگارشان برايشان هدايت‏خواسته است। 


وَأَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَمِنَّا دُونَ ذَلِكَ كُنَّا طَرَائِقَ قِدَدًا و از ميان ما برخى درستكارند و برخى غير آن و ما فرقه‏هايى گوناگونيم।


وَأَنَّا ظَنَنَّا أَن لَّن نُّعجِزَ اللَّهَ فِي الْأَرْضِ وَلَن نُّعْجِزَهُ هَرَبًا و ما مى‏دانيم كه هرگز نمى‏توانيم در زمين خداى را به ستوه آوريم و هرگز او را با گريز [خود] درمانده نتوانيم كرد। 


وَأَنَّا لَمَّا سَمِعْنَا الْهُدَى آمَنَّا بِهِ فَمَن يُؤْمِن بِرَبِّهِ فَلَا يَخَافُ بَخْسًا وَلَا رَهَقًا و ما چون هدايت را شنيديم بدان گرويديم پس كسى كه به پروردگار خود ايمان آورد از كمى [پاداش] و سختى بيم ندارد।


وَأَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُوْلَئِكَ تَحَرَّوْا رَشَدًا و از ميان ما برخى فرمانبردار و برخى از ما منحرفند پس كسانى كه به فرمانند آنان در جستجوى راه درستند। 


وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبًا ولى منحرفان هيزم جهنم خواهند بود।

پس یکی از نمونه‌های جادو، جادوئی است که برخی از مردان با استفاده از اطلاعاتی که از جنها بدست میاوردند، از آینده خبر میدادند।

اما از گذشته هم به همین گونه خبر رسانی میکردند، هر انسان دارای دو فرشته است، یکی در سمت راست که مسئول نوشتن اعمال نیک انسان است و دیگری در سمت چپ که مسئول نوشتن اعمال بد انسان است؛


وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ (ق/۱۶) ما انسان را آفريديم و وسوسه‏هاي نفس او را مي‏دانيم، و ما به او از رگ قلبش نزديكتريم!


إِذْ يَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّيَانِ عَنِ الْيَمِينِ وَعَنِ الشِّمَالِ قَعِيدٌ (ق/۱۷) به خاطر بياوريد هنگامي كه دو فرشته راست و چپ كه ملازم انسان هستند اعمال او را دريافت مي‏دارند.


مَا يَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ (ق/۱۸) هيچ سخني را انسان تلفظ نمي‏كند مگر اينكه نزد آن فرشته‏اي مراقب و آماده براي انجام ماموريت است.

همچنین قران از آنها با عنوان کراما کاتبین یاد مینماید؛
وَإِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِينَ / كِرَامًا كَاتِبِينَ (انفطار/۱۱) و بدون شك نگاهباناني بر شما گمارده شده / كه نويسندگانى گرامى‏اند


جنها نیزهنگامیکه آنها این اطلاعات را تحویل قاصدان الهی میدهند گوش میدهند و از گذشته ی افراد به آنها اطلاع میدهند.

