۲۲.۷.۸۷

برزخ کمدی الهی - مقدمه


کتاب دوم برزخ

برزخ دانته به طور کلی‌ شامل سه قسمت مجزای منطقهٔ مقدماتی، برزخ اصلی‌ و بهشت زمینی‌ است و از سرود اول تا نهم مربوط به منطقهٔ مقدماتی برزخ میشود، سرودهای دهم تا بیست و هفتم مربوط به برزخ اصلی‌ و از سرود بیست و هشتم تا سی‌ و سوم مربوط به قسمت بهشت زمینی‌ میشود. 

ساختمان جغرافیایی برزخ خیلی‌ ساده‌تر از ساختمان جغرافیایی دوزخ دانته میباشد، ولی‌ مفسرین و دانته شناسان در اینجا با مشکل دیگری مواجه هستند که در برزخ نبودند و آن معما‌های اختر شناسای این کتاب میباشد. دانته در دوزخ از علم ستاره شناسی‌ استفاده نکرده است چرا که این سفر در درون زمین صورت گرفته است و همه سفر در وادی ظلمات می‌گذرد، ولی‌ سفر برزخ تماماً در فضای باز و در زیر آسمان پر ستاره صورت می‌گیرد، و طول این سفر نیز تقریبا سه برابر سفر ۲۴ ساعتی دوزخ میباشد، به همین جهت به کرات برای تعیین زمان اشاره به وضع ستارگان و اشکال نجومی و مواضع خورشید در آسمان میشود. و طبق معمول، دانته این اشارات را در حاله‌ای از معما می‌پیچد، چنانکه بعضی‌ از این معما‌ها برای مفسرین دانته، درک نشدنی‌ میباشد. مثلا معما نجومی که در آغاز سرود نهم برزخ آماده است و با آنکه خود سرود حاوی سه بند یعنی‌ نه‌ مصرع بیش نیست ولی‌ هنوز بر سر تفسیر این معما به توافق نرسیده‌اند.

جزیره‌ برزخ شامل کوه عظیم برزخ و ساحلی است که گردا گرد این کوه را فرا گرفته است، ارواحی که در این جزیره پیاده میشوند، باید بلافاصله دست و روی خود را در کنار این ساحل بشویند تا از آلایش‌های زمینی‌ پاک شوند و شاخه‌ای از گیاه محقّر و نرمی که در این ساحل می‌روید را به کمر ببندند تا از این گیاه حقیر درس فروتنی آموزند و ترک گردنکشی و غرور و سرفرازی کنند، زیرا که جز فروتنی در برابر خداوند یا حقیقت و عدالت راه به رستگاری نمیتوان برد، از آنجا این ارواح راهی طبقه مقدماتی برزخ و طبقات هفت گانهٔ اصلی‌ آن میشوند تا هر کدام دوران لازمه را در طبقه‌ای که مربوط به ایشان است برای تطهیر روح خویش بگذرانند.
برزخ دانته کوه بسیار بزرگ و بلندی است که در آن سوی‌ کرهٔ زمین درست در نقطه مقابل اورشلیم، در وسط جزیره‌‌ای که گردا گرد آن را اقیانوسی عظیم و غیر قابل عبور فرا گرفته است، سر برافراشته است و به خلاف درهٔ دوزخ که طبقات مختلف آن رو به پایین میرود، طبقات هفتگانهٔ این برزخ رو به بالا دارند، نیمهٔ پایین کوه برزخ شامل منطقهٔ مقدماتی برزخ است که ۹ سرود اول کتاب به آن اختصاص داده شده است. نیمهٔ بالا شامل هفت طبقه اصلی‌ برزخ است که هر طبقه آن خاص یکی‌ از دسته‌های گناهکارن آمرزیدنی میباشد و قله این کوه محل بهشت زمینی‌ یعنی‌ همان بهشتی‌ است که آدم حوا در آن بسر می‌بردند و به جرم نافرمانی از آنجا رانده شدند، معنی‌ واقعی‌ این طبقات طبعا مراحل مختلف سیر معنوی آدمی‌ به سوی کمال و حقیقت است. 


پاسدار جزیره‌ برزخ شخصی‌ است به نام کاتون که در واقع تنها ساکن این جزیره‌ میباشد، وی از بزرگان رومی بود که در زمان جنگ‌های داخلی‌ روم در قرن اول پیش از میلاد به طرفداری از پمپه علیه سزار وارد جنگ شد، زیرا که معتقد بود که پیروزی سزار مترادف با شروع اثر دیکتاتوری و حکومت مطلقه در روم میباشد، چنانکه همینطور هم شد و وقتی‌ که سزار پیروزی یافت، کاتون خودش را کشت تا شاهد از دست رفتن آزادی روم نباشد، این نیز یکی‌ از مطالب سوال برانگیز کمدی الهی میباشد که دانته چنین شخصی‌ را که اولا مسیحی‌ نبوده است ثانیا مرتکب گناه خودکشی شده است که مجازات آن محکومیت جاودان در طبقه هفتم دوزخ است پاسدار جزیره‌ برزخ یعنی‌ در واقع پاسدار بهشت خود کرده است، توجیهی‌ که برای این تبعیض میتوان یافت این است که کاتون بخاطر آزادی خودکشی کرده بود و این آزادی چنان گران بها میباشد که اثر هر جرمی‌ را خنثی می‌کند، زیرا تا کسی‌ خودش را از زیر بار تحمل زور و ستم و گناه خالی‌ نکند، آزادانه راه تزکیهٔ نفس و رستگاری یعنی‌ راه بهشت را انتخاب نمی‌تواند کرد.

کوه برزخ شکل مخروط عظیمی‌ را دارد که هر چه رو به بالا میرود کوچکتر میشود، این کوه شامل سه قسمت کاملا مجزا میباشد که عبارتند از، منطقهٔ مقدماتی، برزخ اصلی‌ که شامل هفت طبقه است و بهشت زمینی‌. منطقهٔ مقدماتی شامل قسمت سفلی دامنهٔ کوه برزخ است که دامنه‌ای بسیار سخت و ناهموار میباشد و عبور از آن مستلزم رنج و تلاش بسیار است، در این منطقهٔ مقدماتی آن ارواحی کفاره می‌بینند که برای آشتی‌ با خداوند منتظر آخرین ساعت عمر خویش نشسته‌ا‌ند، یعنی‌ به هر حال پیش از مرگ توبه کرده اند و از این راه از دوزخ جاوید نجات یافته اند، منتها این توبه را که بایستی‌ زودتر کرده باشند در آخرین لحظات عمر کرده اند و به موجب قانون تاوان که قانون اصلی‌ دوزخ و برزخ میباشد، اینان باید مدتی‌ دراز معادل ۳۰ برابر آن مدتی‌ که با خداوند بر سر عناد بودند در اینجا با بی‌ تکلیفی به سر برند تا حق ورود به برزخ اصلی‌ و گذراندن دوران واقعی‌ کفارهٔ گناهان خویش را پیدا کنند. 

این ارواح مانند آنانی‌ که در روی زمین به سر میبرند در معرض تغییرات آب و هوا و باد و طوفان و زلزله و سیل قرار دارند، از این تحولات جوی از دروازهٔ اصلی‌ برزخ به بعد دیگر اثری نیست، و هر چه در آنجا شود صرفاً از جانب آسمان میاید و نه از جانب زمین، در طبقه مقدماتی دره‌ای خرم و سبز است به نام درهٔ پادشاهان که در آن گناهکاران ممتاز به سر میبرند و از این لحاظ آن را میتوان مانند جایگاه نامداران طبقه اول دوزخ دانست که در آن هومر، ارسطو، افلاطون، ابن سینا و سایر حکیمان و خرد مندان دوران کهن مقیم اند و در ظلمات دوزخ مکانی روشن و چمن پوش دارند.

بعد از منطقهٔ مقدماتی، برزخ اصلی‌ شروع میشود، این برزخ شامل هفت طبقه یا حلقه است، این طبقات هفت گانه هر کدام به شکل زمینی‌ مسطح به عرض سه برابر طول قامت یک آدمی‌ یعنی‌ تقریبا به پهنای ۵ متر است که به شکل نواری حلقه وار گرداگرد کوه را فرا گرفته است، یعنی‌ در دامنهٔ آن تراشیده شده اند، و این تنها اطلاع هندسی و دقیق و مشخصی‌ است که دانته در باره برزخ خود داده است. 

در هر یک از این حلقه‌ها که مثلا مانند آن جاده‌‌های است که در دامنهٔ کوه البرز یا کوه‌های ما برای عبور و مرور ساخته اند، طبقه خاصی‌ از ارواح برزخی، گناهان خویش را کفاره میدهند.

مدخل کوچک برزخ در کوچکی است که در واقع همان در بهشت است، زیرا که بهشت خاص در کمدی الهی در و نگاهبانی ندارد، در صورتی‌ که در احادیث مسیحی‌، صریحاً به در بهشت اشاره شده است.

در ورودی برزخ بر عکس در دوزخ که عریض و گشاده است و هیچ کس را مانع ورود به آن نمیشوند، دری است کوچک که از دور به اشکال پی‌ به وجودش میتوان برد، مفهوم واقعی‌ این اختلاف آن است که در گناه همیشه به روی آدمی‌ گشوده است، یعنی‌ آسان می‌توان گناه کرد، اما گذاشتن از در رستگاری و صفای روح دشوار است، زیرا که در اینجا خویشتن داری و دوری از وسوسهٔ نفس لازم است. دروازهٔ برزخ و بهشت پاسبانی دارد که تا به صلاحیت کسی‌ یقین نکند او را اجازه دخول نمیدهد.
بعد از عبور از طبقات ۵ گانه برزخ، دانته و ویرژیل وارد بهشت زمینی‌ میشوند که در قله کوه برزخ جای دارد، این همان بهشت معروفی است که آدم و حوا در آغاز خلقت بشر در آن بسر می‌بردند و خداوند مقرر کرده بود که همواره در آن بمانند، اما وسوسهٔ شیطان مایهٔ اغوا یا گول خوردن حوا شد و به چیدن میوهٔ شجره یا درخت ممنوع‌اش واداشت و در نتیجه آدم و فرزندانش به این خراب آباد افتادند.

این بهشت زمینی‌ که دانته زیبای و جلال آنرا با استادی فراوان وصف کرده است، آخرین منزل سفر برزخ این مسافر سرگردانی است که روانه‌ی دیار جاوید شده است. در این بهشت وی برای اولین بار با بئاتریس، محبوبه زیبای آسمان نشین خویش دیدار می‌کند، که دیگر در اینجا دلدار زمینی‌ او نیست، بلکه مظهر عشق و ایمان و به تعبیر دقیقتر مظهر حقیقتی است که از راه مذهب و ایمان متجلی میشود و عقل و ادراک آدمی‌ بی‌ کمک دل‌ و احساس بدان راه نمیتواند برد. از این جهت است که چون بئاتریس پای به میدان میگذارد، ویرژیل یعنی‌ مظهر عقل و استدلال بشری که دانته را در سفر دوزخ و برزخ راهنما بوده است، بی‌ سر و صدا جا خالی‌ می‌کند، و به آنجا که تبعید گاه ابدی اوست یعنی‌ به طبقه اول دوزخ باز میگردد، این یکی‌ از عالیترین اشارات سمبولیک، در کمدی الهی است، و طبیعتا مفهوم آن این است که عقل و منطق آدمی‌ فقط تا آنجا توانای دارد که وی را از وادی گمراهی و ضلالت به سلامت بگذراند و ماهیت خوب و بد را به او بفهماند و او را به بهشت زمینی‌ یعنی‌ به آسودگی خیال، روح و فکر برساند، ولی‌ از اینجا به بعد، دیگر کاری از دست عقل ساخته نیست، زیرا که پای استدلالیان چوبین است، و اینجا دیگر کار، کار عشق و کار دل‌ یعنی‌ آن آینه شاهی‌ و مخزن گوهر اسرار است که عقل نامحرم را در آن راهی‌ نیست، این همان راز نهفته‌ای است که ما عالیترین وصف آن را از دهان حافظ خودمان شنیده ایم.

