چه بر سر مومیایی حسن آباد سنندج آمد ؟
با اینکه این خبر مربوط به ۵ سال پیش است ولی تا کنون هیچ کدام از کارگزاران آخوند، دزد و ایران فروش جمهوری اسلامی در مورد آن توضیحی نداده اند و آنچنان مشغول ویرانگری و فروش ایران هستند که وقت برای جوابگوی پیدا نمیکنند و یا جوابی برای گفتن ندارند.
مومیایی حسن آباد که سوای ارزش مادی آن که بالغ بر بیش از میلیاردها دلار میشد و میتوانست به اندازه پول فروش یک سال نفت در سال، توریست به ایران جذب کند، یکی از بزرگترین اسناد تاریخ و هویت این مملکت بود که میتوانست قسمتی از تاریخ ایران را به روشنی بازگو سازد ولی به جای آن به وسیله آخوندها به انگلیس تقدیم شد. و از سرنوشتش خبری نیست، و احتمالا بعدها در تاریخ انگلیس ثبت خواهد شد.
در حین عملیات تعریض جاده مسیر شهرک حسن آباد- سنندج، ۵ قبر تاریخی کشف شدند. ۳۰-۸-۱۳۸۷
لازم به ذکر است که این خبر ابتدا در خبرگزاری مهر منعکس گردید اما بعد از چند دقیقه از روی این سایت حذف شد!
مسئولان سازمان میراث فرهنگی و گردشگری کردستان طبق کارشناسی های اولیه، قدمت این قبرها را ۳ هزارسال تخمین زدند. در این قبرستان كه مردگان به صورت چمباتمهای دفن شده اند، اشیائی همچون نیزه های جنگی، دست بند مفرغی و کاسه های سفالی نیز کشف شده است. شاهدان عینی که در ساعات ابتدایی کشف این گورها قادر به دیدن آنها شدند، اظهار می دارند که یکی از این قبرها مربوط به یک پادشاه می باشد.
( فیلم کوتاه مربوط به آن در زیر قرار دارد)
این جسد به صورت سالم در یک تابوت قرار داده شده که لایه ی بیرونی آن را سرب و ساروج و لایه ی داخلی آن طلاکاری شده است. طول این تابوت دقیقاً به اندازه ی طول جسد می باشد. در کنار سر این جسد یک(یا دو) جعبه ی طلایی و با محتویات اشیایی از جنس طلا، در کنار آن یک نیزه و در روی سینه و میانه ی بدن آن دو شیه، یکی به شکل ماهی و دیگری به شکل عقاب قرار دارند. روی این دو صفحه کلماتی به زبان میخی حک شده است. همچنین در پشت سر جسد و بر دیواره ی تابوت، تصویری حک شده دیده می شود. نکته ی قابل توجه در این جسد، سالم بودن جسم است.
این جسد حتی به شیوه ی مومیایی های کشف شده در پارچه ی قرار داده نشده و با این وجود تمام نقاط آن کاملاً سالم مانده اند. تصاویر مربوط به چهار جسد دیگر در تلویزیون محلی کردستان پخش شده، اما تصویر مربوط به این پادشاه تاکنون در تلویزیون ملی و شبکه ی محلی کردستان پخش نشده است. به گفته ی مردم محلی، با توجه به اینکه سرقت آثار تاریخی کردستان همواره از سوی بعضی مسئولین صورت گرفته است، این نگرانی وجود دارد که این جسد نیز همچون موارد دیگر به سرقت برود.
قبرستان کشف شده در فاصله ۵۰۰ متری تپه باستانی زاگرس سنندج قرار دارد که در فهرست آثار ملی ثبت شده است احتمال می رود این مومیایی متعلق به دیاکو پادشاه ماد می باشد متاسفانه تا کنون هیچ گونه اطلاعی از سرنوشت این مومیایی در دست نیست.
دیاآکو که بود؟
دیاآکو را اولین پادشاه ایران مینمامند،گفته میشود او وقتی به پادشاهی رسید شهر همدان (هگمتانه آنروزگار) را پایتخت خویش قرار داد.
وی دستور ساخت هفت دیوار تودرتو و استوار را در همدان داد که درون این دیوارها باغ و بیشه و بوستان فراوانی پدید آوردند.
این سازه شگفت انگیز پایتخت ایران آن روزگار بود. دیاآکو ۵۳ سال پادشاهی کرد.
بنا به اظهار نظر شاهدان مومیایی توسط یک هلیکوپتر ناشناس به محل نامعل می انتقال داده شده است..سازمان میراث فرهنگی در موزه فقط چند تکه استخوان را نشان عموم مردم داده اند و فقط به این اکتفا کرده اند ولی تصاویر گرفته شده خلاف ان را نشان می دهند تابوت پیدا شده تمام از طلا پوشیده شده بوده است.
--------------------------------------------------------------------------------------------------------
کیش نگین خلیج فارس
جاذبه های توریستی جزیره کیش:
بیشتر دیدنیهای کیش شگفتیهای است که طبیعت درطی سالهای متمادی بوجود آورده و با دست بشر تغییراتی درآنها ایجاد شدهاست.
یکی از شگقتیهای کیش ، سواحل آن است که واقعا زیبا است و کمتر نقاطی در دنیا میتوان یافت که از لحاظ طبیعی این قدر دیدنی باشند ، عمق کم آب ، به دلیل شفافیت و زلالی آب کف دریا تا عمق چند متری قابل مشاهده است و به صورت اکواریوم طبیعی است. سواحل ماسهای ، اسکله تفریحی ، جاده کرانه که دور تا دور جزیره کشیده شده است ، پیست دوچرخه سواری به طول حدود ۷۰ آن به ورزش مفرح دوچرخه سواری میپردازند ،ایستگاههای اجاره دوچرخه ، مجموعه ورزشی المپیک با انواع زمینهای ورزشی ، فوتبال ، تنیس ، استخر، والیبال ، بسکتبال ، شطرنج ، اسکواش ، و مجموعه ورزشی با انواع بازیهای بیلیارد و بولینگ از جمله مکانهایی است که مسافران از آنها لذت میبرند.
پارک ساحلی ، پارک پرندگان ، پارک آهوان که تعداد زیادی آهو وپرندگان در فضای طببعی زندگی میکنند و پارک وحش کیش ، پارک دلفینهاو بازیهای زیبای آنها از جمله دیدنیها در کیش است که مسافران حاضر به چشم پوشی و ندیدن آنها نیستند.
بازارهای کیش نیز جذابیتی خاص دارند و معمولا مسافران در طول روز دراین بازارها وقت خود را صرف میکنند و شب هنگام در کنار ساحل به دیدن مناظر طیبعی و زیباییهای دریا و ورزشهای دریایی و دوچرخه سواری می- پردازند.
محیط آرام و بدون ترافیک کیش یک ویژگی دیگر این جزیره است که هوای بدون آلودگی و پاک را به ریه مردم میفرستد.
در جزیره کیش هیچ توقفی وجود ندارد ، میادین وچهارراهها فاقد چراغ قرمز توقف است ، به همین دلیل سیستم حمل و نقل در کیش روان و با آرامش توام است ، در حداقل زمان ممکن میتوان از این طرف جزیره به آن طرف دیگر رفت.
استفاده از کمربند ایمنی ، رعایت سرعت مجاز و علایم رانندگی در کیش لازم و اجباری است و با متخلفان بشدت برخورد میشود.
خیابانها وبولوارهای کیش نیز به طرز زبیایی ساخته شدهاند وبانخلهای زینتی وگلهای رنگارنگ جذابیتی خاص به این جزیره بخشیدهاند.