اما نوع دوم جادو از دید اسلام؛

این نوع جادو کاملا با استفاده از علمی است که الله بوسیله ی دو فرشته‌اش بنام‌های هاروت و ماروت به انسانها میاموزد.
در باره ی هاروت و ماروت نظریه‌های مختلفی را در اسلام مشاهده مینمائیم که به چند نمونه از آنها میپردازیم؛
- هاروت و ماروت دو فرشته بودند و چون بنی‌آدم در زمین بنای فساد وگناه نهادند،خدای را گفتند که ما را مملکت دنیا ده تا در آن داد کنیم و هیچ گناه نکنیم،حال آنکه این بنی‌آدم در زمین گناه می‌کنند।خداوند فرمود که من بنی‌آدم را شهوتی داده‌ام که شما نمی‌توانید خود را از آن نگاه دارید؛هاروت و ماروت گفتند که نگاه می‌داریم وعاصی نمی‌شویم و اگر شدیم،ما را به هرعقوبت که صلاح می‌بینی گرفتار کن ।
پس خدا شهوت در تن هاروت ماروت مرکّب کرد وایشان را مملکت زمین داد।هاروت و ماروت در زمین،زنی به غایت زیبا دیدند و شهوتشان جنبید،اما زن، سر فرود نیاورد و شرط کرد آن دو باید یا شراب بخورند یا کلام خدا را بسوزانند یا طفلی را بکشند و هاروت و ماروت دو شرط آخر را دشوارتر دیدند،پس شراب نوشیدند وچون مست شدند،کلام خدا را سوزاندند و در مستی،طفل را کشتند। باز زن سر فرود نیاورد و از آن دو خواست اسم اعظم را بدو بیاموزند و چون آموختند،زن به مدد اسم اعظم به آسمان رفت و از چنگ هاروت وماروت به در رفت।
پس خداوند آن دو را فرمود که هنگام عقوبت است و ایشان را در گزیدن عذاب دنیا و عذاب اُخری مخیر کرد وآن دو،عذاب دنیا را گزیدند،چرا که عذاب اخری جاوید است।خداوند در چاهی در زمین بابل،آن دو را نگونسار کرد و از عطش،زبانشان در آمده و تا آب نیز یک سر خنجر بیشتر نیست،اما در آن نمی‌رسند وتا قیامت در این حالتند و هر که راه آن چاه را بداند،بر سر آن می رود و از ایشان جادو می آموزد(ترجمه تفسیر طبری،۱۵۲ )।

یهودیان مدینه پس از هجرت نزد محمد ابن عبدالله آمدند و گفتند اگر تو پیغمبر هستی چه کسانی از پیامبران ما را مانند خودت پیامبر می دانی؟
رهبر اسلام هم پیامبران اسرائیلی را شمرد تا رسید به داود و سلیمان، یهودیان به هم نگاه کردنند و گفتند معلوم شد که تو پیامبر نیستی، چون سلیمان یک جادوگر بوده، و داود هم پادشاه بود نه پیامبر؛ این بود که قرآن در اینجا باب مسئله هاروت و ماروت را بیان نمود؛
وَاتَّبَعُواْ مَا تَتْلُواْ الشَّيَاطِينُ عَلَى مُلْكِ سُلَيْمَانَ وَمَا كَفَرَ سُلَيْمَانُ وَلَكِنَّ الشَّيْاطِينَ كَفَرُواْ يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا يُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى يَقُولاَ إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلاَ تَكْفُرْ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُم بِضَآرِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ وَيَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمْ وَلاَ يَنفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُواْ لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِي الآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوْاْ بِهِ أَنفُسَهُمْ لَوْ كَانُواْ يَعْلَمُونَ (بقره/۱۰۲) (يهود) از آنچه شياطين در عصر سليمان بر مردم مي‏خواندند پيروي مي‏كردند، سليمان هرگز (دست به سحر نيالود و كافر نشد، ولكن شياطين كفر ورزيد و به مردم تعليم سحر دادند (و نيز يهود) از آنچه بر دو فرشته بابل «هاروت» و «ماروت» نازل شد پيروي كردند، (آنها طريق سحر كردن را براي آشنائي به طرز ابطال آن به مردم ياد مي‏دادند) و به هيچ كس چيزي ياد نمي‏دادند مگر اينكه قبلا به او مي‏گفتند ما وسيله آزمايش شما هستيم، كافر نشويد (و از اين تعليمات سوء استفاده نكنيد) ولي آنها از آن دو فرشته مطالبي را مي‏آموختند كه بتوانند به وسيله آن ميان مرد و همسرش جدائي بيفكنند (نه اينكه از آن براي ابطال سحر استفاده كنند) ولي هيچگاه بدون فرمان خدا نمي‏توانند به انساني ضرر برسانند، آنها قسمتهائي را فرا مي‏گرفتند كه براي آنان زيان داشت و نفعي نداشت، و مسلما مي‏دانستند هر كسي خريدار اين گونه متاع باشد بهرهاي در آخرت نخواهد داشت و چه زشت و ناپسند بود آنچه خود را به آن مي‏فروختند اگر علم و دانشي مي‏داشتند!