در ازل پرتوی حسنت ز تجلی‌ دم زد .... عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

عقل می‌خواست کزان شعله چراغ افرزد .... برق غیرت بدرخشید وجهان برهم زد

مدعی خواست که آید به تماشاگه راز.... دست غیب آمد و بر سینهٔ‌‌ نامحرم زد

شش سرود آخر برزخ را دانته به شرح عبور گردونه‌ای فروزان و زنان و مردان مختلف این بهشت زمینی‌ اختصاص میدهد، و از نظر سمبولیک ، این قسمت قویترین قسمت تمامی کمدی الهی بشمار میرود، این گردونه که به دست شیری بالدار، مظهر مسیح، رانده میشود، نماینده آیین مسیح و تحولات تاریخی آن است.

بعد از آن دانته به وسیلهٔ فرشته‌ای که نگهبان بهشت است ، کفی از آب جوی فراموشی و جویبار خاطره مینوشد و آنگاه به همراه بئاتریس یعنی‌ با نیروی ایمان و خلوص، رهسپار افلاک یا همان بهشت آسمانی میشود، که بهشت زمینی‌ فقط پیش درامد آن است.
دانته دوزخ را طبق نظریه اخلاق ارسطو و برزخ را طبق نظریه عشق افلاطون طبقه بندی کرده است، طبقه بندی افلاطونی برزخ هم ساده‌تر و هم مطلوبتر از دوزخ میباشد.

برزخ یک ابداع ایرانی‌ و مانوی است، از وجود برزخ یعنی‌ جای بین بهشت و دوزخ، نه در دین اسلام و نه در دین مسیحیت و نه حتی در تورات، سخنی گفته نشده است و به آن اشاره نشده است. و فقط بعدها یعنی‌ در قرون ۵ و ۶ میلادی، روحانیون مسیحی‌ به این فکر افتادند که برزخ را در بین این دو جهان قرار دهند و این نظر به دو جهت پیدا شد، یکی‌ الزامی معنوی، و دیگری نظریه‌ای که از جانب یک آیین غیر مسیحی‌ یعنی‌ آیین ایرانی‌ مانوی به این روحانیون عرضه شده بود. الزام معنوی برای این بود که قبل از اینکه روحانیون مسیحی‌ اینچنین فاسد بشوند و واقعا به اصول دین مسیح معتقد بودند از اینکه اختیار آمرزش و بخشش و همچنین اختیار محکوم کردن روح افراد گناهکار مسیحی‌ به دست ایشان سپرده شده است و دارای این قدرت هستند که با قضاوت در اعمال و رفتار افراد، ارواح آنها را به وسیلهٔ روح القدس بهشتی‌ یا دوزخی کنند، مسئولیت شدیدی احساس میکردند، زیرا هر خطای در این باره برای آنها به قیمت و منزله عذاب وجدان و لعنت ابدی تمام میشد، به همین خاطر احادیث مختلف بزرگان و آیین پیش از مسیح را تعبیر و تفسیر کردند و به وجود برزخی قائل شدند که ارواح باید در آن کفاره ببینند و تدریجاً از آلایش گناهان پاک شوند تا بعد شایستگی صعود به آسمان و ملکوت را پیدا کنند، وجود چنین برزخی راه گریز و مفری برای اینان بود، زیرا به این وسیله هم گناهکارن بی‌جهت آمرزیده نمیشدند و عذابی شایسته گناه خود میدیدند و هم این عذاب صورتی‌ جاودانی و قطعی یعنی‌ صورت محکومیت جبران ناپذیر و عذاب دوزخیان را نداشت و کسانی‌ که به تحمّل آن محکوم میشدند، امید آن را داشتند که دیر یا زود بخشایش الهی نسیب آنان شود و راه آمرزش و ملکوت را به رویشان بگشاید. در قرن ششم میلادی، پاپ گریگریوس کبیر، رسما به وجود برزخ فتوا داد، و آنرا جز دنیای بعد از مرگ دانست، و از آن زمان بود که این اعتقاد به صورت یکی‌ از اصل دین کاتولیک درامد و به دین مسیح راه یافت.

ولی‌ عامل اصلی‌ و اساسی‌ در پیدایش برزخ در آیین کاتولیک یک اعتقاد مذهبی‌ ایرانی یعنی‌ عقیده مانوی بود، اصولأ آیین عقاید یهود و مسیح از عقاید ایرانیان ناشی‌ شده است. و از آن جمله است اعتقاد به شیطان، بهشت ، جهنم، رستاخیز و ٔپل صراط، و غیره، تقریبا همه این اصول اول وارد آیین یهود و بعد به صورت کاملتر وارد دین مسیح شده است، (در این مورد به تحقیقات استاد پور داود در کتاب اوستا مراجعه شود)

دین مانی کاملترین دین دنیاست و اروپایها ۵۰۰ سال این دین را سرکوب کردند تا توانستند از رشد آن جلوگیری کنند.

 

دوزخ - سرود ۳۰ تا آخر ۳۴


سرود سی‌ امّ

طبقه هشتم دوزخ: حیله گران
گروه دهم: جاعلین
دسته‌های دوم و سوم و چهارم: سکه سازان و قلب کنندگان افراد و سخنان

در کنار کیمیا گران، سه دسته دیگر از قلب زنان درین آخرین گودال طبقه هشتم کیفر می‌بینند. دستهٔ اول، آنها که آدمی‌ را بجای آدمی‌ دیگر جا زده‌اند، و مجازات آنها در اینجا این است که الی آلابد اسیر دیوانگی باشند تا اشخاص را با دیگران عوضی‌ بگیرند و هرگز نفهمیدند که با که طرف هستند و در مقابل این دیوانه خویی از همه طرف مورد آزار قرار گیرند، یعنی‌ بحقیقت از خودشان فرار کنند و باز همیشه گرفتار خود باشند.

دستهٔ دوم، سکه سازان یعنی‌ جاعلین پول، یا آنهایند که زرّ خالص را باغش آمیخته اند. اینان به بیماری استسقا دچارند که همیشه آنها را تشنه نگاه میدارد، و در عین حال فضولاتی را در تنشان انباشته میکنند که ایشان قدرت تحلیل بردن آنها را ندارند، زیرا در زندگی‌ نیز فضولاتی را با زرّ خالص درامیختند که زرّ نمیتوانشته است که آنها را هضم کند. تشنگی دائمی ایشان علامت عطش طلا است که همواره بر ایشان حکمفرما بوده است.

دستهٔ سوم آنها هستند که با قلب سخن، باعث بدبختی‌ها و فلاکت‌ها شده اند. این عده محکوم بدانند که یا همواره خاموش مانند، و یا هر سخنشان با سوتفاهم و جر و بحث توأم باشد زیرا ایشان در زندگی‌ با همین زبان غیر از آن گفته‌اند که می‌بایست گفته باشند.

دانته با کسی‌ که به جرم کیمیاگری در این گودال قرار دارد، صحبت می‌کند که ناگهان روح گناهکار دیگری به کیمیاگر حمله می‌کند و گردنش را گاز می‌گیرد و و کیمیاگر یا همان کاپو کیوو از درد، زمین سخت را با شکم، خراشیدن می‌گیرد، این روح گناهکار روح زنی‌ به نام میررا است که بنا به افسانه‌های یونان دختر زیبای پادشاه جزیره قبرس بود، این دختر عاشق پدر خود شد و به شکل زنی‌ دیگر تغییر قیافه داد و شبی با استفاده از تاریکی، بجای زن دیگری به بستر پدر راه یافت و با او همخوابه شد.
جیانی به خواهش سیمونه به جای مادر مردهٔ سیمونه در بستر بیماری خوابید و به نفع سیمونه وصیت کرد و قسمت اعظم از دارایی خود را به پسرش سیمونه بخشید، ضمنا خود از این فرصت استفادر کرد و چندین چیز قیمتی و نادر از اموال متوفی، بخصوص مادیان سفید رنگ منحصر به فرد او را که در تمام ایتالیا شهرت داشت بخویش واگذار کرد و سیمونه پسر متوفی نیز نتوانست از اجرای میل پدر درین باره سر باز زند.

گناهکار دیگری با شکمی بزرگ که پر از گنداب است و با لبهای که بر اثر تشنگی آویزان است به جرم جعل سکه مجازات میشود و در کنار او دو روح دیگر دراز کشیده اند که بر اثر تب زیاد، دود از آنها بلند میشود. یکی‌ از این ارواح، روح گناهکار زلیخاست که به یوسف تهمت زده و دیگری از شیادان شهر تروا است که سینون نام دارد و مردم ترویا را فریب داد و آنانرا متقاعد کرد که اسب چوبی معروف را که یونانیان در درون آن بودند وارد شهر کنند. این ارواح با یکدیگر به جدال میپردازند و گناهان یکدیگر را به رخ هم میکشند.
دانته شاهد دعوای بین این ارواح گناهکار میشود و غرق در گفته‌های ایشان میگردد، به طوری که استادش ویرژیل به او هشدار میدهد و بر وی خشم می‌گیرد،

هوش دار که چه میکنی‌، که نزدیک است سخت از تو بخشم آیم.
استاد گفت: شرمی کمتر از این، جبران خطایی فزون از این را کافی‌ است، پس ترا دیگر جای آزرم و تاسف نیست.
میل شنیدن این چنین سخنان زشت خود میلی بسیار پست است.


سرود سی‌ و یکم
عفریتان

این سرود سراسر به عفریتان و دیوان دوزخ تعلق دارد و در آن پای هیچ انسانی‌ بجز ویرژیل و دانته به میان نمیاید. این عفریتان پاسداران طبقه نهم دوزخ یعنی‌ آخرین طبقه جهنمند که مقر فرمانروای امپراتور دوزخ یعنی‌ شیطان است. اینان موجودات عظیم الجثه و خوفناک هستند که دیدارشان بیننده را متوجه مخافت و مهابت نیروی نهفته در زنجیر کشیدهٔ آنان می‌کند، چنانکه اگر این نیرو در خدمت شر بکار افتا، تعادل قوا بنفع اهریمن بر هم خواهد خورد.

قسمت اعظم این عفریتان " تیتان "‌هایی‌ هستند که روزگاری بر خدای خدایان یونان شوریدند و از آن زمان به بند افتادند تا دیگر پا به دنیای روشنایی نگذارند.

قسمت دیگر از آنان شیطان هاییند که پس از عصیان به خداوند به اسفل السافلین فرود افتادند، یکی‌ نیز نمرود پادشاه کلده است که برج معروف بابل را ساخت.

این عفریتان بیشتر بخاطر دیو منشی خود در اینجا گرد آمده‌اند، نه به علت گناهان گذشته خویش، زیرا فی‌ المثل یکی‌ از آنان که دانته و ویرژیل را از چاه پایین میبرد و در طبقه نهم میگذارد، انتیوس است که اصلا در عصیان بخدایان شرکت نجسته است.

به طور کلی‌ عفریتان زادگان زمین و تاریکی و مغایر قوای عنان گسیخته‌ای هستند که نیروی عقل و نیروی محبت تعدیل نشده اند. یعنی‌ نمایندهٔ تمایلات لجام گسسته و دور از قید و بند مقررات اخلاقی‌ و فکری و قوانین الهی بشمار میروند.

از نظر تمثیلی اینان مظاهر آلایش و تاریکی زمینی‌ در مقابل صفا و فروغ آسمانی هستند و هر انسان باید در راه تعالی روح خود از نفوذشان دوری گزیند تا راه را بر تمایلات و شهوات بی‌ بند و بار حیوانی‌ ببندد، براه دیگری رود که بسوی آراستگی و کمال معنوی میرود.

این دیوان، یکبار که از زیر زمین بدر آمدند و پا بجهان نهادند، دست بچنان عصیانی زدند که حتی خدایان را بلرزه دراوردند و بساط آنانرا تهدید به هم نوردیدن کردند، بدینجهت خدایان دوباره انانرا بزنجیر کشیدند و به خاک ظلمات و عناصر اربعه که زادگاه و اصل آنها بوده باز گرداندند و همچنان زنجیر بر پا، مامور پاسداری آخرین طبقه از دوزخ و درکات جهنمشان کردند.