ساحل کیش:
زمین در ساحل ماسه ای کیش ، از جنس مرجان بوده و در زیر نور خورشید ، درخششی نقره فام دارد. پدیده ای که در سطح جهان بی همتاست. کیش دریای آبی رنگ شفاف و روشنی دارد که باعث می شود کف آن از سطح دریا هم پیدا باشد. کارشناس محیط زیست این خاصیت را به وجود مرجان ها در پیرامون جزیره نسبت می دهند و معتقدند که مرجان ها به صورت طبیعی موجب تصفیه آب و شفافیت و زیبایی سواحل جزیره هستند. کیش به نسبت وسعت خود دارای یکی از وسیع ترین ساحل هاست و در دنیا کمتر ساحلی را می توان یافت که در وسعت سواحل کیش قابل استفاده باشد و مسافران بتوانند با آرامش و دور از غوغاهای سواحل معروف در آن به استراحت بپردازند.
در ضمن علاقمندان به ماهیگیری می توانند در سواحل جنوبی و غربی جزیره به صید بپردازند. ترکیب اینها با یکدیگر ، سواحل کیش را به یکی از جذابترین سواحل جهان تبدیل کرده است.
ساحل کیش
شهر زیرزمینی کاریز
قنات کیش بیش از ۲۵۰۰ سال قدمت دارد و از آب شیرین قابل شرب ساکنان جزیره را تامین می کرده ولی اکنون به یک شهر زیر زمینی شگفت انگیز بدل شده که بیش از ۱۰۰۰۰ متر مربع وسعت دارد.کارگزاران با تجربه آن زحمت تمام طراحی های آن را کشیده و می کوشند تا در پروژه بازسازی قنات کیش که اکنون کاریز کیش خوانده می شود ضمن حفظ بافت تاریخی آن کاربری های جدیدی از این شهر زیر زمینی بدست آورند . شهر زیر زمینی کاریز در فاز یک خود به قسمتهای زیر تقسیم و قابل بهره برداری خواهد بود.
غرفه های صنایع دستی ایران و جهان ، رستوران سنتی و جدید ، موزه سالن آمفی تئاتر سالن کنفرانس ، گالری های هنری .
شهر کاریز در عمق ۱۶ متری زیر زمین قرار دارد. سقف آن هشت متر ارتفاع و بیشتر سقف آن مملو از سنگواره ، صدف و مرجانهایی است که با نظر کارشناسی ۲۷۰ تا ۵۷۰ میلیون سال قدمت دارد و تک تک آن شناسایی و دارای شناسنامه رسمی است. کارگزاران شهر زیر زمینی بر این باورند که دو ویژگی کاریز را در فهرست ابنیه جهانی در خواهد آورد.
اول اینکه کاریز در دل تنها جزیره مرجانی دنیا واقع است. دوم آنکه تنها بنایی است که سقف مملو از صدفها و مرجانهای طبیعی است. صدفها و مرجانهایی که برای بازدید آنها دو راه وجود داشته ، بازدید از موزه های طبیعی یا غواصی در آبهای آزاد و اکنون کاریز فصلی جدید و استثنایی در ÷یش روی تمامی دوستداران طبیعت گشوده که بی واسطه خواهند توانست از بزرگترین مجموعه مرجانی بازدید کنند.
در خاتمه گفتنی است که خاکهای برداشت شده از کاریز دارای خواص درمانی زیادی است که در ” گل درمانی ” استفاده های فراوان خواهد داشت. این امر همراه با خدمات گوناگونی همچون تاسیس مراکز اقامتی ، تجاری و تفریحی در زمینی معادل ۶۰۰۰۰متر مربع در روی زمین کاریز احداث خواهد گردید. زمین سطحی کاریز به پارک وسیعی بدل خواهد شد که دارای دو تپه مرتفع خواهد بود. این په ها از خاکهای برداشت شده زیر زمین ساخته شده و به چم انداز بی نظیر جزیره کیش دل خواهد شد.
شهر باستانی حریره
بقایایی در مرکز ساحل شمالی جزیره قراردارد ، به احتمال بسیار قوی به دوره ساسانیان و اوایل دوره اسلامی بر می گردد . این بقایا در وسعتی بالغ بر سه کیلومتر مربع ، بازگو کننده این مطلب است که روزگاری شهری بزرگ و اباد در این منطقه وجود داشته و جمعیت کثیری را در خود جای می داده است.آن چه امروز از این شهر بر جای مانده حجمی از معماری شهری است اما کمتر و به ندرت طاق ها و پوشش ها و سقف ها سالم برجای مانده است جز پاره ای موارد که پوشش های طاقی شکل سنگی از گزند تخریب در امان مانده است.
بقایای شهر حریره در امتداد ساختمانهای بندرگاه و دفاتر آن ، قابل دیدن است. طبق نظر سازمان میراث فرهنگی ، شهر حریره هشتصد سال قدمت دارد.
کشتی یونانی
کشتی یونانی جاذبه توریستی دیگری از جزیره کیش است . در یک روز گرم تابستان ، چهارم مرداد سال هزار سیصدو چهل و پنج هجری شمسی ، بومیان جزیره کیش کشتی عظیمی را دیدند که در ساحل هزار و سیصد و بیست و دو شمسی توسط شرکت ویلیم همیلتون با هفت هزار و شصت و یک تن وزن و صد وسی و شش متر طول در بندر گلاسکو ساخته شده بود که ابتدا ” شیپور امپراطور ” ، ” ناتور الیست ” ، ” سیروس فارس ” ، ” سیروس فارس” ، “همدان ” و بعد “کولائف” ، نام گرفت. تماشای غروب خورشید در پشت ” کشتی یونانی ” فراموش نشدنی است.
روستای باغو
باغو از آبادیهای قدیمی کیش است که در جنوب غربی جزیره قرار دارد در حال حاضر، این آبادی جز چند خانوار دامدار، سکنه دیگری ندارد. در بین بومیان، حاصلخیزی این منطقه زبانزد است
دراین منطقه بیشه انبوهی از انواع درختان بومی به چشم میخورد که در آن میان، مجموعه درختان کهنسال لور زیبایی چشمگیری دارد. به منظور گسترش امکانات تفریحی و توسعه فضای سبز در جزیره و بهرهبرداری از زیباییهای طبیعی روستای باغو که از خاکی مستعد برخوردار است «پارک دلیران» با وسعت ۶۰ امکانات تفریحی و توسعه فضای سبز در جزیره و بهرهبرداری از زیباییهای طبیعی روستای باغو که از خاکی مستعد برخوردار است «پارک دلیران» با وسعت ۶۰ هکتار در این منطقه احداث شده است.
نمایشگاه خزندگان
در این نمایشگاه بیش از یکصدگونه خزنده از خانواده مارسانان به نمایش گذاشته شده است. مارهای عظیم بوا، پیتون آفریقا و آمازون، سوسمارایگوانه ماداگاسکار، عقرب سیاه امپراتور آفریقا، مارپرنده تایلند، عنکبوت های بزرگ و پرنده خوار برزیلی نمونههایی از این گونه خزندگان هستند. علاقمندان به بازدید از نمایشگاه میتوانند به کانون هنر واقع در جنب پارک آهوان مراجعه کنند. این نمایشگاه در آینده نزدیک به سالن مخصوصی در پارک آهوان منتقل می شود. در کانون هنر امکانات وسیع دیگری برای برپایی نمایشگاههای اختصاصی هنری تدارک دیده شده است که در اختیار هنرمندان داخلی قرار میگیرد
ورزش های دریایی در کیش
یکی از امتیازات کیش، سواحل زیبا و آرام آن است و تقریبا همه نقاط آن در سرتاسر جزیره برای شنا و انواع ورزش های دریایی مساعد است.
در سال های اخیر برای استفاده هر چه بهتر از این موقعیت طبیعی، تمهیدات جدی اندیشیده شده است.
وجود سوابق طولانی و تاریخی مردم این دیار در صید مروارید وارج و منزلت دریا و دریانوردی در فرهنگ مردم خطه جنوب ایران در کنار موقعیت مساعد طبیعت و دریا در کیش موجب شده است که برنامه توسعه ورزش های دریایی با سرعتی به مراتب بیش از آن چه انتظار می رفت مورد استقبال واقع شود و با موفقیت به مرحله اجرا درآید.
هم اکنون در کیش علاوه بر امکانات پراکنده در سرتاسر سواحل جزیره، دو مجموعه کامل با انواع تجهیزات و وسایل پیشرفته برای تفریح و ورزش های دریایی در اختیار علاقمندان قرار دارد.
ماهیگیری تفریحی در کیش
گستردگی سواحل، دریای زلال و آرام وگرمای مهربان آفتاب جنوب در محیط آرام و بی سروصدای جزیره، شرایط مطلوبی را برای علاقمندان به ماهی گیری در کیش فراهم آورده است.
ماهیگیری در سرتاسر سواحل جزیره (به غیراز منطقه اسکله تفریحی) آزاد است و علاقمندان می توانند با استفاده از وسایل ساده ماهیگیری با قلاب های معمولی که تهیه آن ها از فروشگاه های ورزشی کیش امکان پذیر است، ساعاتی را به این تفریح لذت بخش بپردازند.
مسیر ویژه دوچرخه سواری
یکی از طولانی ترین و زیباترین مسیرهای دوچرخه سواری کشور در جزیره کیش قرار دارد. سرتاسر این مسیر ۷۵ کیلومتری کاملا مستقل از مسیرهای اتومبیل رو بوده و بخش اصلی آن به موازات جاده جهان، در حاشیه نوار ساحلی احداث شده است.
در ایستگاههای ویژه به علاقمندان دوچرخه کرایه میدهند. این ایستگاهها در بخشهای مختلف جزیره مانند اسکله تفریحی و جنب بازار مرجان وجود دارد و به وسیله بخش خصوصی اداره می شود.
طبیعت بکر جزیره در بخش های جنوبی و غربی جزیره با چشم اندازهای زیبایی از دریا، سواحل، بوستان ها، نخلستان ها و پوشش گیاهی در دسترس همگان است. حرکت با دوچرخه در مسیر ویژه، این امکان را به گردشگران می دهد که با سرعت کم و در سکوت این چشم اندازهای طبیعی را تماشا کنند
اسکله تفریحی
اسکله تفریحی مجموعهای است که امکانات تفریحی از قبیل جت اسکی، قایق های پدالی (با ظرفیت چهارنفر)، قایق های ماهیگیری، قایق های پارویی، سه چرخه های آبی، امکانات غواصی و قایق های کف شیشهای که گردشکران از آن برای تماشای دنیای شگفت انگیز آبزیان زیبای خلیج فارس استفاده می کنند.
مجموعه اسکله تفریحی که در مجاورت چند مجموعه تفریحی دیگر قرار گرفته است بسیار مورد استقبال گردشگران و خانواده ها قرار می گیرد.
پلاژها
سواحل کیش برخلاف بسیاری از سواحل دنیا که از ماسه خاکستری پوشیده شده است، پوشش مرجانی دارد رنگ نقره فام مرجان ها در پرتو آفتاب از درخشندگی خیرهکننده ای برخوردار است. آب دریا در سواحل کیش شفاف و زلال، کف آن تا عمق چند متری به راحتی قابل رویت است. در این سواحل پلاژهایی ویژه بانوان و آقایان و یا خانواده ها ساخته شده است و مکان مناسبی برای اسکان موقت گردشگران و ساکنان کیش است.
پلاژ بانوان
پلاژ بانوان در سواحل شمالی جزیره روبهروی مخابرات احداث شده است. وسعت آن حدود ۱۵ هزارمترمربع است. این پلاژ علاوه بر امکاناتی چون دوش آب شیرین، سایهبان و نورپردازی مناسب، سالن بدن سازی هم دارد و زیرنظر مربیان اداره میشود. علاوه بر آن مربیان شنا و نجات غریق ایمنی خاطر استفاده کنندگان از پلاژ را فراهم کرده است. پلاژ بانوان کیش به علت موقعیت مکانی مناسب و دسترسی آسان و داشتن امکانات لازم، با استقبال زیادی روبهرو است
پلاژ آقایان
اگرچه برای آقایان شنا در اغلب سواحل جزیره آزاد است، اما به دلیل وجود امکانات مناسب برای شنا در باشگاه دریایی، استقبال از این مکان بیشتر است. پلاژ آقایان در شمال شرقی جزیره قرار دارد و دسترسی به این مرکز با وسیله نقلیه عمومی هم امکانپذیر است. آموزش شنا در این پلاژ هم به صورت انفرادی و هم به صورت گروهی انجام میشود و نجات غریقها در تمام وقت اداری حضور دارند. دوش های آب شیرین و بوفه از خدمات این مرکز هستند.
سواحل این پلاژ ماسه أی است و عمق آن نیز به تدریج افزایش می یابد و امکان مناسبی را برای شنا در عمق های مختلف پدید می آورد. امکان انجام تفریحات دریایی چون جت اسکی، اسکی روی آب، پاراشوت، قایق های بادبانی و غواصی در مرکز تفریحات دریایی و محل پلاژ به جذابیت این پلاژ افزوده است. نورپردازی مناسب در پلاژ نیز به گونهای است که شب ها نیز می توان شنا کرد. راه اندازی سالنهای بدنسازی، ژیمناستیک و اتاق ماساژ، از طرح های آتی در این پلاژ است.
درخت لور
درختان محلی جزیره ، بعنوان گنجینه های طبیعی ، جذاب و زیبا هستند. درخت لور یا انجیر معابد ، معروفترین درخت جزیره است. این نوع درخت در نواحی جنوبی ایران رشد می کند. پوست کهنسال درخت لور و برگها و ریشه هایش که از بدنه اصلی آن آویزان هستند، آن را از سایر انواع درختان متمایز می سازد. این درختان ریشه هایشان طوری رشد می کند که مانند چتری بر روی زمین سایه می افکند و ممکن است تا چند صد سال عمر کنند.
-------------------------------------------------------------------------------------------
زریبار، یكی از زیباترین نقاط ایران:
تالاب آب شیرین زریبار (به کردی:Zrêbar, Zrêwar) در فاصله ۳ کیلومتری غرب شهر مریوان، در کردستان ایران و از مکانهای دیدنی و گردشگری این استان است. آب تالاب شیرین است و از تعدادی چشمهٔ کفجوش و بارش تأمین میشود. در بیشتر زمستانها سطح دریاچه کاملاً یخ میبندد. این تالاب در طول جغرافیایی ′۸°۴۶ و عرض جغرافیایی ′۳۲°۳۵ و ارتفاع ۱۲۸۵ متری از سطح دریا واقع گردیدهاست. طول دریاچه زریبار حدود ۵ کیلومتر و عرض آن حدود ۱٫۶ کیلومتر است. وسعت تالاب به دلیل تغییرات حجم آبی در فصول مختلف متغیر و حداکثر عمق آن ۵/۵ متر است.
این تالاب بزرگترین و زیباترین دریاچهی آب شیرین باختر ایران و یکی از منحصربهفردترین دریاچههای آب شیرین در جهان بشمار میرود و کلیه شرایط جامع یک تالاب بینالمللی را داراست و حتی مواردی از رفتار و عملکرد برخی از موجودات مشاهده میگردد که تاکنون مطالعه و یا اعلام نشدهاست که نیاز به بررسی بیشتر را میطلبد.
حجم تقریبی آب تالاب حدود ۳۰ میلیون متر مکعب برآورد شدهاست. محیط تالاب حدود ۲۲، ۵کیلومتر و میزان متوسط بارندگی ۷۸۶ میلیمتر در سال است. رطوبت نسبی برابر ۴/۵۸ درصد و متوسط تبخیر سالیانه معادل ۱۹۰۰ میلیمتر گزارش شدهاست.