این آیه در پاسخ به بیانات آنها در باره ی اینکه ریشه ی جادو از زمان سلیمان و وزیر دانایش، که قرآن از او به عنوان کسیکه دارای علم است یاد میکند، علمی که او قادر بود، تخت بلقیس را در یک چشم به هم زدن نزد سلیمان بیاورد!(آیا این علم است یا جادو؟)
لشکریان سلیمان همه از مسلمانان بودند و الله به او علمی بسیار داده بود که ملازمانش نیز از او یاد گرفته بودند؛
وَلَقَدْ آتَيْنَا دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ عِلْمًا وَقَالَا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي فَضَّلَنَا عَلَى كَثِيرٍ مِّنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ (نمل/۱۵) و ما به داوود و سليمان، دانشي عظيم داديم؛ و آنان گفتند: ستايش از آنِ خداوندي است که ما را بر بسياري از بندگان مؤمنش برتري بخشيد.

اما این علم سلیمان چه بود؟
قَالَ يَا أَيُّهَا المَلَأُ أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَن يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ (نمل/۳۸) (سليمان) گفت، اي بزرگان(وزیرانش)! كداميك از شما توانائي داريد تخت او را پيش از آنكه خودشان نزد من آيند براي من بياوريد؟!
قَالَ عِفْريتٌ مِّنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِكَ وَإِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ (نمل/۳۹) عفريتي از جن گفت: من آنرا نزد تو مي‏آورم پيش از آنكه از مجلست برخيزي و من نسبت به آن توانا و امينم!

با کمی دقت در آیات بالا مشاهده میکنیم که سلیمان به لشکریانش، مسلمین میگوید। میدانیم که لشکریان او انس و جن و پرنده و چرنده بودند।

اما یکی از وزیرانش که علم بسیار داشت به سلیمان میگوید که من تخت او(ملکه ی سبا به نام بلقیس) را قبل از اینکه چشمت را بر هم بزنی میاورم؛
قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِندَهُ قَالَ هَذَا مِن فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَمَن شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ (نمل/۴۰) (اما) كسي كه دانشي از كتاب (آسماني) داشت گفت، من آنرا پيش ‍ از آنكه چشم بر هم زني نزد تو خواهم آورد! و هنگامي كه (سليمان) آنرا نزد خود مستقر ديد گفت اين از فضل پروردگار من است تا مرا آزمايش ‍ كند كه آيا شكر او را بجا مي‏آورم يا كفران مي‏كنم ؟

آیا غیر از علم جادوگری علمی دیگر میتواند مد نظر قرآن باشد؟

اما برگردیم به اصل آیه؛
با مطالعه ی سیاق آیه ی ۱۰۲ سوره ی البقره، به نظر میرسد که رهبر اسلام در منگنه قرار گرفته بود، از یک سو معتقد بود که تمام علوم از الله است و از سوئی دیگر علم جادوگری را علمی شیطانی میدانست.
البته این آیه پر از تناقض است، از یک سو الله به مردم آموزش جادوگری را میدهد و از سوئی دیگر و از زبان دو فرشته‌اش به آنها میگوید که ما آزمایش کننده ی الهی هستیم و مبادا با ارتکاب و دست زدن به این اعمال کافر شوید، اما مردم از آنها علم (طلسم) چگونه اختلاف و جدائی افکنی بین مرد و زنش را یا میگرفتند، جالب است که قرآن بیان میکند، این دو فرشته (هاروت و ماروت) آموزش علم جادوگری را با اجازه ی ما(الله) به آنان میدادند. در آخر هم میگوید که مردم از آنها چیزی خوب یاد نمیگرفتند.

لذا اسلام جادوگری را به عنوان علمی نکوهیده به رسمیت میشناسد، علمی که الله بوسیله ی دو فرشته‌اش که در بابل بودند، مردم را فریب میدادند.
من در این آیه رد پای افسانه‌های یهودیان و زخمهائی که آنها در بابل دیده بودند را میبینم، طبق این آیه مردم بابل بوسیله الله دچار عذابی میشدند که خود متوجه آن نبودند و یا اینکه پیشرفتهای بابل را با عقل خویش نمیتوانستند توجیه نمایند این بود که به افسانه روی آوردند.

منبع:
iranianprismsecularism

هیچ نظری موجود نیست: