۱۴.۱.۹۲

Amber Gray Relapse






آدم ها


رد این عطر را می گیرم و می آیم
یا به تو می رسم
یا سر از بهشت در می آورم!!!


رضا یاراحمدی









شیخ از آن کند اصــــــرار بر خـــرابی احـرار..... چون بقـــای خود بینــد در فنای آزادی

فیلم زندانیان سیاسی در حیاط زندان رجایی شهر، سیزده بدر ۱۳۹۲





آن زمان که بنهـــادم ســـر بـــه پــای آزادی
دســت خــــود شستــم از برای آزادی
تا مگــــــر بدســـت آرم دامــن وصــــالش را
می دوم به پای ســـر در قفــای آزادی
با عوامـــل تکفــــــیر صنـــف ارتجـــاعی باز
حملــــه می کنــد دایم بر بنای آزادی
در محیط طوفان ، ماهــرانه در جنگ است
ناخــدای استبـــداد با خـــــدای آزادی
شیخ از آن کند اصــــــرار بر خـــرابی احـرار
چون بقـــای خود بینــد در فنای آزادی
دامن محبت را گـــر کنی ز خــــــون رنگین
می تـوان ترا گفتـن پیشــــوای آزادی
فـرخی ز جان و دل می کند در این محفل
دل نثــــار استقــلال ، جــان فـــدای آزادی

فرٌخی یزدی

تا یک جوانه باقیست ، نوروز رفتنی نیست.


آئین و جشن‌های کهن ایرانی‌، چهار شنبه سوری، نوروز و سیزده بدر امسال در حالی‌ به باشکوه‌ترین وضع ممکن برگزار شد که کشور از طرف دشمنان قسم خورده ایرانی‌ ها، یعنی‌ پان عرب‌ها و پان ترک‌های مفلوک که جز تیرگی و تیره روزی هیچ در درونشان ندارند، همچنان در اشغال ۳۴ ساله است.

پیش از نوروز نهایت تلاش و پلیدی را به کار بردند تا این مراسم را برای ایرانی‌‌ها خراب بکنند و به این ترتیب، بی‌ ریشگی و حقارت فرهنگی‌ خویش را تسکین دهند.

گاهی‌ در جامهِ علاقمندان محیط زیست و علاقمندان به بقای زمین وارد شده و در حالی‌ که کوچکترین ارزشی را برای جان انسان‌ها قائل نیستند و ایرانی‌‌ها را گروهی و به بهانه‌های دروغین اعدام کرده و کرد‌های بیگناه را دسته دسته قربانی نژاد پرستی‌ ترکی‌ خویش میکنند و یا طرفداران دیگر ادیان مانند ارامنه و شیعیان را با بمب گذاری‌های پی‌ در پی‌ و کشتار‌های دست جمعی‌ بیرحمانه میکشند، برای ماهی‌‌های قرمز دل‌ سوزاندند، گاهی‌ بشر دوست شده و پیشنهاد همدردی با فقرا را از طریق برگزار نکردن این مراسم دادند، در حالی‌ که همزمان و فقط در یک قلم، ۶۰۰ تن‌ میوه شب عید را در انبار‌های اردبیل احتکار کرده و آنرا دور ریختند، گاهی‌ در نقش مشاور اقتصادی ظاهر شده و مردم را به نخریدن پسته و آجیل دعوت کردند، و با همه امکانات مادی و ارتباطی‌ خویش کوشیدند تا قیمت‌ها را بالا نگاه داشته تا به این وسیله تلخی‌ و غم را وارد این مراسم کرده باشند.

با وجود همه این پلیدی ها، و تا جای که امکان برگزاری این آئین بود، این ملت جشن‌ها را با شکوه برگزار کردند و با انسجامی در خور ستایش و اتحادی که فقط از یک ملت میشود انتظار داشت، جشن‌ها و آئین‌های باستانی را مشترکن به اجرا دراوردند، و به این ترتیب آنچنان زجری را به رگ‌های بدخواهان‌شان تزریق کردند که نتایج آن را امروز در هر روز نامه و در هر سایت وابسته به این مردگان مغزی و از لابلای جملات هر مقاله چاپ شده در این گونه سایت‌ها به راحتی‌ میتوان دید و خندید و به عمق سوختگی این تیره روزان پی‌ برد.

مثلا یکی‌ از ضجه‌هایی‌ که سر دادند، گیر دادن به مراسم تهیه بزرگترین بستنی در دنیا بود که با شرکت هزاران زن و مرد غبراغ * ایرانی‌ در تهران انجام گرفت و مردم استقبال شاد و خوبی‌ را از این حرکتِ دلنشین انجام دادند، و با طنز و خنده ساعتی‌ را به شادی پرداختند،

و مانند دیگر مردم دنیا که در چنین مراسمی از این دست رفتار میکنند، و به کوری چشم جماعت پانترک و پان عربِ و آخوند ضّد ایرانی‌، گفتند، خندیدند و بستنی " مجانی‌ و مفت " .... بله! مجانی‌ و مفت خوردند، تا کور شود چشم تنگ و بخیل پان ترک‌ها و پان اعراب پست فطرت و گدا صفت که با پرداختن به این مساله "مفت" سعی‌ در کمرنگ کردن تاثیر این مراسم داشتند، حتی جایی‌ خواندم که این بدبخت‌های دروغ گوی که از قول ناتان یاهو از اردغان معذرت میخواهند و از قول اوجالان طرح صلح میریزند، نوشته بودند که بیش از صد تن‌ از خوردن این بستنی مسموم شده‌اند،!! به قول رندی میگفت من میدونستم میسوزند، ولی‌ اینکه روغن استخون‌هایشان از سوزش بزند بیرون، چیز دیگری است.

هر چند به اعتقاد من، همه این سناریو‌های مسخره و بی‌ ارزش برای مشغول کردن ایرانی‌ هاست تا به غارتی که از آنان میشود توجه نکنند و سرشان بیشتر با حفظ هویت و ایرانی‌ بودنشان گرم باشد تا حفظ ایران‌شان و این داستان قدیمی‌ و پوسیده‌ای است که ۳۴ سال است در ایران پی‌ در پی‌، بازخوانی شده و حکایت همچنان باقی‌ است.


*(قبراق چون لفظ عربی و ترکی نیست باید با غین نوشته شود.)


اعتماد به نفس کاذب به اندازه اعتماد بنفس واقعی‌، کاربرد دارد.















۱۳.۱.۹۲

و لاجرم از خود به ستوه


دیری با من سخن به درشتی گفته اید
خود آیا تاب ِ تان هست که پاسخی در خور بشنوید ؟

رنج از پیچیده گی می بَرید ؛
از ابهام و
هر آنچه شعر را
در نظر گاه ِ شما
به زعم ِ شما
به معمایی مبدل می کند .

اما راستی را
از آن پیش تر
رنج ِ شما از ناتوانایی خویش است
در قلمرو ِ «دریافتن» ؛
که این جای اگر از «عشق» سخنی می رود
عشقی نه از آنگونه است
که ِ تان به کار آید ،
وگر فریاد و فغانی هست
همه فریاد و فغان از نیرنگ است و فاجعه .

خود آیا در پی دریافت ِ چیستید
شما که خود
نیرنگید و فاجعه
و لاجرم از خود
به ستوه
نه ؟

دیری با من سخن به درشتی گفته اید
خود آیا تاب ِ تان هست
که پاسخی به درستی بشنوید
به درشتی بشنوید ؟


احمد شاملو




Clara Alonso GQ







من دلگرم بنفشه ای هستم

اخطار

از آجیل سفره عید
چند پسته لال مانده است
آنها که لب گشودند، خورده شدند
آنها که لال مانده اند، می شکنند
دندانساز راست می گفت:
پسته لال، سکوت دندان شکن است!





خانه تکانی

عید که می آید
مورچه ها می آیند و شیرینی ها را می برند
بهار، از زیر طبقه همکف سرک می کشد
و درست کنار پنجره دستشویی گل می دهد
ملیحه خانه می تکاند
و اشیای قدیمی یک به یک
پشت وانت پرت می شوند
عید که می آید
این خاطرات من است که حراج شود!



تبریک

اپرای کوراغلو
در مایه ی افشار
به سرپرستی ندیر قلی خان
تمدید شد
از شیراز، هنوز هم
بوی شنبلیله می آید
لطفا، لطفعلی خان را دراز کندی
کمی نمک، یک پیمانه روغن
سبزه ها را تفت دهید
چشم بلبل ها را در آورید
آقامحمدخان، هوس قرمه سبزی کرده است
راستی ببخشید: نوروزتان پیروز!




مشورت

تعطیلات نوروز به کجا برویم؟
پدر از بی پولی گفت و قسط های عقب مانده
مادر از سختی های راه و از بی خوابی و ملافه و حمام
ساعت شد ۱۲ نصفه شب
گفتم برویم سر اصل مطلب
یکی گفت برویم شیراز
دیگری گفت نخیر، مشهد!
ساعت شد ۵ صبح
مادر گفت بالاخره کجا برویم؟
پدر گفت: برویم بخوابیم!




آبونمان

مثل قوم و خویش دم عید
تمام فیش ها آمده اند
جز فیش مهربان حقوق بشر!
فیش آب، مصرفی نیما خان بابت خوابگه مورچگان
فیش برق، بابت لامپ اضافی کافه نادری
فیش گاز، بابت مصرف بهینه صادق هدایت
تلفن، وای نگو، نگو که سپانلو ناراحت می شود!




بهاریه

برف بطور زنده پخش می شود
تمام شبکه ها برفکی است
من دلگرم بنفشه ای هستم
که کنار اجاق دستشویی حیاط
با شعله بنفش می سوزد!

چند شعر طنز از اکبر اکسیر





با همگان به سر شود، سیزده بدر هم در شود













سیزده بدر شادباش


آهای سیزدتون بدر
دشمناتون در به در
رفقاتون گل به سر
گرفتاریاتون زود بدر
خوشیهاتون هزار برابر.

ایرانیان باستان در آغاز سال نو پس از دوازده روز جشن گرفتن و شادی کردن که به یاد دوازده ماه سال است، روز سیزدهم نوروز را که روز فرخنده ایست به باغ و صحرا می رفتند و شادی می کردند و در حقیقت با این ترتیب رسمی بودن دورهً نوروز را به پایان میرسانیدن.