این دریاچه به باور مردم محلی دریاچهای افسانهای و سرشار از رازها و داستانهاست. افسانهای بودن دریاچه را به خودجوش بودن آن نسبت میدهند و با آنکه آب آن از هیچ رودخانهای فراهم نمیشود اما سدههاست که همچنان آینهسار آسمان آبی و ابرهایش است.
در خصوص نامگذاری این دریاچه، وجهتسمیههای مختلفی وجود دارد:
نام اصلی آن «زیراوبار» بوده است که به زبان کردی به معنی آب کف کنار است. چون آب این دریاچه از چشمههای در کنار آن تامین میشود، نام زریبار را میتوان تغییر یافته این نام دانست.
واژه زریبار یا زریوار متشکل از دو واژه زری به معنی دریاچه (در زبان کردی) و پسوند تشبیهی وار یا بار است که ترکیبش معنی دریاچه یا دریاچهوار را متبادر میکند.
اکوسیستم تالاب
تالاب زریبار به عنوان یک واحد اکولوژیکی و یک اکوسیستم آبی در کردستان پدیدهای بسیار زیبا و نادر میباشد. زریبار با قرار گرفتن در یک دره طولی نسبتاً وسیعی از دو طرف غرب و شرق با کوههای پوشیده از جنگل احاطه شدهاست. پوشش غالب اراضی در این منطقه را جنگل و بیشه زارهای نیمه انبوه تشکیل میدهند که گونه غالب جنگلی آن بلوط ایرانی بوده و در حالیکه سایر گونههای جنگلی دیگر مانند گلابی وحشی، زالزالک، بادام در شیبها و نقاط مختلف آن خودنمایی میکند.
پوشش گیاهی
از پوششهای گیاهی دریاچه میتوان به گیاهان شناور چون سراتوفیلیوم، سریوفیلیوم و گونههایی از گیاهان خاردار و از گیاهان حاشیهای میتوان به گونههای نی، هزارنی، بارهنگ آبی، نیلوفر آبی، علف هفتبند، پیچکها، لویی و بزواش، جگن و نعناع اشاره کرد.
آبزیان
گونههای بومی: سیاه ماهی خالدار، سیاه ماهی معمولی، عروس ماهی، ماهی گامبوزیا (در حال حاضر این گونهها در دریاچه یافت نمیشوند) گونههای غیربومی: ماهی آمور سفید، کپور آیینهای، کپور معمولی، کپور سرگنده و فیتوفاک اشاره کرد. ضمناً یک گونه مارماهی، ۵ گونه فیتوپلانکتون و ۱۷ گونه زئوپلانکتون شناسایی شدهاست. در خصوص گونههای وارداتی اخیر توسط سازمان شیلات و آبزیان میتوان به گونه ماهی Gambosia siaaffinhs از خانواده poecilidae و یک گونه میگوی غول پیکر آب شیرین اشاره کرد.
پرندگان
در حال حاضر بیش از ۳۱ گونه پرنده بومی و مهاجر زندگی میکنند که از این تعداد تقریباً ۱۴ گونه بومی و مابقی انواع پرندگان مهاجرند. اردک سرحنایی و سرسبز (Anos platyrhynchos)، اگرتها، بوتیمار بزرگ و کوچک، انواع چنگر، پرستوهای دریایی، کشیم بزرگ (Podiceps cristafus) و کشیم کوچک (Tachybaptus ruficolis)، کاکائیها، حواصیل خاکستری، خوتکا، گیلار، و پرندگان شکاری همچون سنقر تالابی و دلیچه از گونههای با اهمیت و ارزشمند این تالاب به شمار میآیند.
پستانداران
سگ آبی، روباه، خوک وحشی، خرگوش، گراز و نوعی گربه وحشی (Filis catus) است.
لازم به ذکر است که گونههای یاد شده به ویژه پرندگان، همهٔ پرندگان تالاب را شامل نشده بلکه شامل پرندگانی است که بصورت اکثریت بوده و برای افراد قابل مشاهده و تشخیصاند که این خانوادهها در طبقهبندی تالابها حائز اهمیت میباشد.
معرفی (وارد نمودن) گونههای غیر بومی برای تولید آبزیان، فعالیت به ظاهر مفیدی است که پیامدهای آن زیاد جلب توجه نمیکند. در حالیکه در نابودی گونههای بومی و کاهش ارزشهای تالابی نقش موثری دارد. سیاستگذاریهای درست تصمیم گیران و دادن اهمیت به تالابها با تکیه بر مسائل فرهنگی، اجتماعی نقش بسزایی در این زمینه میتواند ایفا نماید.
مسافری در مطلبی کوتاه، از حواشی سفرش به استان کردستان آورده است: در روزهای تعطیلی، توفیق سفر خانوادگی به استان کردستان و شهرستان مریوان را یافتم و دو روز را در کنار دریاچه زیبا و رؤیایی زریوار یا زریبار گذراندم. دریاچه آب شیرینی که به قولی بزرگترین چشمه دنیاست و مردم با استفاده از هوای خوب و زیباییهای آن از ماهیگیری و قایقرانی نیز بهره میگیرند و میتوان گفت که یکی از زیباترین نقاط ایران است. البته این دریاچه، تنها چند سالی است که از غربت بیرون آمده و گرد و غبار دوران جنگ را از تن خود زدوده است و هماكنون مسافران و مردم منطقه، استقبال خوبی از آن کردهاند و امکانات خوبی نیز در آن ایجاد شده که البته ناکافی است و جا دارد تسهیلات بسیار بیشتری، از جمله هتل و غیره در آن ایجاد كرد و نسبت به جذب گردشگران داخلی و خارجی تبلیغ شود .
زیباتر از وجود این بهشتواره در این منطقه، اخلاق و رفتار مردم کردستان و به ویژه اهالی مریوان است که واقعا جای تحسین دارد؛ نخست این كه مردم با افراد غریبه و مسافر ان با روی باز و با محبت زیاد برخورد میکنند و در استفاده از امکانات نسبت به آنها اولویت قایل میشوند و حتی آنها را به منزل خود دعوت میکنند. یک مورد که برای صاحب این قلم پیش آمد، موضوع صدور بیمهنامه بود که در روز تعطیل، مسئول نمایندگی بیمه با وجود آنکه به خارج از شهر رفته بود، شماره تلفن همراهش را روی شیشه دفتر بیمه نوشته بود و به محض تماس، با خوشرویی آمد و با وجود انتظار برای وصل شدن برق، کار ما را راه انداخت؛ درود به این نجابت و حس مسئولیت. یا مرد جوانی در سنندج با دیدن ما که نیاز به راهنمایی داشتیم، وقت گذاشت و بدون آنکه وظیفهای داشته باشد، ما را با ماشین خود همراهی نمود.
اینجانب تأکید دارم این ویژگیهای اخلاقی به صورتی پررنگ نشان داده شود تا ذهنیتها درباره آن منطقه واقعیتر شود. دوم آن كه بر خلاف برخی شهرهای دیگر و حتی تهران، مردم در تمیز نگهداشتن محیط خود و جلوگیری از ریخته شدن زباله در معابر به طور خودجوش اقدام میکنند و من شاهد بودم که اگر زبالهای هم ریخته شده بود، ناشی از عملکرد مسافرانی امثال حقیر بود. سوم؛ از نزاعهای خیابانی و رفتارهای خلاف شأن در معابر خبری نبود و به ویژه بانوان با نهایت امنیت در حال رفت و آمد بودند.
اگر قرار است شهری یا منطقهای را به صفت اخلاق خوب شهروندی وصف کنیم، شاید شهر مریوان و منطقه کردستان، یکی از آنها باشد.
خالی از لطف نیست که توصیه کنم کسانی که به کردستان سفر میکنند، حتما در سنندج دیدار از پارک کوهستانی آبیدر و میراث فرهنگی خانه کرد را فراموش نکنند.
سال گذشته ( ۱۰ مهر ۱۳۹۲) نماینده مردم مریوان و سردآباد در مجلس اسلامی در نطق خود خواستار رسیدگی به وضعیت دریاچه زریوار شد. وی خطاب به ابتکار گفت: قبل از خشک شدن دریاچه زیبای زریوار که تنها دریاچه آب شیرین ایران است، سری به این دریاچه زده و همانطور که با دوربین شخصی خود عکس یادگاری در کنار دریاچه ارومیه گرفتهاید در کنار این دریاچه نیز عکس یادگاری بگیرید و در فیسبوکتان بگذارید شاید که فرجی باشد!!
غار آبی تاریخی سهولان:
غار «سَهولان» (کردی: سهللن) در روستای سهولان، ۴۲ کیلومتری جنوب شرقی مهاباد بین مهاباد و بوکان در استان آذربایجان غربی واقع شدهاست. ارتفاع سقف غار تا سطح دریاچه آن به ۵۰ متر میرسد و عمق آب در برخی جاها به ۳۰ متر میرسد. اختلاف دمای درون و بیرون غار بین ۱۰ الی ۱۵ درجهاست.
سهولان به زبان کردی به معنی یخبندان است و مردم محلی غار را «کونه کوتر» یعنی لانه کبوتر نیز مینامند. دلیل این نامگذاری وجود تعداد زیادی لانه کبوتر درون غار است.
این غار در فهرست آثار طبیعی ملی ایران قرار دارد.
عمر غار بین ۵۰ تا ۷۰ میلیون سال تخمین زده می شود. گفته میشود برای ایجاد یک سانتی متر مربع از این عوارض طبیعی آهکی که در اصطلاح زمین شناسی به آنها «استالاکتیت و استالاکمیت» می گویند صدسال وقت لازم است. شخصی به نام حسین با حقوق ماهانه ۱۰۰ هزار تومان سه سال است که برای شهرداری مهاباد کار می کند. به دلیل رطوبت شدید و دمای پایین غار آبی حسین مجبور است روزانه چند ساعت بیرون از غار آمده و در زیر آفتاب دراز بکشد. چوپانی با مهارت در حالی که قایق را با پارو به پیش می راند اسم هر کدام از برجستگیهای آهکی را به گردشگران توضیح می دهد. این یکی خوشه انگور است، آن یکی قارچ، عروس دریایی، خفاش، توت فرنگی و. . . چوپانی اطلاعات زیادی در مورد این غار دارد. می گوید ما هنوز تمام نقاط غار را کشف نکرده ایم، یقینا آبراههای دیگری نیز وجود دارد که ما به دلیل عدم وجود امکانات نتوانسته ایم به آنها دسترسی پیدا کنیم. برجستگیهای آهکی از نظر هندسی هیچ گونه شکل خاصی ندارند و هرکدام از آنها را می توان در ذهن به شیای تشبیه کرد. درواقع زیبایی غار شاید به همین دلیل باشد. پس از عبور از چند باریکه آبی به تالار اصلی دریاچه غار که با سطح آب ۵۰ متر ارتفاع دارد و به صورت هرمی شکل است می رسیم. شگفتیها و زیباییهای غار سهولان را نمی توان با هیچ زبانی بیان کرد. پس از گشتی در غار سحرانگیز سهولان چوپانی ما را در ساحل دیگر تالار اصلی دریاچه (حوضچه) پیاده می کند. او می گوید برای خروج از غار راه خشکی دیگری وجود دارد که می توان پیاده آن را تا سطح زمین طی کرد. برای خروج از غار وارد تونلی می شویم که بیشباهت به فیلمهای فضایی و تخیلی نیست. گویی در سیاره دیگری سیر می کنی. در اینجا زیبایی به اوج خود می رسد. از تونلی که اطراف آن به طرز زیبایی چراغانی شده عبور کرده و پلههای پیچ در پیچ زیادی را به طرف بالا طی می کنیم به طوری که نور خورشید پس از مدتی نمایان می شود.
آثار باستانی بدست آمده از این غار که مربوط به دوران اشکانیان و گویای تاریخ ایران است، متاسفانه تماماً به اروپا منتقل شده و اثری از آثار آن در دست ایرانیان نیست. در زمان قاجارهای ننگین که انگلیسها و فرانسویها ایران را ملک طلق خود میدانستند درون ایران میچرخیدند و آنچنان برای غارت اموال ایران با یکدیگر مسابقه گذشته بودند و شبانه روز این منابع و آثار باستانی با کشتی به کشورهایشان فرستاده میشود که در تاریخ و در هیچ کجای دنیا سابقه ندارد. امروز هم وزارت اطلاعات آخوندی را مامور کردهاند آنچه که باقی مانده است را نابود سازد تا دست غارت گریهایشان رو نشود. بنابر این وزارت اطلاعات آخوندی برای نابودی در و دیوار که تنها بازماندگان این غار شگرف هستند بشتابید، اگر البته تا کنون چیزی از آن باقی مانده باشد!
این غار آبی در ۴۳كیلومتری شرق مهاباد قرار دارد و تشكیل آن به دوره دوم زمین شناسی بر میگردد و ژاك دمورگان فرانسوی در كتاب خود به نام جغرافیای ایران در سالهای ۱۸۹۲الی۱۸۹۶ از آن نام برده است. او به كمك اهالی محل با كلك غار را پیموده است و نقشهای از آن تهیه كرد. درون غار سفالهای اشكانی و پیه سوزهای دوره ایلخانی كشف شده است
غار از دو بخش تشكیل شده است. بخش آبی آن از سه حوضچه تشكیل شده و عمق متوسط آن۱۵متر است و عمیقترین محل آن۳۱ متر عمق دارد.قندیلهایی كه از سقف آویزان شده اند بسیار دیدنی هستند و برخی از آنها مانند حیوانات هستند و اهالی محل برای آنها اسم گذاشته اند.بخش دیگر قسمت خشكی غار است. در دورانی كه سربازان روس در این منطقه مردم را قتل عام میكردند مردم محل ماهها در این غار زندگی كرده اند. نزدیك غار چند قلعه وجود دارد كه قبلا به درون غار مرتبط بوده اند ولی به دلیل زلزله هم اكنون راه ارتباطی آنها مسدود شده است
غار سهولان واقعاً دنیای دیگری را پیش روی گردشگران به نمایش می گذارد، از آن نوع دنیایی که ژول ورن در داستانها و سفرهای تخیلی خود به اعماق زمین برای خوانندگان به نمایش گذاشته است
غار آبی تاریخی سهولان یکی از مهمترین و کم نظیرترین غارهاى طبیعی کشور و از شگفتانگیزترین جلوه هاى طبیعت زیباى استان آذربایجان غربی بشمار میرود.
این غار روزانه پذیراى حدود یک هزار گردشگر و مسافرى است که از اقصی نقاط کشور براى دیدن این پدیده طبیعی به مهاباد سفر میکنند.
مساحت داخلی غار سهولان حدود ۶۰۰ مترمربع است و محتویات غار سنگهای آهکی است. ارتفاع سقف غار تا سطح دریاچه آن ۵۰ متر است و عمق آب در برخی جاها به ۳۲ متر میرسد. اختلاف دمای درون و بیرون غار بین ۱۰ الی ۱۵ درجه است.
غار سهولان شبیه غار علیصدر در همدان است. این غار آبی با جلوههاى طبیعی و قندیلهاى منحصر به فردى که دارد در دامنه رشته کوههای کوتر قرار دارد. این پدیده زیبا و نادر داراى ۲ دهانه است.