با چنین راهنمایان و زیر نظر چنین پاسدارانی است که دانته بر پشت یکی‌ از این عفریتان پا به طبقه نهم دوزخ میگذارد.
بنا بر افسانه های یونان ، پله یوس Peleus پدر آشیل قهرمان و نیمه خدای معروف یونان، نیزه ی داشت که ضربت اول ان زخم میزد و ضربت دوم ان همین زخم را التیام میداد. در قرون وسطا این نیزه آشیل موضوای بسیاری از ترانه های عاشقانه ترانه سرایان دوره گرد بود که دیدگان محبوبه خود را به نیزه ی آشیل تشبیه میکردند که هم دل عشاق را مجروح میکند و هم بر زخم این دل مرحم میگذارد . درانتهای سرود پیشین ویرژیل ، دانته رو مورد خشم و عتاب قرار میدهد و در این سرود از وی دل جوی میکند و دانته این رفتار ویرژیل را چونان نیزی آشیل میخواند که نخست درد میداد و پس درمان میبخشد.
در جای که نه تاریک است و نه روشن، صدا ی وحشتناکی به گوش دانته میرسد که دانته آنرا با شیپور Orlando که برادر زاده شارلمانی امپراتور معروف فرانسه بود مقایسه میکند ( ماجرای رولاندو اینگونه است که وی فرمانده سواران و جنگجویان زبده شارلمانی در جنگ با مسلمانان اندلسی بود و پس از شکست نیروی مسیحی بدست مسلمین در نبرد معروف Roncevaux در سال ۷۷۸ مسیحی، که دانته از ان به عنوان شکست دردناک نام میبرد، هنگامی که خود را بر اثر زخمهای گران در آستان مرگ دید چنان در شیپور خود دمید که صدای شیپور در دو فرسنگی آنجا به گوش شارلمانی و سردارانش رسید. مقصود از سپاه مقدس سپاه شارلمانی است که برای جهاد با مسلمانان اندلسی رفته بود .). و دانته از دور سایه مبهم برجهایی را میبیند و ویرژیل برایش توضیح میدهد که آنها برج نیستند و در واقع عفریت های هستند که در کنار چاه دوزخ از کمر به پایین در زمین گرفتارند . یکی از این غول ها نمرود است و شیپوری بر گردان دارد. نمرود نخستین پادشاه بابل، که در قرآن و تورات از او و از شداد نام برده شده است. مبنای اطلاع دانته طبعا تورات است.

 دیگری که با غل و زنجیر به زمین بسته شده است، افل لتس Ephialtes است که قصد مبارزه با خدایان را داشته است .
افل لتس در میتولوژی یونان، پسر نپتون خدای دریا قویترین دیوها بود. وی با کمک برادر خود اتوس در صدد برآمد که از کوه اولمپ بالا رود و بمقر خدایان راه یابد، ولی‌ در آن حین که نزدیک بود بمنظور خود برسد، آپولون که آنشب پاسدار المپ بود از برج دیده‌بانی خود آنها را دید و تیری بسویشان افکند و هر دو را بفرار واداشت.


 سپس غول دیگری به نام Antee که آزاد است ، دانته و ویرژیل را بر دوش خود گرفته و آنها را به درون چاه یعنی جای که شیطان و یهودا ( یکی از یاران عیسی مسیح که به وی خیانت کرد )در ان قرار دارند ، میبرد.
Antee پسر نپتون خدای دریا و تیلوس ربه النوع زمین در افسانه‌های خدایان یونان از این امتیاز برخوردار بود  که در جنگ، چون پشتش بزمین میرسید، نیروی از دست رفته خویش را باز می‌گرفت، زیرا زمین مادر او بود، به این جهت هیچ کس نمی‌توانست او را بکشد، تا آنکه هرکول پهلوان افسانه‌ای و شکست ناپذیر یونان او را بر هوا بلند کرد، آنقدر در همان حال نگاهش داشت تا خفه‌اش کرد. این غول در عصیان بخدایان شرکت نکرده است و بنابر این کیفری سبکتر از آنهای دیگر دارد.



سرود سی‌ و دوم

طبقه نهم دوزخ: خیانت کاران
منطقهٔ اول: خائنین به والدین و خویشان
منطقهٔ دوم: خائنین بوطن

ویرژیل و دانته با دست عفریت در طبقه نهم دوزخ برزمین مینشینند. این آخرین حلقهٔ‌ جهنم است که از لحاظ وسعت کوچکترین حلقات دوزخ و از نظر عمق و ظلمات مخوفترین آنهاست. در آن گناهکارترین ارواح دوزخ خانه دارند. در مرکز دایره‌ای که این طبقه را تشکیل میدهد ابلیس اعظم که بجرم عصیان بخداوند از آسمان فرود افتاد و پر و بالاش بسوخت بر جای ایستاده است و از این مقر خود که در نقطهٔ مرکزی کرهٔ عرض قرار دارد قلمرو وسیع خویش یعنی‌ سراسر دوزخ را اداره می‌کند، ولی‌ دفتر کار او همین طبقه نهم دوزخ است.

این طبقه به چهار منطقه تقسیم شده که از نظر ساختمانی به دنبال هم قرار گرفته اند. اما هر یک از آنها بیک دستهٔ خاص از اهل خیانت اختصاص یافته که وجه مشترک همهٔ آنها همین خیانتکاری است.

سراسر این طبقه نهم دوزخ از امواج یخ زدهٔ رودخانهٔ کوه چیتو که آخرین رود جهنم است پوشیده شده و بدین ترتیب قشری چنان عظیم و شکست ناپذیر از یخ آنرا در زیر خود گرفته است که بقول دانته اگر بزرگترین کوه‌های روی زمین بر آن فرو افتند، کمترین شکافی در آن روی نمیتواند داد.

در این فضای یخ زدهٔ موحش که در آن هر بخاری که از دهانی آید و هر اشکی که از چشمی فرو چکد جابجا یخ می‌بندد، دانته وعدهٔ سخن گفتن از یک دوزخی را در روی زمین مشروط بدان می‌کند که زبانش در این طبقه دوزخ یخ نزند،

در اینجا محکومینی بسر میبرند که سنگینی‌ گناه آنان راه هشت طبقه پیشین دوزخ را برایشان بسته است.

چهار دستهٔ خیانتکارنی که در درون این یخ جاودانی بسر میبرند و فقط سرهایشان از یخ بیرون است، عبارتند از خائنین به والدین و نزدیکان، خائنین بوطن، خائنین بمیهمانان، خائنین بولی نعمتان.

یخ جاودانی، آخرین و شاید عالیترین سمبل گناه است که دانته ابداع کرده است، زیرا این سرما و یخ و ظلمت مظهر انکار کامل لطف حیات بخش الهی و گرمی‌ محبت بشری است، و فقط قشر عظیم یخ که در آن هیچ اثری از حرارت و زندگی‌ و فروغ و ترّحم وجود ندارد، میتواند طبیعت این طبقه از گناهکاران را تجسم دهد.

فقدان هر گونه نور و حرارت آسمانی درینجا علامت محرومیت اینان از مهر و لطف خداوندی، و فقدان هر گونه نور و حرارت زمینی‌ نشان محرومیتشان از محبت و عاطفهٔ بشری است. دوزخیان این طبقه، از هر چیز که علامت زندگی‌ و گرمی‌ و روشنی باشد محرومند، زیرا خود هر گونه عواطف انسانی‌ و آسمانی را در روی زمین زیر پا گذاشته و بپیوند محبّت که مردمان جهان را بهم نزدیک می‌کند، خیانت کرده‌اند. از برجسته‌ترین نمایندگان این نوع دوزخیان، قابیل پسر برادر کش آدم است و یهودا حواری خائنی که ‌عیسی ولینعمت خود را بسکه‌ای چند فروخت، و شیطان اعظم که بخداوند یعنی‌ ولینعمت بزرگ خویش عصیان ورزید. هنگام ورود بدین طبقه خاموش و سرد دوزخ که هر اثری از امید و آرزو از آن رخت بربسته است، و ساکنانش بخلاف ارواح سایر طبقات جهنم آرزویی جز آن که مطلقاً فراموش شوند و از خاطره‌ها بروند در سر ندارند، دانته و ویرژیل تقریبا به آخر سفر بیست و چهار ساعتی‌ خود در دوزخ رسیده‌اند، زیرا طبق حساب‌هایی‌ که ما در آغاز سرود‌ها از اشاره بدانها خود داری کرده ایم، درین هنگام آخرین ساعت روز شنبهٔ مقدس ( ۹ آوریل) سال ۱۳۰۰ فرا رسیده، یعنی‌ تقریبا بیست و سه ساعت است که دانته در دوزخ بسر میبرد.
ارواحی بلاکش را در درون یخ دیدم که از فرط سرما تن‌‌هایشان تا آنجا که جلوه گاه شرم است، ( جلوه گاه شرم یعنی‌ صورت، که در آن سرخی روی نشان شرم میباشد) کبود شده بود و دندان‌هایشان چون منقار لک لکان، بهم می‌خورد، و هر یک از آنها روی بجانب پایین داشت، دهان آنان شاهد شدت سرمایی بود که احساس میکردند، و دیدهگانشان شاهد رنجی‌ که در دل‌ داشتند.

و در آن ضمن که در سرمای جاودان سخت میلرزیدم، بسوی مرکزی رفتیم که هر آنچه را که وزنی است روی بدان است. ( اشاره به مرکز کره زمین که مرکز ثقل دنیا و در دوزخ دانته نقطه یه نهایی جهنم است )

دانته موهای یک دوزخی را که نمی‌خواهد نامش را به دانته بگوید، در دست می‌گیرد و قسمتی‌ از آن را می‌کند. " موهایش را در دست پیچاندم و بیش از حلقه‌ای از آن را بزور از سرش کنده بودم، و او زوزه کشان دیده بزیر داشت" ، در اینجا بخلاف قسمت‌های اولی‌ دوزخ، محکومین میل ندارند در روی زمین یادی از ایشان بشود، بلکه خواستار فراموشی مطلق هستند. این صحنه، از قدیم یکی‌ از بغرنج‌ترین مسائل کمدی الهی را برای دانته شناسان پیش آورده است، که با وجود بحث‌های بسیار هنوز همچنان لاینحل مانده است، و آن موضوع تجرد ارواح در دوزخ است، آیا ارواح دوزخ که بارها دانته آنان را اشباحی محسوب داشته و تذکر داده است که وزن ندارند، و مثلا هنگام نشستن آنها بر قایق تغییری در وضع قایق در روی آب پیدا نمی‌شود، میتوانند خصأص جسمانی‌ خود را در دوزخ محفوظ دارند؟ دانته در اینجا بصراحت می‌گوید که موهای سر یک دوزخی را کنده و از این راه بدو شکنجه داده و وی را به فریادی و‌ا داشته است، که خودش این فریاد را عو عو سگان مینامد، هنوز مفسرین کمدی الهی برای این سوال پاسخ قانع کننده‌ای نیافته اند.


دانته یکی از قسمت های چهار گانه طبقه نهم دوزخ را، قابیلستان و یا Caina ، مینامد که این نام از اسم قابیل ، پسر برادر کش آدم مشتق شده که خود در این طبقه بسر میبرد، اصل فکر از تورات گرفته شده است . ( تورات سفر پیدایش باب چهارم )

Antenora ، نام قسمت دوم ازطبقه نهم دوزخ که مخصوص خائنین به وطن یا بمرام سیاسی خویش است، نام قسمت اول، که مخصوص برادر کشان و خویشاوند کشان است، از اسم قابیل مشتق شده بود، نام این قسمت از اسم Antonos شاهزاده ترویایی آمده است که پالادیوم شهر و مجسمه معروف آنرا تسلیم یونانیان کرد و دروازه شهر ترویا را بروی اسب چوبی گشود.

استاسیوس شاعر رومی قرن اول مسیحی‌ است که نوشته‌هایش به کرات در کمدی الهی مورد اقتباس و استفاده دانته قرار گرفته است.

دو دوزخی یخ زده را در یک گودال دیدم، که سر یکی‌ برای آن دیگری کلاهی شده بود، چونانکه بهنگام گرسنگی نان خورند، آنکس که سر بالاتر داشت دندان در نقطه‌ای از سر آن دیگری که مخ و گرده بهم میپیوندند، فرو برد.

در اینجا معروفترین صحنهٔ کمدی الهی شروع میشود که با داستان فرنچسکا ( سرود پنجم)، عالیترین ماجراهای این کتابند. این تنها موردی در کمدی الهی است که یک داستان واحد، در دو سرود مختلف شرح داده میشود، یعنی‌ قسمت اول آن در سرود سی‌ و دوم و قسمت دوم آن در سرود سی‌ و سوم نوشته میشود، تقریبا همهٔ دانته شناسان این صحنه را از نظر قدرت داستان پردازی و جلب توجه و انزجار خواننده ..... از شاهکارهای ادبیات مغرب زمین شمرده اند.

داستان مربوط به روح گرسنه کنت اوگلن است، روح دوم اسقفی است که به گلن خیانت کرد و وی را همراه با فرزندانش در زندانی تاریک زنده به گور ساخت، تا اینکه او و پسرانش از فرط گرسنگی تلف شدند. 



سرود سی‌ و سوم

طبقه نهم دوزخ: خیانتکارن
منطقهٔ دوم ( بقیه ): خائنین به وطن
منطقه سوم: میهمان کشان
داستان Ugolino و Ruggieri 
کنت اوگولینو یکی‌ از اشراف بزرگ شهر پیزا Pisa و رئیس یکی‌ از دو دستهٔ گویلف‌های این شهر بود. رییس دسته دیگر از این گویلف ها برادر زاده خود این کنت، به اسم Nino Visconii بود که میان او و عمویش اختلاف نظر شدید وجود داشت. کنت اگولینو برای اینکه از شر برادر زاده اش راحت شود و خود به تنهایی ریاست تمام گویلیف های شهر را بعهده بگیرد، با Ruggieri روجیر که رییس دسته سیاسی مخالف خود گلین ها بود و در عین حال اسقف شهر پیزا نیز بود ، در نهان سازش کرد و با کمک او برادر زاده خود را از کار برداشت و خود به تنهای ریاست تمام گویلیف ها رو عهده دار شد ، اما اسقف از این فرصت استفاده کرد تا گویلف ها را در هم شکند و به همین خاطر، کنت اگولینو را متهم کرد که چندی پیش رشوه گرفته است و یکی از دژ های مستحکم پیزا را به سپاهیان دو شهر فلورانس و لوکا واگذار کرده است. و مردم شهر را به این ترتیب به شدت بر علیه کنت اگولینو شوراند و آنها را وادار کرد که به کاخ کنت ریختند و او و دو پسر و دو نوه اش را دستگیر کردند و اسقف این پنج نفر را در برج معروف گولااندی Gualandi زندانی کرد، در ماه مه سال بعد از ان به فرمان او در این برج را با آجر تیغه کردند و این چند نفر در آنجا چندین روز با گرسنگی بسر بردند و عاقبت با شکنجه و رنج فراوانی که درین سرود استادانه از ان سخن رفته و شرح داده شده است، جان سپردند.

قسمت اول این سرود به داستان مرگ غم‌انگیز اگولینو و فرزندانش اختصاص یافته که یکی‌ از معروفترین داستان‌های دوزخ دانته است و در آن طبق قانون تاوان محکومی که در زندگی‌ قربانی اشتهای خائنی شده در اینجا خود این ظالم را می‌خورد.

پس از دیدار اوگولینو، ویرژیل و دانته به منطقهٔ بعدی طبقه نهم میروند که خأئنین به آیین میهمان نوازی بخصوص مهمان کشان در آن جای دارند. محکومین این قسمت جز نیمی از چهرهٔ خود را از یخ بیرون ندارند، و این آن نیمه ایست که چشمان ایشان در آن است، تا اشکی که از این چشمها بیرون میاید، یخ بزند و مانع بیناییشان شود، زیرا اینان در زندگی‌ عمدا چشم برهم نهاده بودند تا نبینند که آن کس که ناجوانمردانه بدست یا به فرمان ایشان کشته میشود، میهمانشان است.
در این مکان ارواحی هستند که به صورت واژگون یخ بسته اند، کالبد اینان هنوز زنده است و در روی زمین میباشد، اما شیاطین در بدن آنان نفوذ کرده‌اند و به آنها فرمان میدهند ولی‌ ارواح اینان به این مکان سقوط کرده است.
دوزخیان این قسمت دارای این امتیاز خاص و موحش و در سراسر دوزخ منحصر بفرد هستند که ممکن است روح آنها حتی در موقعی که هنوز خودشان در روی زمین زنده‌اند به جهنم رود و به جای آن شیطانی در قالب زمینی‌ ایشان جای گیرد تا بقیه ایام عمرشان را اداره کند.

Tolomea ، نام قسمت سوم از طبقه نهم دوزخ است. این نام از اسم Ptolemeo یا همان بطلمیوس پادشاه مصر آمده که پمپه Pompeus سردار و کنسول معروف روم را که پس از شکست از سزار بمصر پناه برده بود بقتل رسانید و از این راه مهمان کش بزرگ لقب گرفت

دانته به یک دوزخی قول میدهد که در مقابل تعریف سرگذشتش، چشمهای دوزخی را از یخ پاک کند ولی‌ وقتی‌ دوزخی داستان زندگی‌ و گناهی که کرده است را تعریف می‌کند، دانته به قول خودش وفا نمیکند، " و من دیدگان او را نگشودم، و این نزاکتی بود که با او بی‌ نزاکت باشم" ، یعنی‌ با کسانی‌ که پستی و بدنهادی کرده‌اند وفا به عهد نباید کرد، و اگر کسی‌ با این گناهکاران که در دادگاه عدل الهی محکوم شده‌اند نزاکت بخرج دهد، در واقع نسبت به خداوند بی‌ نزاکتی کرده است.

آه‌ای جنوایی ها،‌ای مردمی که از جملهٔ فضایل بیگانه اید و با جملهٔ رذایل آشنا، چرا هنوز از صفحهٔ زمین برنیفتاده اید؟


سرود سی‌ و چهارم

طبقه نهم دوزخ: خیانتکارن
منطقه چهارم: خائنین به ولینعمتان
خروج از دوزخ
ویرژیل و دانته به آخرین منزل سفر دوزخی خود میرسند. این منزل آخرین و جألبترین همهٔ منازل این سفر است، زیرا پادشاه دوزخ یعنی‌ شیطان بزرگ در آن جای دارد. این شیطان با قد غول آسای خود در وسط گویی میان تهی در چهارمین منطقهٔ طبقه نهم یعنی‌ قلمرو یهودا درست در وسط کره‌ زمین ایستاده، به طوری که زهار او ( شرمگاه او)، نقطه مرکزی کرهٔ خاک است. در این منطقه یهودا، خائنین به اولیأ و حق ناشناسان بزرگ بسر میبرند، و جملگی اینان چون سایر دوزخیان این طبقه در درون یخ هستند، بجز سه خیانتکاری که مستقیماً در دهانهای سه گانهٔ شیطان جای گرفته اند و در معرض مخوفترین و وحشتناک‌ترین شکنجه‌های دوزخ قرار دارند. این سه نفر عبارتند از : یهودا، برتوس و کاسیوس.

شیطان در اینجا دارای سه صورت و شش دست است که نشان جمع سه وجود در یک وجود است. این سه صورت سرخ، سیاه و زرد هستند که نمایندهٔ سه اصل غضب و کینه و جهلند که اساس هستی‌ اهریمن بشمار میایند و در مقابل سه اصل، محبت، بخشش و دانائی قرار دارند که ترکیب آنها اساس ذات یزدانی است.

آخرین عمل سمبولیک این دو مسافر دوزخ، که شاید مهم‌ترین کار دانته در جهنم باشد، سفر او و ویرژیل در طول بدن شیطان برای خروج از دوزخ است، چنانکه گفته شد، شیطان طوری قرار گرفته که نقطه مرکزی زمین در وسط بدن اوست، بطوریکه نیمهٔ پایین تنه‌اش در آن سوی نیمکرهٔ ما جای دارد. دانته پس از گذاشتن از مرکز ثقل کرهٔ زمین، ناگهان با تعجّب میبیند که همه چیز وارونه شده، منجمله پاهای شیطان رو به بالا قرار دارد و آنوقت با توضیحی که ویرژیل میدهد متوجه میشود که اکنون در آن نیمکرهٔ دیگر بسر میبرند، بحقیقت این نیمکرهٔ ماست که واژگون است، و تا آنموقع زندگی‌ زمینی‌ دانته و سفر او به دوزخ همه در این نیمکرهٔ گذشته که نیمهٔ زیرین کره‌ خاک بشمار میاید. دانته متعجب آنه به نکتهٔ دیگر نیز پی‌ میبرد که سفر بیست و چهار ساعتی‌ آنها در دوزخ در آغاز شنبهٔ مقدس پایان یافته، در صورتیکه وی ناگهان خود را در بامداد شنبهٔ مقدس مییابد، و در این جا نیز ویرژیل بوی توضیح میدهد که اینان در آنسوی دیگر کرهٔ خاک قرار دارند، که خورشید هنگام غروب در آن سؤ، در اینجانب تازه طلوع می‌کند.

سپس دانته و ویرژیل در طول راه باریکی از مرکز زمین بسوی جزیره‌ و کوه بزرگی‌ که در بالای سرشان که درست در نقطه مقابل اورشلیم ( یعنی‌ مرکز نیمه‌ای از کرهٔ خاک که مسکن بشر است) قرار دارد، براه میفتند. این کوه عظیم، کوه برزخ است که هفت طبقه برزخ و بهشت زمینی‌ در آن جای دارد، و از این پس باید مسافرین بجای فرود آمدن پیوسته رو ببالا بروند. در مسیر آنها، جویبار لته یا جویبار فراموشی جاری است که باید مسافران برزخ قبلا از آب آن بنوشند تا زندگانی‌ گناه الود پیشین را از یاد ببرند. دانته و راهنمای او که فاصلهٔ سطح زمین تا مرکز ثقل آن، یعنی‌ سراسر قلمرو دوزخ را در بیست و چهار ساعت طی‌ کرده بودند. این بار در طول مسیر باریک که آنها را از این مرکز ثقل ببرزخ می‌رساند، قدری سریعتر حرکت میکنند، زیرا طی‌ این مسیر در حدود بیست و یک ساعت طول میکشد. و پس از این مدت دانته در بامداد روز یکشنبه مقدس، یعنی‌ روز عید رستاخیز خویش را در برزخ مییابد، در حالیکه دشوارترین مرحلهٔ سفر خود یعنی‌ دوزخ را در پشت سر گذاشته است.

دانته تصور می‌کند که یک آسیاب بادی در جلو روی وی قرار دارد و از وزش باد سردی از ترس در پشت ویرژیل پناه می‌گیرد. ارواح در اینجا کاملا یخ زده‌اند و ویرژیل پادشاه دوزخ یعنی‌ شیطان را به دانته نشان میدهد.

به جای رسیدیم که در آن جملهٔ ارواح پوشیده روی بودند ( جملگی یخ زده بودند)، اما همهٔ آنها چون پر کاهی در درون شیشه‌ای ، از ماورای حجاب دیده میشدند.

برخی‌ خفته و برخی‌ ایستاده بودند، از ایستادگان یکی‌ بر روی سر، و یکی‌ دیگر بر سر پا بود و یکی‌ نیز همچون کمانی سر و پا را بهم پیوسته داشت.

استاد من آن افریده‌ای را که روزگاری مظهر زیبایی محض بود نشانم داد، ( اشاره به اینکه شیطان زمانی‌ که هنوز ملک مقرب بود، مظهر زیبای و جمال محض بود)

چه بسیار شگفتم آمد، که سرش را دارای سه صورت دیدم، یکی‌ صورتی‌ از روبرو که رنگی‌ سرخ داشت. و پس دو صورت دیگر که بدان پیوسته و از میان هر دو شانه‌ برآمده بودن، و هر سه در بالا بهم میپیوستند. آن صورتی‌ که در جانب راست بود رنگی‌ میان زرد و سفید داشت، و آن صورت دیگر که در سمت چپ بود برنگی چون چهره‌ مردمان آن سرزمین بود که رود نیل از آن جاری میشود ( سیاه بود)
Vexilla Regis Prodeunt Inferni ، این جمله مطلع سرود مذهبی معرفی است، در اصل سرود فقط سه کلمه اول آماده، یعنی پرچمهای پادشاه ( اشاره به صلیب عیسی ) پیش میآیند، و دانته کلمه چهارمین یعنی Inferni ( دوزخ ) را از خود بدین جمله افزوده است، زیرا در این آخرین قسمت از آخرین طبقه دوزخ پرچم های شیطان پادشاه دوزخ در برابر پرچم صلیب در اهتزازند. این پرچم ها بالهای شش گانی شیطان هستند.

آخرین قسمت طبقه نهم دوزخ یعنی آخرین قسمت جهنم، جودکا Giudecca ( یعنی قلمرو یهودا ) نام دارد، و مخصوص دوزخی یانی است که به ولینعمت خویش خیانت کردند، نام این منطقه از اسم یهودا یکی از حواریون عیسی گرفته شده که به عیسی خیانت کرد و در مقابل پول وی را به دشمنانش نشان داد، روح این شخص پس از شیطان گناهکار ترین روحی است که در دوزخ دانته جای دارد.

و در آنجا سر بر آوردیم تا ستارگان را باز ببینیم.

ستارگان le stelle ، این کلمه یست که دوزخ ، برزخ، و بهشت، کمدی الهی هر سه با ان ختم میشوند، زیرا ستاره مظهر نور و فروغ خداوندی و نشان امید و اعتماد و پاکی است، و این مقطع این معنی را میدهد که باید بهر حال همچنان امیدوار بود، در این مورد بخصوص ، این ستاره ها ستارگان شب عید رستاخیز اند


دوزخ - سرود ۲۶ تا ۳۰


سرود بیست و ششم


طبقه هشتم دوزخ: حیله گران
گروه هشتم: دزدان

این سرود هم مثل سرود پیش در بارهٔ‌ گودال یا حفرهٔ هفتم که مربوط به دزدان است، اختصاص داده شده است. در آغاز سرود، یکی‌ از دوزخیان که مرتکب کفر گویی زننده‌ای نسبت به خداوند شده بدست ماران کیفر می‌بیند، آنگاه دانته ناظر منظرهٔ عجیبی‌ میشود که شرح آن یکی‌ از استادانه‌ترین فصول دوزخ دانته را تشکیل میدهد. در این ماجرا دانته به چشم خود می‌بیند که چگونه آدمی‌ و ماری استحاله پیدا میکنند و این به شکل آن و آن بصورت این در میاید. این استحاله آخرین مرحلهٔ دزدان از نظر اخلاقی‌ است. اینان در زندگی‌ هر چه را که دیگران داشته اند در خود حل می‌‌کرده و به صورت جزئی از وجود خویش در میاورده اند. در اینجا خود هستند که در دیگران حل میشوند و بشکل آنان درمیایند، و چندان میان آدم و مار تغییر صورت میدهند که خود از درک ماهیت واقعی‌ خویش عاجز میمانند.
عقیده قدما بر این بود که رویاهای نزدیک صبح، رویاهای صادقه هستند، و این عقیده هنوز در ایران نیز راسخ است. دانته خود در این باره در برزخ (سرود نهم ) مینویسد: نزدیک بامداد، در آن ساعت که پرستو نغمهٔ غم انگیز خویش را شاید بیاد نخستین بدبختیهای خود ساز می‌کند، روح ما از هر وقت دیگر از جسم دورتر و از قید اندیشه‌های تن‌ آزاد تر میشود، و از بصیرتی تقریبا آسمانی برخوردار میاید .....

راه بی‌ رفت و آمد ما در میان صخره‌های پر پست و بلند و تخته سنگ‌های ٔپل چنان سخت بود که پای ما بی‌ کمک دست پیش نمیتوانست رفت.

همچون آن روستایی که بر بالای تپه آرمیده، و در آن فصل که روشنی بخش جهان چهره‌ خویش را مدتی‌ کوتاهتر از همیشه از ما پنهان میدارد و مگس جای خود را به پشّه میسپارد ( تشبیه یک روز تابستانی که روز‌ها بلندتر هستند از دید دانته)
دنبال کردن خورشید یعنی‌ حرکت بسوی مغرب.

شما را برای آن نساختند که چون نابخردان عمر گذرانید، بلکه زادند تا بدنیا پاکی و دانش روید. ( یعنی‌ در جهت پاکی و رشد دانش در دنیا یاری دهید)

در دشتی تاریک ارواح گناهکاران که در گلوله های آتش زندانی هستند ، درحالل جست و خیز می باشند در حالیکه صورت این ارواح پیدا نیست و فقط زبانه آتش را میشه دید . ویرژیل به درخواست دانته با Ulysse صحبت میکند و وی همان کسی است که پیشهاد ساختن اسب معروف تروا را داد و همان کسی بود که آشیل را فریب داد تا به جنگ تروا برود، Ulysse در این سرود داستان سفر دریایش را تعریف میکند .

کشتی‌ را پشت به بامداد چرخاندیم ( یعنی‌ پشت به مشرق کردیم و به طرف مغرب راندیم)

سرود بیست و هفتم
طبقه هفتم دوزخ: حیله گران
گروه هشتم : مشاورن مزّور

این سرود نیز مانند سرود پیش به وصف تبهکاران گودال هشتمین اختصاص یافته است. دانته که در سرود پیش با یک شخص برجستهٔ دنیای کهن ( اولیس) به تفصیل گفتگو کرده، در اینجا بطور مفصل با یک شخص برجستهٔ معاصر خود (کنت گوئید و دامونته فلترو)، صحبت می‌کند. این کنت خود مشاوری مزور است، اما با نقل داستان زندگی‌ خویش پرده از روی تزویر و ریای کسی‌ بزرگتر از خود، یعنی‌ پاپ بونیفا تسیوی هشتم پیشوای روحانی دنیای کاتولیک و جانشین مقدس عیسی مسیح برمی‌دارد. دانته در هیچ جا با این صراحت و پرده دری از روی بزرگترین پیشوای روحانی کلیسا و جنایت‌های او نقاب برنداشته است.

ویرژیل و دانته در حال رفتن با روح گناهکار دیگری که در گلوله آتشین محبوس است، برخورد میکند و این روح گناهکار داستان زندگی خودش را تعریف میکنند و میگوید که از افراد زیرک و مکار ایتالیا بوده است، و در جنگها و شورش های زیادی بر علیه پاپ شرکت کرده بوده است و در آخر توبه کرده و به سمت کلیسا میرود و خدمت گذار پاپ میشود و پاپ برای بهره بردن از تجربیات این فرد مکار و با دادن وعده کلید بهشت و بخشش گناهانش از او میخواهد که بر علیه دشمنانش از مکر استفاده کند و حیلگرانه راه حل بدهد .

قسمت مهمی‌ از سرود صرف انتقاد شدید از وضع اجتماعی ایتالیای دورهٔ دانته و فساد اجتماعی و اخلاقی‌ و سیاسی فلورانس و سایر شهر‌های ایتالیا میشود که سخت مورد شکایت شاعر بوده است.
گناه کاران یا مشاوران مزّور در این حفره سرا پا در آتش قرار دارند و ایستاده میسوزند، در اینجا سخنان شکوه آمیز که راهی‌ و منفذی در درون آتش ندارد بزبان شعله بیان میشود.
تا صاحب آن گوشت و استخوانی بودم که با آن از مادر زاده شده بودم (تا اختیارم دست خودم بود) شیر بیشه‌ای نبودم، روباه پیشه‌ای بودم، راز جملهٔ، " حیله گری‌ها " و "پوشیده روی‌ها " را آموختم و چنان استادانه این فنون را به کار بستم که آوازه‌ام تا اکناف جهان پیچید. اما چون خویش را در آن مرحله از زندگی‌ یافتم که هر کس باید بادبانها را فرود آرد و طناب‌ها را درهم پیچد، آنچه پیش از آن مطلوبم بود، منفورم افتاد، اقرار به گناه آوردم و توبه کردم و راهب شدم، بیچاره من !! که کاش در همان حال مانده بودم. ( انسان وقتی‌ دچار درد و پشیمانی از گناه می‌شه که به بدی گناهی که کرده آگاه بشه، کسانی‌ که بی‌ پروا بی‌ رحمی می‌کنن و به بیرحمی هم ادامه میدهند، هنوز به ذات گناه و کاری که میکنند پی‌ نبردند)

تا مگر تب غرورش را درمان کنم ( راهی‌ پیدا کنم تا بر دشمنانش پیروز شود و به این وسیله غرورش ارضا شود )

زیرا کسی‌ که توبه نکند رستگار نمیتواند شد، و کسی‌ نیز نمیتواند هم از گناهی توبه کند و هم روی به سوی‌ آن آرد، که قانون تناقض چنین اجازتی را نمیدهد.

وای بر من، که چه بیداری تلخی‌ بود آنوقت که ابلیس در چنگال خویشم گرفت و گفت: " شاید چنین اهل منطقم نمیپنداشتی "
سرود بیست و هشتم

طبقه هشتم دوزخ: حیله گران
گروه نهم: نفاق افکنان


در گودال نهمین از طبقه هشتم، دستهٔ نفاق افکنان به سر میبرند که کوشش خود را صرف جدا کردن مردمان از یکدیگر و ایجاد اختلاف در میان جماعت و ملل و افراد و خانواده‌ها کرده یعنی‌ به جای وصل کردن به فصل کردن پرداخته اند.

در این حفره سه دستهٔ مختلف از نفاق افکنان جای دارند، آنها که از لحاظ مذهبی‌ بین مردم تفرقه انداخته اند ( دانته پیغمبر اسلام و حضرت علی‌ را در بین این گروه جای میدهد و این بخش از کمدی الهی در ایران سانسور شده است و حتی شجاع الدین شفا هم این قسمت از کمدی را ترجمه نکرده است ولی‌ من این قسمت سانسور شده رو پیدا کردم و در اینجا قرار خواهم داد، علت اینکه دانته پیغمبر اسلام را در اینجا مجازات می‌کند را قبلا نوشتم ولی‌ به طور اختصار باید گفت که دلیلش جنگ‌های صلیبی بود که دانته بشدت تحت تاثیر آنها قرار داشت و با مسلمانان به شیوه‌ای خاص دشمنی میکرده است و به همین دلیل هم مکان‌هایی‌ که شیاطین در آن قرار داشتن را در دوزخ به نام مسجد خوانده است).

این نفاق افکنان همانطوری که اشاره شد به سه دسته تقسیم میشوند: آنهایی که از لحاظ مذهبی‌ بین مردم تفرقه انداخته اند، آنها که از لحاظ سیاسی باعث دو دستگی و چند دسته گی‌‌ شده اند، و آنها که نزدیکان و عزیزان، مثلا پدر و پسر، برادارن و خویشاوندان را با هم به ستیز واداشته اند.

نوع عذاب این دسته دوزخیان نیز، مثل همیشه، متناسب با جرم ایشان است، بدین معنی‌ که جدائی افکنان درین گودال پیوسته بدست شیطانی زخم میخورند که اعضای مختلف تن‌ ایشان را از هم جدا می‌کند، برخی‌ از آنها ناقص العضو ند. زبان بعضی‌ و احشا و امعا بعض دیگر جدا شده و گلو گاه برخی‌ دیگر تا بپأیین چاک خورده است. بطور کلی‌ دوزخیان این قسمت هیچکدام تنی سالم ندارند، و قسمتی‌ از بدن هر کدام از آنها، بتناسب کمی‌ و زیادی جرمشان، بهمان صورت که ایشان ملتّها و اقوام و دوستان و خویشان را از هم جدا میکرده اند از سایر اعضا جدا شده است.


ماجرای " بر تر آن دوبرن" گناه کاری که در آخر سرود پا بمیدان میگذارد و سر بریده خود را چون فانوسی در دست دارد، یکی‌ از جالبترین ساخته‌های دانته در دوزخ است.

قسمت سانسور شدهٔ دوزخ از کمدی الهی دانته

در سرود بیست و هشتم، دانته و ویرجیل به طبقه (دایره) هشتم جهنم و گودال مخصوص منافقان و تفرقه اندازان میروند و دانته مشاهدات خود را اینگونه شرح ميدهد:

22
Già veggia, per mezzul perdere o lulla,
com'io vidi un, così non si pertugia,
rotto dal mento infin dove si trulla.

بشکه ای که سر یا بدنه اش از بین رفته باشد، هیچگاه به اندازه آن کسی که دیدم از چانه تا آنجایی که باد در میکنیم، دریده شده بود، از هم شکسته نشده است.

25
Tra le gambe pendevan le minugia;
la corata pareva e 'l tristo sacco
che merda fa di quel che si trangugia.

امعاء و احشایش بین پاهایش آویزان بود، دل و جگرش و آنچه که هرچیزی را که میخوریم به مدفوع تبدیل میکند، نیز نمایان بود.

28
Mentre che tutto in lui veder m'attacco,
guardommi, e con le man s'aperse il petto,
dicendo: «Or vedi com'io mi dilacco!

زمانی که تمام توجه ام به او جلب شده بود، به من نگاه کرد، و با دستانش سینه اش را از هم باز کرد و گفت: «ببین چگونه خود را پاره میکنم!

31
vedi come storpiato è Maometto!
Dinanzi a me sen va piangendo Alì,
fesso nel volto dal mento al ciuffetto.

ببین چگونه بدن محمد از هم دریده شده! جلوی من علی است که گریه میکند، صورتش از فرق سر تا چانه دونیم شده.

34
E tutti li altri che tu vedi qui,
seminator di scandalo e di scisma
fuor vivi, e però son fessi così.

و تمام کسانی که تو اینجا میبینی، هنگامی که زنده بودند، تخم نفاق و کینه را پراکندند، به همین دلیل است که اینچنین تکه تکه شده اند.

37
Un diavolo è qua dietro che n'accisma
sì crudelmente, al taglio de la spada
rimettendo ciascun di questa risma,

پشت ما دیوی است،که با شمشیر بیرحمانه ما را می درد، این کار ادامه میابد،

40
quand'avem volta la dolente strada;
però che le ferite son richiuse
prima ch'altri dinanzi li rivada.

زیرا وقتی ما این دور غم بار را میزنیم، زخم ها دوباره بسته میشود و ما دوباره به او میرسیم.

43
Ma tu chi se' che 'n su lo scoglio muse,
forse per indugiar d'ire a la pena
ch'è giudicata in su le tue accuse?».

اما تو که هستی که روی صخره ایستادی، شاید داری وقت تلف میکنی تا دیرتر به سزای گناهانت برسی؟ »
46
«Né morte 'l giunse ancor, né colpa 'l mena»,
rispuose 'l mio maestro «a tormentarlo;
ma per dar lui esperienza piena,

استادم (ویرجیل) پاسخ داد: « نه هنوز او مرده است و نه هنوز عذاب گناهی برای اوست، بلکه برای بدست آوردن تجربه ای گران اینجاست،

49
a me, che morto son, convien menarlo
per lo 'nferno qua giù di giro in giro;
e quest'è ver così com'io ti parlo».

من، کسی که مرده، باید او را طبقه به طبقه در اینجا راهنمایی کنم، و به همان اندازه ای که با تو سخن میگویم، این واقعیت دارد.»

52
Più fuor di cento che, quando l'udiro,
s'arrestaron nel fosso a riguardarmi
per maraviglia obliando il martiro.

با شنیدن این سخنان بیش از صدها نفر متوقف شدند، دردهایشان را فراموش کردند و با تعجب به من نگاه کردند.

55
«Or dì a fra Dolcin dunque che s'armi,
tu che forse vedra' il sole in breve,
s'ello non vuol qui tosto seguitarmi,

« پس تویی که شاید بزودی خورشید را ببینی، به "فرادولچینو" بگو اگر نمیخواهد بزودی به من بپیوندد، خود را آماده کند،

58
sì di vivanda, che stretta di neve
non rechi la vittoria al Noarese,
ch'altrimenti acquistar non sarìa leve».

در این صورت برف مانع از پیروزیش بر "نوارسه" نخواهد شد، در غیر اینصورت پیروزی چندان آسان نخواهد بود.

61
Poi che l'un piè per girsene sospese,
Maometto mi disse esta parola;
indi a partirsi in terra lo distese.

این کلمات را محمد وقتی برای رفتن پایش را بلند کرد، به من گفت. رفت تا دوباره دونیم شود..

در این سرود Curio ، کوریو خطیب و سخنور رومی با دانته سخن میگوید ، وی کسی بود که به فرمان Pompeus ، پمپه از شهر روم طرد شد و برای انتقام جویی بسراغ سزار رفت و او را متقاعد کرد که برای تصرف روم از رودخونه Rubieone بگذارد و در روم قدیم سنت چنین بود که هیچ سردار رومی حق نداشت مسلحانه از این رود بگذرد، و ژول سزار برای اولین باراین سنت را شکست و پس از تصرف خاک گل ( فرانسه )، برای دست و پنچه نرم کردن با دشمنان خویش و تصرف روم، با سربازان خود از این رودخونه گذشت و به رم حمله کرد، و پس از ان این جمله " از روبیکون گذاشتن " در غرب یک ضرب المثل شده است . گذاشتن سزار از روبیکون در حقیقت آغاز دوران طولانی جنگهای داخلی رم بود، بهمین جهت است که کوریو بر اثر این نصیحت، به گناه نفاق افکنی و ایجاد اختلاف در دوزخ جای گرفته است.


اما اینجا پای وجدان من، یعنی‌ پای این یار مهربانی در کار است که آدمی‌ را با احساس حقانیت خود روئین تن‌ می‌کند و به وی نیرو و توان می‌بخشد.

به چشم خویش دیدم، و پندارم که هنوز هم میبینم، که تنی بی‌ سر، براه خود میرفت و راه رفتنش مانند سایر اعضأ ی این گله بخت برگشته بود، و چنگ در گیسوان سر بریدهٔ خود زده و این سر را چون فانوسی از دست آویخته بود، و به ما می‌نگریست و میگفت: " وای بر من!!" . از خود چراغی فرا راه خویش ساخته بود، و او و چراغش، دو تا به صورت یکی‌، و یکی‌ به صورت دو تا بودند، و چگونه چنین چیزی امکانپذیر است؟ این را تنها آن کس میداند که چنین است.

کسی که سر بریده اش را در دست دارد ، شخصی به نام Bertran De Born ، از اشراف فرانسه، است که در سال ۱۱۸۲ به ایالات نورماندی که در ان هنگام مرکز دربار هنری دوم پادشاه انگلستان بود رفت، و با وسوسه خود پسر این پادشاه را ( که دانته از او بنام شاه جوان نام میبرد )، علیه پدرش برانگیخت و ان دو را به ستیزه جویی با یکدیگر واداشت . آوازه این فتنه جویی در همه جا پیچیده بود، و Bertran Born در اواخر عمر خویش به کلیسا رفت و تا هنگام مرگ در دیر سیتو بسر برد، به طور یقین دانته از این موضوع آگاهی نداشته، وگرنه احتمالا او را در دوزخ جای نمیداده است. این صحنه Bertran Born را که سرش برای بقیه تن او فانوسی شده را از قویترین صحنه های دوزخ دانسته اند .



سرود بیست و نهم

طبقه هشتم دوزخ: حیله گران
گروه دهم : جاعلین
دستهٔ اول: کیمیا گران
ویرژیل و دانته به آخرین قسمت از طبقه هشتم دوزخ رسیده اند، در این گودال، جاعلین یعنی‌ آنها که با قلب زنی‌، سرو کار دارند بسر میبرند، که بر حسب نوع جعل و قلب، خود به چهار دسته تقسیم میشوند، قلب کنندگان فلزات (کیمیا گران)، قلب کنندگان اشخاص ( آنها که کسانی‌ را بجای کسان دیگر میگذارند )، سکه سازان، قلب کنندگان سخن. هر یک از این دسته‌ها در معرض عقاب و عذابی جدایند ولی‌ همهٔ آنها در حفرهٔ دهم از طبقه هشتم قرار دارند.

مجازات این گروه، انواع بلایا و مکافات‌ها در این گودال میباشد که از همه جای دیگر بیشتر است: عفونت، تشنگی مفرط، کثافت، بیماریهای نفرت انگیز، دیوانگی و غیره از مجازات‌های گوناگون دوزخیان این قسمت است.

در این سرود فقط به شرح حال دستهٔ اول از این متقلبین، یعنی‌ کیمیاگران پرداخته میشود. و عذاب آنها ابتلأ به بیماری جرب و خارش دائمی و بی‌ وقفه بدن است. وضع بدن تمام دوزخیان این قسمت از صورت طبیعی خارج و قلب شده و این نوع عذابی است که با جعل و قلب زنی‌ ایشان تناسب دارد.

در این سرود دانته همچنان ایستاده و محو گناهکارن حفرهٔ نهم شده است که ویرژیل او را مورد سرزنش قرار میدهد و بوی گوشزد می‌کند که اگر قصد آن را داری که اینان را بشماری بدان که تعدادشان بسیار زیاد است ( برخی‌ از این سرود خواسته اند مساحت دوزخ دانته رو محاسبه کنن)، و سپس ویرژیل به کم بودن وقت اشاره می‌کند و می‌گوید: اکنون ماه در زیر پای ماست و جز فرصتی کوتاه برایمان نمانده است و چیزی دیگر نیز برای دیدن هست که نمیبینی ( یعنی‌ در این ساعت ماه درست در زیر زمین است، چنین ساعتی‌ با نیمروز تطبیق می‌کند، زیرا شب پیش از آن ماه صورت بدر داشته و یعنی‌ نیمه شب بوسط آسمان رسیده است، سفر دانته، بدلایلی که وی به آنها اشاره نکرده است، میبایستی بیست و چهار ساعت بیشتر به طول نیانجامد، بنابر این درین موقع بیش از چند ساعت تا به پایان این سفر وقت باقی‌ نیست)

دانته با مردی به نام Griffolino d'Arezzo که از اهالی شهر آرتسو میباشد گفتگو میکند و وی به دانته میگوید که یکی از اشراف زادگان ثروتمند و جوان شهر را ، وعده داده بوده تا فن پرواز کردن در آسمان را بدو بیاموزد و از این راه مدتی او را اغفال کرده و از وی پول گرفته بوده است ، والی بلاخره آلبرتو فهمیده که فریب خورده و از عموی خود اسقف شهر تقاضا کرده که وی را مجازات کند و او هم گریفو لینو را به اتهام جادوگری در آتش سوزانده والی وی برای دانته توضیح میدهد که علت آمدنش بدین طبقه از دوزخ جادوگری نیست، بلکه کیمیاگری است.
ناله‌های عجیب، چون پیکان‌هایی‌ که با ترّحم آب خورده باشند، دلم را سخت بدرد آورد‌ند، چنانکه هر دو گوشم را با دست گرفتم تا دیگر صدایی نشنوم.

دوزخ - سرود ۲۱ تا ۲۶



سرود بیست و یکم
طبقه هشتم دوزخ: حیله گران
گروه پنجم : سوداگران نادرست و مختلسین

در حفرهٔ پنجم از طبقه هشتم، گناهکارنی قرار دارند که در معامله با دیگران و برای سود جوی، از هیچ نادرستی روی گردان نبوده اند، تا سود بیشتر به دست بیاورند. سوداگران نادرست و رشوه خواران و مختلسین و امثال آنها در گودال جای دارند. مجازات این گروه این است که در مایع گداخته و چسبنده (مانند قیر که برای قیرگونی کردن آنرا گرم و سوزان میکنند) که نشانگر علاقهٔ شدید و سماجت آمیز ایشان به پول و منفعت است غوطه ورند و هر زمان که برای هوا خوردن سر از آن بیرون میکنند، شیطان‌های که مامور عذاب ایشانند با چنگک‌های تیز بر تنشان فرو میکنند. این چنگک‌ها علامت آنند که انگشتان ایشان در زندگی‌ همیشه برای چنگ انداختن بر روی پول و گرفتن رشوه و اختلاس مال آماده بوده است.

بر جای ایستادیم تا گودال دیگری را ببینیم و ناظر اشک‌های بیحاصل تازه‌ای باشیم و این گودال را معجزه آسا تاریک یافتم.

من این مایع جوشان را میدیدم، اما در آن مراقب چیزی بجز حباب‌هایی‌ که بر اثر غلیان بالا میآمدند و آماس میکردند و انگاه میترکیدند و فرو می‌افتادند، نبودم.

کار ایشان چون کار طباخان بود که بدست شاگردان خود گوشت را با چنگک‌ها در دیگ فرو میردند تا به سطح آب بازنیاید.


سرود بیست و دوم

طبقه هشتم دوزخ: حیله گران
گروه پنجم: سوداگران نادرست و مختلسین

این سرود هم به سوداگران و مختلسین تخصیص داده شده است. این سرود کم ارزشترین سرود دوزخ میباشد برای اینکه قسمت زیادی از آن به کشمکش‌ها و بازی‌های قایم باشک بین دوزخیان و شیطان‌ها اختصاص داده میشود، که بالاخره با افتادن دو شیطان در مایع گداخته و سوزان و سوختن قسمتی‌ از بدن آنها پایان می‌پذیرد.