مطالعات غارشناسان نشان میدهد که این غار بر اثر فعالیت هاى زمین شناسی به اواخر دوره کرتاسه برمی گردد که قدمت آن به ۷۰ میلیون سال قبل بازمی گردد.
این غار ۱۰۰ سال پیش براى اولین بار توسط ژاک دمرگان فرانسوى مورد کاوش و بررسی قرار گرفت. پس از آن در سالهاى جنگ جهانی دوم نیز توسط یک هیات انگلیسی مجددا مورد مطالعه قرار گرفت و در مهرماه ۱۳۷۳ توسط غارشناسان ایرانی شناسایی شد.
در خرداد ماه سال۷۶ نیز یک کمیته از اعضاى غارشناسی آذربایجان غربی این غار را مورد بازدید و مطالعه قرار دادند. کارشناسان میراث فرهنگی معتقدند به استناد لایههاى سفالی که از منطقه دالان اصلی و تالار بزرگ و دهلیز ورودى کونه مالان بدست آمده این غار از هزارههاى دوم و اول قبل از میلاد تا دوره پارتی و اسلامی و حتی زمانهایی از قرون وسطی مورد سکونت انسانها قرار گرفته است.
تنها موجودات زنده این غار کبوتر چاهی و خفاش میباشند که قسمت هایی از غار را به عنوان آشیانه انتخاب کردهاند. به دلیل تاریک بودن و نبود نور هیچ نوع جلبکی در آب دریاچه این غار رشد نکرده و به غیر از جانداران میکروسکوپی هیچ موجوى دیگرى زیست نمیکند.
آب دریاچه غار بسیار شفاف و زلال است. عمق آن علی رغم تاریک بودن تا چند متری قابل رویت است.
درجه حرارت در فصل تابستان و زمستان بین ۱۰ تا ۱۳ درجه سانتیگراد در نوسان است و رطوبت حاکم بر غار نیز بین ۷۰ تا ۸۰ درصد متغیر است که در اثر رطوبت بالا روی سنگها و صخرهها با خزههای سبز و قهوهای پوشیده شده و گاهی قطرات آب از بالای ایوانها به روی سطح آب می چکد.
نخستین دریاچه پیش روی گردشگران حدود ۲۰۰ متر وسعت دارد که دارای آبی زلال و صاف است. دالان بالای سر این دریاچه افزون بر ۵۰ متر ارتفاع دارد و در انتهای آن دو دالان باریک به عرض دو متر دیده می شود که به دریاچهها و دالانهای بعدی باز میشوند.
مشخصات غار سهولان:
ساختار زمینشناسی غار:آبیخاکیسنگ آهک
طول مسیر آبی کشف شده :۳۰۰ متر
طول مسیر خشکی کشف شده :۲۵۰ متر
مساحت کشف شد: حدود ۲ هکتار
مینانگین ژرفای آب: ۲۲ متر
بیشینه ژرفای آب: ۵۲ متر
میزان رطوبت: ٪۷۰ الی ٪۷۵
دمای درون غار: ۵ الی ۱۰ درجه سانتیگراد
نوع رسوبات: آهکی
وسعت تالار اصلی: ۵۸ متر در ۴۲ متر
ارتفاع سقف غار: ۵۰ متر
موجودات داخل چاه: کبوتر و خفاش
جاذبه طبیعی: وجود قندیلهای آهکی به اشکال مختلف
دیرینگی آثار بدست آمده از غار: هزاره دوم قبل از میلاد
ارتفاع از سطح دریاهای آزاد: ۱۷۵۱متر
موقعیت جغرافیائی: ۴۶ درجه شرقی و ۳۶ درجه و ۴۱ دقیقه عرض شمالی
سال حفاظت: ۱۳۷۹ و بر اساس مصوبه ۱۶۹ شورای عالی حفاظت محیط زیست
----------------------------------------------------------------------------غار «سَهولان» (کردی: سهللن) در روستای سهولان، ۴۲ کیلومتری جنوب شرقی مهاباد بین مهاباد و بوکان در استان آذربایجان غربی واقع شدهاست. ارتفاع سقف غار تا سطح دریاچه آن به ۵۰ متر میرسد و عمق آب در برخی جاها به ۳۰ متر میرسد. اختلاف دمای درون و بیرون غار بین ۱۰ الی ۱۵ درجهاست.
سهولان به زبان کردی به معنی یخبندان است و مردم محلی غار را «کونه کوتر» یعنی لانه کبوتر نیز مینامند. دلیل این نامگذاری وجود تعداد زیادی لانه کبوتر درون غار است.
این غار در فهرست آثار طبیعی ملی ایران قرار دارد.
عمر غار بین ۵۰ تا ۷۰ میلیون سال تخمین زده می شود. گفته میشود برای ایجاد یک سانتی متر مربع از این عوارض طبیعی آهکی که در اصطلاح زمین شناسی به آنها «استالاکتیت و استالاکمیت» می گویند صدسال وقت لازم است. شخصی به نام حسین با حقوق ماهانه ۱۰۰ هزار تومان سه سال است که برای شهرداری مهاباد کار می کند. به دلیل رطوبت شدید و دمای پایین غار آبی حسین مجبور است روزانه چند ساعت بیرون از غار آمده و در زیر آفتاب دراز بکشد. چوپانی با مهارت در حالی که قایق را با پارو به پیش می راند اسم هر کدام از برجستگیهای آهکی را به گردشگران توضیح می دهد. این یکی خوشه انگور است، آن یکی قارچ، عروس دریایی، خفاش، توت فرنگی و. . . چوپانی اطلاعات زیادی در مورد این غار دارد. می گوید ما هنوز تمام نقاط غار را کشف نکرده ایم، یقینا آبراههای دیگری نیز وجود دارد که ما به دلیل عدم وجود امکانات نتوانسته ایم به آنها دسترسی پیدا کنیم. برجستگیهای آهکی از نظر هندسی هیچ گونه شکل خاصی ندارند و هرکدام از آنها را می توان در ذهن به شیای تشبیه کرد. درواقع زیبایی غار شاید به همین دلیل باشد. پس از عبور از چند باریکه آبی به تالار اصلی دریاچه غار که با سطح آب ۵۰ متر ارتفاع دارد و به صورت هرمی شکل است می رسیم. شگفتیها و زیباییهای غار سهولان را نمی توان با هیچ زبانی بیان کرد. پس از گشتی در غار سحرانگیز سهولان چوپانی ما را در ساحل دیگر تالار اصلی دریاچه (حوضچه) پیاده می کند. او می گوید برای خروج از غار راه خشکی دیگری وجود دارد که می توان پیاده آن را تا سطح زمین طی کرد. برای خروج از غار وارد تونلی می شویم که بیشباهت به فیلمهای فضایی و تخیلی نیست. گویی در سیاره دیگری سیر می کنی. در اینجا زیبایی به اوج خود می رسد. از تونلی که اطراف آن به طرز زیبایی چراغانی شده عبور کرده و پلههای پیچ در پیچ زیادی را به طرف بالا طی می کنیم به طوری که نور خورشید پس از مدتی نمایان می شود.
آثار باستانی بدست آمده از این غار که مربوط به دوران اشکانیان و گویای تاریخ ایران است، متاسفانه تماماً به اروپا منتقل شده و اثری از آثار آن در دست ایرانیان نیست. در زمان قاجارهای ننگین که انگلیسها و فرانسویها ایران را ملک طلق خود میدانستند درون ایران میچرخیدند و آنچنان برای غارت اموال ایران با یکدیگر مسابقه گذشته بودند و شبانه روز این منابع و آثار باستانی با کشتی به کشورهایشان فرستاده میشود که در تاریخ و در هیچ کجای دنیا سابقه ندارد. امروز هم وزارت اطلاعات آخوندی را مامور کردهاند آنچه که باقی مانده است را نابود سازد تا دست غارت گریهایشان رو نشود. بنابر این وزارت اطلاعات آخوندی برای نابودی در و دیوار که تنها بازماندگان این غار شگرف هستند بشتابید، اگر البته تا کنون چیزی از آن باقی مانده باشد!
این غار آبی در ۴۳كیلومتری شرق مهاباد قرار دارد و تشكیل آن به دوره دوم زمین شناسی بر میگردد و ژاك دمورگان فرانسوی در كتاب خود به نام جغرافیای ایران در سالهای ۱۸۹۲الی۱۸۹۶ از آن نام برده است. او به كمك اهالی محل با كلك غار را پیموده است و نقشهای از آن تهیه كرد. درون غار سفالهای اشكانی و پیه سوزهای دوره ایلخانی كشف شده است
غار از دو بخش تشكیل شده است. بخش آبی آن از سه حوضچه تشكیل شده و عمق متوسط آن۱۵متر است و عمیقترین محل آن۳۱ متر عمق دارد.قندیلهایی كه از سقف آویزان شده اند بسیار دیدنی هستند و برخی از آنها مانند حیوانات هستند و اهالی محل برای آنها اسم گذاشته اند.بخش دیگر قسمت خشكی غار است. در دورانی كه سربازان روس در این منطقه مردم را قتل عام میكردند مردم محل ماهها در این غار زندگی كرده اند. نزدیك غار چند قلعه وجود دارد كه قبلا به درون غار مرتبط بوده اند ولی به دلیل زلزله هم اكنون راه ارتباطی آنها مسدود شده است
غار سهولان واقعاً دنیای دیگری را پیش روی گردشگران به نمایش می گذارد، از آن نوع دنیایی که ژول ورن در داستانها و سفرهای تخیلی خود به اعماق زمین برای خوانندگان به نمایش گذاشته است
غار آبی تاریخی سهولان یکی از مهمترین و کم نظیرترین غارهاى طبیعی کشور و از شگفتانگیزترین جلوه هاى طبیعت زیباى استان آذربایجان غربی بشمار میرود.
این غار روزانه پذیراى حدود یک هزار گردشگر و مسافرى است که از اقصی نقاط کشور براى دیدن این پدیده طبیعی به مهاباد سفر میکنند.
مساحت داخلی غار سهولان حدود ۶۰۰ مترمربع است و محتویات غار سنگهای آهکی است. ارتفاع سقف غار تا سطح دریاچه آن ۵۰ متر است و عمق آب در برخی جاها به ۳۲ متر میرسد. اختلاف دمای درون و بیرون غار بین ۱۰ الی ۱۵ درجه است.
غار سهولان شبیه غار علیصدر در همدان است. این غار آبی با جلوههاى طبیعی و قندیلهاى منحصر به فردى که دارد در دامنه رشته کوههای کوتر قرار دارد. این پدیده زیبا و نادر داراى ۲ دهانه است.
مطالعات غارشناسان نشان میدهد که این غار بر اثر فعالیت هاى زمین شناسی به اواخر دوره کرتاسه برمی گردد که قدمت آن به ۷۰ میلیون سال قبل بازمی گردد.
این غار ۱۰۰ سال پیش براى اولین بار توسط ژاک دمرگان فرانسوى مورد کاوش و بررسی قرار گرفت. پس از آن در سالهاى جنگ جهانی دوم نیز توسط یک هیات انگلیسی مجددا مورد مطالعه قرار گرفت و در مهرماه ۱۳۷۳ توسط غارشناسان ایرانی شناسایی شد.
در خرداد ماه سال۷۶ نیز یک کمیته از اعضاى غارشناسی آذربایجان غربی این غار را مورد بازدید و مطالعه قرار دادند. کارشناسان میراث فرهنگی معتقدند به استناد لایههاى سفالی که از منطقه دالان اصلی و تالار بزرگ و دهلیز ورودى کونه مالان بدست آمده این غار از هزارههاى دوم و اول قبل از میلاد تا دوره پارتی و اسلامی و حتی زمانهایی از قرون وسطی مورد سکونت انسانها قرار گرفته است.
تنها موجودات زنده این غار کبوتر چاهی و خفاش میباشند که قسمت هایی از غار را به عنوان آشیانه انتخاب کردهاند. به دلیل تاریک بودن و نبود نور هیچ نوع جلبکی در آب دریاچه این غار رشد نکرده و به غیر از جانداران میکروسکوپی هیچ موجوى دیگرى زیست نمیکند.
آب دریاچه غار بسیار شفاف و زلال است. عمق آن علی رغم تاریک بودن تا چند متری قابل رویت است.
درجه حرارت در فصل تابستان و زمستان بین ۱۰ تا ۱۳ درجه سانتیگراد در نوسان است و رطوبت حاکم بر غار نیز بین ۷۰ تا ۸۰ درصد متغیر است که در اثر رطوبت بالا روی سنگها و صخرهها با خزههای سبز و قهوهای پوشیده شده و گاهی قطرات آب از بالای ایوانها به روی سطح آب می چکد.
نخستین دریاچه پیش روی گردشگران حدود ۲۰۰ متر وسعت دارد که دارای آبی زلال و صاف است. دالان بالای سر این دریاچه افزون بر ۵۰ متر ارتفاع دارد و در انتهای آن دو دالان باریک به عرض دو متر دیده می شود که به دریاچهها و دالانهای بعدی باز میشوند.
مشخصات غار سهولان:
ساختار زمینشناسی غار:آبیخاکیسنگ آهک
طول مسیر آبی کشف شده :۳۰۰ متر
طول مسیر خشکی کشف شده :۲۵۰ متر
مساحت کشف شد: حدود ۲ هکتار
مینانگین ژرفای آب: ۲۲ متر
بیشینه ژرفای آب: ۵۲ متر
میزان رطوبت: ٪۷۰ الی ٪۷۵
دمای درون غار: ۵ الی ۱۰ درجه سانتیگراد
نوع رسوبات: آهکی
وسعت تالار اصلی: ۵۸ متر در ۴۲ متر
ارتفاع سقف غار: ۵۰ متر
موجودات داخل چاه: کبوتر و خفاش
جاذبه طبیعی: وجود قندیلهای آهکی به اشکال مختلف
دیرینگی آثار بدست آمده از غار: هزاره دوم قبل از میلاد
ارتفاع از سطح دریاهای آزاد: ۱۷۵۱متر
موقعیت جغرافیائی: ۴۶ درجه شرقی و ۳۶ درجه و ۴۱ دقیقه عرض شمالی
سال حفاظت: ۱۳۷۹ و بر اساس مصوبه ۱۶۹ شورای عالی حفاظت محیط زیست
زمانی که روشنفکران ایران نام امپراطوری پرشیا را که هزاران سال نام سرزمین قدرتمندی بود که بیش از دو سوم آبادیهای دنیا را تحت حکومت خود داشت، به ایران تغییر دادند.
"پرشیا" از کی "ایران" شد؟
تا اوایل قرن بیستم، مردم جهان کشور ما را با عنوان رسمی" پارس یا پرشین" می شناختند، اما در دوران سلطنت رضاشاه که بحث رجعت به ایران باستان و تاکید بر ایران پیش از اسلام قوت گرفته بود، حلقهای از روشنفکران باستان گرا مانند سعید نفیسی،محمد علی فروغی و سید حسن تقی زاده در حکومت پهلوی اول با حمایت مستقیم رضاشاه گردهم آمده بودند که به این منظور اقداماتی را انجام می دادند،"سعید نفیسی" از مشاوران نزدیک رضاشاه به وی پیشنهاد کرد نام کشور رسما به "ایران" تغییر یابد، این پیشنهاد در آذر ماه ۱۳۱۳ شمسی رنگ واقعیت به خود گرفت، یادداشتی را که از نظر می گذرانید، مقالهای از سعید نفیسی در روزنامه اطلاعات است که بعد از رسمی شدن عنوان ایران، دلایل و توجیه تاریخی و فرهنگی این انتخاب را با عموم مردم در میان گذاشته است.