چنین بنظر می‌رسد که دانته عمدا خواسته است این سرود را صورتی‌ استهزأ آمیز و مسخره دهد و قهرمانان آنرا به شکل دلقک‌های دوزخ درآورد، و از این راه میتوان نتیجهٔ خاصی‌ گرفت که شاید در این مورد منظور اصلی‌ دانته بوده، منتها وی مثل همیشه آنرا در لفافه و بطور مبهم عرضه داشته است، و آن این است که بگوید، ببینید مرا در ردیف چه کسانی‌ قلمداد کرده‌اند، زیرا چنانکه در شرح حال دانته ذکر شده است، مخالفین سیاسی وی برای لجن مال کردن او، ویرا به اتهام سیاسی از فلورانس تبعید نکردند، بلکه بدو تهمت اختلاس بستند.


سرود بیست و سوم

طبقه هشتم دوزخ: حیله گران
گروه ششم: ریا کاران
حفره یا گودال ششم که اکنون دانته و ویرژیل، پس از خلاصی از دست شیاطین خطرناک گودال پنجمین بدان فرود آمده‌اند، محلی است که ریا کاران و ظاهر الصلاحان آلوده دامان در آن به سر میبرند. این تنها گودالی از گودال‌های ده گانهٔ طبقه هشتم است که بر روی آن پلی نیست، زیرا این ٔپل در زمان مرگ عیسی در تمام طول این گودال شکسته و فرو ریخته است، و شاید علت اینکه اختصاصأ در این قسمت فرو ریخته، این است که دشمنان واقعی‌ مسیح، یعنی‌ روحانی نمایانی که او را محکوم کردند در اینجا مسکن دارند.

مجازات این دوزخیان این است که ردای بسیار سنگین بر تن‌ دارند که تحمّل وزن آن برای ایشان بزرگترین عذاب هاست. این ردا از بیرون پر زرق و برق، ولی‌ از درون سیاه و ناصاف است، زیرا ریا کاران عادت دارند که همیشه ظاهر خود را غیر از آنچه در باطن دارند جلوه دهند، و این ظاهر را هر قدر ممکن است بصورتی آراسته تر و فریبندهتر در آورند. سنگین وزنی ردا‌های فلزی ایشان، نشان سنگینی‌ دو رویی و ریا است که اینان نمایندگان آنانند و در اینجا باید الی الابد این بار گران را بدوش کشند.


در زیر پای این جمع که ناله کنان و نفس زنان به راه خود میروند، قیافه رئیس شورای روحانیان برگزیده یه یهود که گفت: " هر چند عیسی گناه ندارد، ولی‌ مصلحت در این است که او را محکوم کنیم "، بر زمین خفته و محکوم بدان است که تا ابد تمام سنگینی‌ بار ریا و تزویر را بصورت ردیف دوزخیانی که بلا انقطأع از روی او میگذرند تحمل کند، همچنانکه عیسی بار تمام گناهان بشریت را با مرگ خود و رنجی‌ که بر بالای صلیب کشید، خریداری کرد.

دانته با علاقهٔ فراوان وضع دوزخیان این خانهٔ تزویر و ریا را مورد مطالعه قرار میدهد، و کاش خافظ ما نیز با او بود تا با همین علاقه به سرنوشت " توبه فرمایانی که خود توبه کمتر میکنند" می‌نگریست.

از اندیشه‌ای اندیشه‌ی دیگر زاییده میشود.

اگر ترا از آینه ساخته بودند، چهره‌ خارجی‌ ترا سریعتر از چهره‌ روح تو منعکس نمی‌‌توانستم کرد. (افکارت را راحت تر از چهره ات می‌شه دید)

عقل و منطق بشری حیله‌های کوچک را از طرف دیگران قابل قبول و گذشت میشمارد ولی‌ حیله گری بیش از اندازه و شیطانی، او را خشمگین می‌کند.

سرود بیست و چهارم

طبقه هشتم دوزخ: حیله گران
گروه هفتم: دزدان

در این سرود، دانته و ویرژیل دوباره بر روی ٔپل ایستاده‌اند و به درون حفرهٔ هفتم که گودال دزدان نام دارد نگاه میکنند. در این گودال، طبقه دزدان مجازات می‌بیند و مجازات آنها دست و پنجه نرم کردن دائم با ماران و افعیان است. گودال هفتم از طبقه هشتم دوزخ دانته، تنها قسمت از دوزخ دانته است که با جهنم مسلمان‌ها شباهت دارد و آتش و افعیان از عناصر اصلی‌ آن هستند.

نوع مجازات دزدان مثل سایر انواع کیفر‌های دوزخ دانته با جرم ایشان تطبیق می‌کند: اینان در زندگی‌ مثل ماران بیسرو صدا به خانه‌ها وارد شده و به قربانیان خود حمله برده یعنی‌ اموال آنها را ربوده اند، و در اینجا حقا باید بچنگ ماران و افعیان سپرده شوند و چون دست‌های آنان، عامل اصلی‌ تباهکاریهایشان بوده، در اینجا مار‌ها دستهایشان را بهم می‌بندند تا قدرت حرکت نداشته باشند، و چون دزدان زندگانی‌ دیگران را از راه دزدیدن تباه کرده‌اند، در اینجا بنای زندگی‌ خودشان بطور دائم در هم فرو می‌ریزد و باز به صورت اول در میاید تا دوباره درهم ریزد.

روح سارقی به وسیله ماری مورد حمله قرار میگیرد و مار گردن این گناهکار را نیش میزند و سارق پودر شده و به خاکستر تبدیل میشود و دوباره از خاکستر زنده میشود و به شکل اول برمیگردد وی اموال کلیسا را دزدیده بوده ولی دیگری به جایش مجازات شده است . این سارق برای دانته آینده فلورانس را پیشگویی میکند
روی پر نشستن و زیر روپوش خفتن، کسی‌ را به نام آوری نمیتواند برساند، و آنکس که بی‌ افتخار زندگی‌ کند، از خویش بهمان اندازه اثر میگذارد که دود در هوا و کفّ در آب.


سرود بیست و پنجم

طبقه هشتم دوزخ: حیله گران
گروه هشتم: مشاوران مزّور

پس از دیدار دزدان، ویرژیل و دانته به دیدار گروهی از گناه کاران میروند که شریک دزد و رفیق قافله هستند یعنی‌ مشاورین نادرست. این گروه قانون "مشاور باید معتمد باشد" را زیر پا گذاشتند و به خاطر مصالح و اغراض شخصی‌، کسانی‌ را که به ایشان اعتماد کرده بودند به راه خطا بردند.

به جز "جنگل خودکشی کرده گان" طبقه هفتم، این جا مورد دیگری است که در آن دوزخیان بصورتی غیر از صورت آدمی‌ تجلی‌ میکنند.

مجازات این گروه، این است که هر دوزخی در درون شعلهٔ‌ای آتش قرار می‌گیرد، که او را سرا پا در میان گرفته است و هر شعلهٔ زبانه‌ای دارد که نشان زبان آن دوزخی است، زیرا گناه اغفال از راه زبان او صورت گرفته است. شعلهٔ آتش نشان وجدان خطا کار این گناهکارن است و پنهان شدن ایشان در آن، از آن جهت است که در زندگی‌ نیت اصلی‌ خود را در لفافهٔ دروغ پنهان داشته بودند.

هیولایی که نیمه انسان و نیمه اژدها است و بدنش پر از مار های زهرآگین و ترسناک است برای عذاب سر میرسد . ارواح سه فرد فلورانسی به عذاب گرفتار میایند، به این ترتیب که ماری شش پا به دور یکی از آنها میپیچد و گونه اش را نیش میزند و سپس با وی میپیچد و با او به استحاله میرسد و از این دو یک موجود جدید پدید میاید که نه انسان است و نه مار . مار دیگری هم به دو روح باقیمانده حمله میکند و یکی از آنها را گرفته و شکمش را نیش میزند و به همین خاطر دودی از شکم و دهان روح گناهکار خارج میشود و با مار جایش عوض میشود و خود تبدیل به مار و مار تبدیل به انسان میشود و روح سوم از دسته آنها میگریزد و دست نخورده باقی میماند .
و در آنوقت بود که نابکاری‌های او در زیر گرز هرکول، که شاید بوی صد ضربت زد و او حتی ده تا را احساس نکرد، به پایان رسید. ( کنایه از اینکه بد از ضربه ۱۰ مرده بود)

چون نظر بدیشان دوختم، ماری شش پا را دیدم که خویش را بروی یکی‌ از آنها افکند و سراپا در میانش گرفت، ( مار شش پا؟؟؟) چنانکه با دو پای میانگین خود شکمش را در هم فشرد و با دو پای جلو بازوانش را گرفت و دندان در هر دو گونه‌اش فرو برد، و آنگاه هر دو پای عقب را بر ران‌هایش حلقه کرد و دام خویش را از میان هر دو ران برآورد و از پشت بر تهیگاهش چسباند.

و تن‌ یکی‌ از آنها را در آن محلی که رسانندهٔ نخستین غذای ماست سوراخ کرد، و آنگه در برابرش بر زمین افتاد.( ناف، که اولین غذای بشری دوران زندگی‌ جنینی از آن میاید)
آخر او هرگز دو طبیعت مختلف را، روی در روی، چنان استحاله نداد که ماهیت وجودی آنها را با یکدیگر عوض و بدل کرده باشد.

دوزخ - سرود ۱۶ تا ۲۱

سرود شانزدهم
طبقه هفتم: تجاوز کاران
منطقهٔ سوم : متجاوزین به خداوند ( گروه دوم اهل لواط )

در این سرود دانته همچنان با لواط کاران ملاقات می‌کند که اکثرا از بزرگان گذشته میباشند و سه تن‌ از رجال برجستهٔ قرن سیزدهم را در میان آنها میتوان یافت، که در مورد انحراف آنها مدارک تاریخی‌ وجود دارد ولی‌ گروهی هم هستند که در مورد اهل لواط بودنشان مدرکی به جز ادعای دانته موجود نیست. در سرود قبلی‌ دانته بیشتر با لواط کارانی که اهل علم و هنر بودند ملاقات می‌کند ولی‌ در این سرود لواط کاران بیشتر اهل سیاست هستند.

در آخر این سرود، یعنی‌ هنگامی که دانته و ویرژیل به بالای پرتگاهی میرسند که مشرف به طبقه هشتم دوزخ است، دانته به دستور ویرژیل، طنابی را که به جای کمربند بر کمر دارد، باز می‌کند و به ویرژیل میدهد، در بارهٔ‌ مفهم این طناب بحث‌های بسیاری شده است.

اگر همواره کسان را چنین ارزان راضی‌ توانی‌ کرد (یعنی‌ اگر به همین راحتی‌ بتوانی‌ مشکل دیگران را حل کنی‌)، بسی‌ نیکبختی که اندیشه را با گفتار یکی داری.

آدمی‌ را باید که دهان از گفتن حقیقتی دروغ نما بر بندد تا بی‌ سبب خویشتن را بد نام نکرده باشد.

به جز در قسمت مربوط به اهدای کتاب، تنها موردی که دانته نام کتاب یا اثر خود را ذکر می‌کند و آن را کمدی مینامد، در این سرود است.

سرود هفدهم

طبقه هفتم دوزخ: تجاوز کاران
منطقه سوم: متجاوزین بخداوند
گروه سوم: ربا خوارن

دانته و ویرژیل به آخرین قسمت طبقه هفتم دوزخ رسیده اند که محل دومین دسته از دسته‌های سه گانهٔ دوزخ یعنی‌ دستهٔ تجاوز کاران میباشد. این قسمت را که آخرین قسمت طبقه هفتم دوزخ است و رباخوارن در آن قرار دارند را دانته به تنهایی بازدید می‌کند، زیرا در این ضمن، ویرژیل مشغول چانه زدن با عفریتی است که باید این دو را بر بال خود نشانده و به طبقه هشتم ببرد. دانته این عفریت را که از چهره‌های برجستهٔ دوزخ است، مظهر ناهنجاری، غدر و شنعت مینامد، بنابر این وی تجسم خیانت و نادرستی است که وجه مشخص گناهکارن دو طبقه آخر دوزخ میباشد.

در جمع ربا خواران که چهار زانو در روی شن‌های سوزان و زیر باران آتش برزمین نشسته و دائما دیده به کیسه‌های پول خود دوخته اند دانته کسی‌ را شخصاً نمیشناسد. ولی‌ علائم روی این کیسه‌ها نشان میدهد که بزرگترین صرافان عصر بجرم ربا خواری بدین صحرای سوزان آماده اند که مثل کار خود آنها، در روی زمین بی‌ حاصل و بی‌ برکت است.

Gerion ، این حیوان عجیب الخلقه یکی از معروفترین ساخته های دانته در کمدی الهی است. Geryon در اصل یکی از قهرمانان افسانه خدایان یونان است که پادشاه Iberia ( اسپانیا و پرتقال ) بود و سه سر و سه بدان داشت و صاحب گاو های قرمز رنگ معرفی بود که هرکول پهلوان داستانی یونان برای تصاحب آنها بسرزمین ایبر یبا رفت و پس از ماجراهای بسیار ، Geryon را که عادت داشت هر بیگانه ی را که پا به قلمرو وی گذارد به عنوان پذیرایی به کاخ خود برد و نزد گاوان وحشی افکند، کشت. شاید به دلیل همین غدرو دو رویی Geryon باشد که دانته این غول افسانه ی را در دوزخ پاسدار خاص حیله گران و خیانت کاران کرده است . یک قسمت از ترکیب این عفریت ، بی یقین از انجیل گرفته شده است.
رنج نهانشان از راه دید گان برون می‌آمد، و پیوسته دست فرا روی خویش داشتند تا خویشتن را گاه از شراره‌های آتش و گاه از زمین سوزنده در امان دارند، و این همان کاری است که سگان در تابستان، هنگامی که در معرض گزش شپشان و مگسان و خر مگسان هستند با پوزه و چنگال خود میکنند.

دانته با دسته ربا خوارن و صرافان روبرو شده است، کیسه‌هایی‌ که بر گردن هر کدام از اینان آویخته، علامت مشخصهٔ هر یک از این صرافان و رباخوران است، زیرا در قرون وسطی هر خانواده دارای نشان خاصی‌ بوده که وجه ممیز آن بشمار میرفت.


سرود هجدهم

طبقه هشتم دوزخ: حیله گران
گروه اول: قوادان و دزدان ناموس
گروه دوم: چاپلوسان

از این سرود، طبقه هشتم دوزخ آغاز میشود که از لحاظ شرح و بسط کاملترین طبقه دوزخ میباشد. دانته در بارهٔ‌ این طبقه ۱۳ تا سرود سروده است و از ۳۴ سرود دوزخ، ۱۳ تای آن مربوط به طبقه هشتم میباشد، یعنی‌ بیش از یک سوم سرودهای دوزخ دانته را شامل میشود در صورتی‌ که به شش طبقه اول روی هم رفته فقط شش سرود تخصیص یافته است.

طبقه هشتم و نهم دوزخ، دو طبقه‌ای هستند که بدترین نوع گناه کاران یعنی‌ حیله گران و خیانت کاران در آنها کیفر می‌بینند.
طبقه هشتم دارای ده گودال است که ده دسته مختلف از دوزخیان در آنها بسر میبرند که هر یک از آنان گناهی خاص دارند، ولی‌ وجه مشترک همهٔ این گناه‌ها غدر و حیله گری است، دسته‌ای دیگر از این اهل غدر که گناهشان سنگین تر است در طبقه بعدی ( طبقه نهم ) جای دارند. بالای هر گودال پلی است که دانته و ویرژیل از روی آن میگذرند و به درون گودال نگاه می‌کند، به جز گودال ششم که ٔپل آن شکسته است و ناچارأ برای گذاشتن از این گودال باید داخل آن شد و از جانب دیگر بیرون آمد.

در بالای گودال اول که این سرود مربوط به آن است، دانته و ویرژیل روی ٔپل میایستند و بدرون آن نظر میدوزند. کفّ این گودال بطور عرضی بدو قسمت شده که در یک قسمت آن دوزخیان بصورت صفی دراز رو به یک جانب و در قسمت دیگر در حرکتند و بدین ترتیب اصطحکاک با هم پیدا نمیکنند. دسته‌ای از این گودال نشینان که به بیرون یعنی‌ بدیوارهٔ خارجی‌ گودال نزدیکترند، دستهٔ قوادان هستند که زنان را برای خاطر لذت دیگران از راه بدر برده‌اند (جاکشان)، و دسته‌ای دیگر که در سمت دیوار درونی گودال روانند، دزدان ناموسند که زنان را برای خاطر لذت شخصی‌ خود فریفته اند. در تمام مسیر این دوزخیان شیاطینی تازیان بر دست، آنان را بحرکت وامیدارند و این تاوان ایشان است، زیرا در دوران زندگی‌ آنها بوده‌اند که دیگران را (زنان را) به خاطر خود بکار واداشته اند. شیطان‌های تازیانه دار مظهر طبیعت فاسد این عده اند، و شلاق‌های آنها نمایندهٔ عذاب وجدانی است که بدیشان تازیان میزند.
این دزدان ناموس به تور ابدی و دایره وار در درون گودال در حرکتند

در اواخر سرود ویرژیل و دانته از روی ٔپل اول میگذرند و بداخل گودال دوم مینگرند که خاص چاپلوسان است. این چاپلوسان درون نجاسات و کثافت خود غوطه ورند و طبعا این نجاسات مظهر تملق‌های دروغین و آلودهٔ آنان در روی زمین است.
این چاپلوسان ندبه میکردند و نفس‌های سخت میکشیدند و با کفّ‌های دست به خویشتن سیلی‌ ‌زدند در حالی‌ که در نجاسات و کثافات غوطه میخوردند.
در تمام دوزخ، این تنها موردی است که به دو دستهٔ مختلف از دزخیان تنها یک سرود اختصاص داده شده، و شاید مفهوم آن این باشد که دانته این دستهٔ اخیر از گناهکارن، بخصوص دستهٔ چاپلوسان را شایستهٔ توجهی‌ بیش از این نشمرده است، در صورتیکه قبلا بیش از دو سرود کامل به اهل لواط تخصیص یافته بود.
مردم شهر بولونیا که یکی‌ از شهر‌های ایتالیا است به جاکشی شهرت دارند و دانته در این سرود از زبان یک دوزخی می‌گوید که تعداد بولونی‌های جاکش که در این طبقه از دوزخ و در گودال اول جای دارند از تعداد زندهگان این شهر یعنی‌ از تمام جمعیت آن بیشتر است. شاید تذکر این نکته بیمورد نباشد که مردم بولونیا از قدیم در ایتالیا بدین صفت شهرت داشته اند و هنوز هم دارند.



سرود نوزدهم
طبقه هشتم دوزخ: حیله گران
گروه سوم: فروشنده گان اموال و مناصب روحانی

گودال سوم از طبقه هشتم مخصوص کسانی‌ است که مرتکب خرید و فروش اموال و مناصب کلیسا شده‌اند، کسانی‌ که مال وقف شده خورده اند. این عده در جمع حیله گران جا گرفته اند، زیرا اموال خدا را به نام خود به تاراج برده اند. در زمان دانته عده این قبیل کسان بسیار زیاد بود و کلیسا مرکز اصلی‌ ثروت بود و قالب مومنین کم و بیش اموال خود را به کلیسا هدیه میکردند و کشیش‌ها از این اموال به نفع خودشان استفاده میکردند.
در این گودال، این دوزخیان هر کدام در درون حفره‌ای جای دارند که در داخل دیوار حفر شده است، بدین ترتیب که از سر تا ساق‌های ایشان در این حفره فرو رفته و فقط دو پایشان از آن بیرون است و چون کفّ هر کدام از این پاها به روغن اندوده و شعله‌ور است، این دوزخیان از سوزش آتش دائماً پاهای خود را تکان میدهند و فریاد میکشند.

دانته اختصاصأ به حفره‌ای توجه می‌کند که مخصوص پاپ‌ها است و یکی‌ از پاپ‌ها را در آن می‌بیند که فریاد کشان در انتظار پاپ بعدی است تا بیاید و او را از آنجا برهاند، زیرا قانون کلی‌ این قسمت از دوزخ اینست که چون دوزخی بعدی بدانجا میاید، آنکه قبلا در حفره بود به اعماق آن فرو خواهد رفت و برای ابد ناپدید خواهد شد تا وقتی‌ که روز رستاخیز فرا رسد. برای این حفره دانته از سه پاپ بعنوان داوطلب مسلم نام برده است.

در اینجا نیز، مثل همهٔ قسمت‌های دیگر دوزخ دانته، مجازات متناسب با جرم است، حفره‌ای که این دوزخیان در آن بسر میبرند، کاملا شباهت با حفره‌هایی‌ دارد که در کلیسا‌های قدیم می‌‌ساخته اند. همچنانک اینان مقررات کلیسا را به مسخره گرفته بودند، در اینجا خود در درون حفره بمسخره گرفته شده اند. و چون آب مقدس تعمید را در زندگی‌ مورد ریشخند قرار داده بودند در اینجا با آتش تعمید داده میشوند. روغن مقدس مخصوص تبّرک اموات نیز در اینجا به پای آنان آلوده شده است تا آنرا شعله‌ور کند. در تمام این سرود لحن دانته نیشدار و زننده است و چندین جا نیز عمداً اصطلاحات عامیانه در آن بکار رفته است.

ای روح بلاکش که چون میخی‌ بدین حفره فرو شده‌ای و سر در جای پای داری، هر که هستی‌ اگر سخن میتوانی‌ گفت با من سخن بگوی، ( چگونه کسی‌ که سر تا پایش در خاک هست میتونه سخن بگه؟؟؟ کمی‌ تا قسمتی‌ مضحک به نظر میاد، علاقمندان دانته منو میبخشند)

چسان بدین زودی از آن همه دینار و درم که به خاطر آنها بانوی زیبا را مکارانه بچنگ آوردی و پاره پاره ش کردی، سیر شدی؟ ( منظور از بانوی زیبا یعنی‌ کلیسا چون کلمهٔ کلیسا به ایتالیای کلمه‌ای مونث میباشد)


سرود بیستم
طبقه هشتم دوزخ: حیله گران
گروه چهارم: غیب گویان

از بالای ٔپل حفرهٔ چهارم، ویرژیل و دانته بدرون گودال زیر پای خود مینگرند و در آن کسانی‌ را می‌بینند که سرشان بدور گردن چرخیده و رو به پشت قرار گرفته است، چنانک در حین راه رفتن ناگزیرند به پشت سر خویش بنگرند. اینان که بدینصورت تغییر شکل داده اند مدعیان غیب گویی و پیش بینی‌ هستند، که بجرم آنکه خواسته اند قوانین کلی‌ جهان را با شناسایی آینده پنهان بر هم زاده و تغییر شکل داده باشند، خود در دوزخ تغییر شکل داده و روی به گذشته کرده اند، و چون خواسته اند بیش از حد مجاز پیش روی خود را ببینند در اینجا حتی از دیدن پیش پای خویش محروم شده اند و باید به پشت سر خود بنگرند. دیده گان ایشان نیز دائماً از اشک پوشیده است، زیرا خواسته اند با این دیدگان آنچه را که راز خداوند است ببینند.
Qui viva la pieta ، quand e ben morta یکی از معروفترین شعرهای کمدی الهی، که مفهوم ان اینست که : ترحم واقعی در جهنم نداشتن ترحم است، زیرا رحم به گناهکاران که مورد خشم خداوند قرار گرفته اند خود ظلم به نکوئی و نکو کاران است. مشابه این رو در فارسی داریم که میگه : ترحم بر پلنگ تیز دندان ستم کاری بود بر گوسفندان .
ویرژیل درینجا تندتر از موارد دیگر با دانته سخن می‌گوید (چون دانته به صخره ای تکیه داد بوده و سخت به حال این دسته از دوزخیان میگریسته است، و ویرژیل وی را مورد سرزنش قرار میدهد و این جمله معروف را می‌گوید)، و مفسرین کمدی الهی این را مربوط بدان دانسته اند که چون وی مظهر عقل و منطق بشری است، با این دسته از دوزخیان، یعنی‌ غیبگویان و آنان که از راهی‌ جز منطق و استدلال به سراغ درک آینده رفته اند، دشمنی خاص دارد.