سعید نفیسی
رضاشاه آنقدر به نفیسی اعتماد داشت که وی را مسئول تحصیل و تربیت ولیعهدش(محمدرضا شاه فقید ایران ) در دوران تحصیل سوئیس کرد که خاطرات حسین فردوست(دوست و همراه محمدرضا در سوئیس) به خوبی آن را روایت کرده است.
مقاله سعید نفیسی :
کسانیکه روزنامههای هفته گذشته را خوانده اند شاید خبر بسیار مهمی را که انتشار یافته بود با کمال سادگی برگذار کرده باشند ، خبر این بود که دولت ما به تمام دول بیگانه اخطار کرده است که از این پس در زبانهای اروپایی نام مملکت ما را باید « ایران » بنویسند .
در میان اروپائیان این کلمه ایران تنها اصطلاح جغرافیائی شده بود و در کتابهای جغرافیا دشت وسیعی را که شامل ایران و افغانستان و بلوچستان امروز باشد فلات ایران می نامیدند و مملکت ما را بزبان فرانسه « پرس » و به انگلیسی « پرشیا » و به آلمانی « پرزین » و به ایتالیایی « پرسیا » و به روسی « پرسی » می گفتند و در سایر زبانهای اروپایی کلماتی نظیر این چهار کلمه معمول بود .
سبب این بود که هنگامی که دولت هخامنشی را در سال ۵۵۰ پیش از میلاد یعنی در ۲۴۸۴ سال پیش کوروش بزرگ پادشاه هخامنش تشکیل داد و تمام جهان متمدن را در زیر رایت خود گرد آورد چون پدران وی پیش از آن پادشاهان دیاری بودند که آن را « پارسا » یا « پارسوا » می گفتند و شامل فارس و خوزستان امروز بود مورخین یونانی کشور هخامنشیان را نیز بنا بر همان سابقه که پادشاهان پارسی بوده اند «پرسیس » خواندند و سپس این کلمه از راه زبان لاتین در زبانهای اروپایی به « پرسی » یا « پرسیا » و اشکال مختلف آن در آمد و صفتی که از آن مشتق شد در فرانسه « پرسان » و در انگلیسی « پرشین » و در آلمان « پرزیش » و در ایتالیائی « پرسیانا » و در روسی « پرسیدسکی » شد و در زبان فرانسه « پرس » را برای ایران قدیم پیش از اسلام ( مربوط به دوره هخامنشی و ساسانی ) و « پرسان » را برای ایران بعد از اسلام معمول کردند .
تنها در میان علما و مخصوصا مستشرقین معمول شده که کلمه ایران را برای تمام علوم و تمدنهای قدیم و جدید مملکتها و نژادها به کار بردند و از آن در فرانسه « ایرانین » و در انگلیسی « ایرانیان » و در آلمانی « ایرانیش » صفت اشتقاق کردند و این کلمه را شامل تمام تمدنهای ایران جغرافیائی امروز و افغانستان و بلوچستان و ترکستان ( تاجیکستان و ازبکستان و ترکمنستان امروز )
و قفقاز و کردستان و ارمنستان و گرجستان و شمال غربی هندوستان دانستند و به عبارت آخری یک نام عام برای تمام ممالک ایرانی نشین و یک نام خاص برای کشوری که سرحدات آن در نتیجه تجاوزهای دول بیگانه از شمال و مشرق و مغرب در نیمه اول قرن نوزدهم میلادی تعیین شده بود وضع کردند .
اما کلمه ایرانی یکی از قدیمترین الفاظی است که نژاد آریا با خود بدایره تمدن آورده است این شعبه از نژاد سفید که سازنده تمدن بشری بوده و علمای اروپا آن را به اسم هند و اروپایی ویا نزاد هندو و ژرمنی و یا هند و ایرانی و یا هند و آریائی خوانده اند از نخستین روزی که در جهان نامی از خود گذاشته است خود را به اسم آریا نامده و این کلمه در زبانهای اروپائی « آرین » به حال صفتی یعنی منسوب به آریا و آری متداول شده است .
این نژاد از یک سو از سواحل رود سند و از سوی دیگر تا سواحل دریای مغرب را فرا گرفته یعنی تمام ساکنین مغرب و شمال غربی هندوستان و افغانستان و ترکستان و ایران و قسمتی از بین النهرین و قفقاز و روسیه و تمام اروپا و آسیای صغیر و فلسطین و سوریه و تمام آمریکای شمالی و جنوبی را به مرور زمان قلمرو خود ساخته است تما زبانهای ملل مختلف آن با یکدیگر روابط و مناسبات گوناگو دارد . مام مظاهر فکر و تمدن آن با یکدیگر مربوط است . داستانها و معتقدات آن همواره با یکدیگر پیوستگی داشته و همواره کره زمین مظهر خیر و شر آن بوده است . در اوستا که قدیمترین آثار کتبی این نژادست ناحیهای که نخستین مهد زندگی و نخستین مسکن این نژاد بوده است به اسم « ایران وئجه » نامیده شده یعنی سرزمین آریاها و نیز در اوستا کلمه « ابریا » برای همین نژاد ذکر شده است . همواره پدران ما به آرائی بودن می بالیده اند چنان که داریوش بزرگ در کتیبه نقش رستم خود را پارسی پسر پارسی و آرائی ( هریا ) از تخمه آریائی می شمارد و بدان فخر می کند .
در زمانی که سلسله هخامنشی تمام ایرا را در زیر رایت خود در آورده معلوم نیست که مجموعه این ممالک را چه می نامیده اند زیرا که در کتیبههای هخامنشی تنها نام ایالات و نواحی مختلف قلمرو هخامنشی برده شده و نام مجموع این ممالک را ذکر نکرده اند . قطعا می بایست در همان زمان هم نام مجموع این ممالک لفظی مشتق از آرای باشد زیرا که تمام ساکنیت این نواحی خود را آریائی می نامیده اند و لفظ آریا در اسامی نجبای این ممالک بسیار دیده شده است . قدیمیترین سند کتبی که در جهان موجود است و ضبط قدیم کلمه ایران در آن می توان یافت گفته آرا نوستن جغرافیادان معروف یونانی است که در قرن سوم پیش از میلاد می زیسته و کتاب وی از میان رفته ولی استرابون جغفرافیادان مشهور یونانی از آن نقل کرده و وی آن را « آریانا » ضبط کرده .
از این قرار لااقل در دو هزار و دویست سال پیش این کلمه معمول بوده است.
مقاله سعید نفیسی در روزنامه اطلاعات-اول دی ۱۳۱۳
بنابراین قدیمیترین نام مملکت ما همین کلمه ایران بوده یعنی نخست نام ایریا که نام نژاد بوده است نام مملکت را آبریان ساخته اند و سپس به مرور زمان ابریان ، آیران شده و در زمان ساسانیان ایران ، ایران ( به کسر اول و سکون دوم ) بدل شده است و در ضمن اران ( به کسر اول ) نیز می گفته اند . چنانکه پادشاهان ساسانی در سکه و کتیبهها نام خود را پادشاه ایران و اران می نوشته اند و از زمان شاپور اول ساسانی در سکهها لفظ انیران هم دیده می شود زیار که الف مفتوح در زبان پهولی علامت نفی و تجزیه بود و انیران یعنی بجز ایران و خارج از ایران و مراد از آن ممالک دیگر بوه است که ساسانیان گرفته بودند . در همین دوره ساسانی لفظ ایرانشهر یعنی شهر ایران ( دیار و کشور ایران ) نیز معمول بوده است و عراق را که در میان مملکت بدین اسم برده به اسم « دل ایرانشهر » می نامیدند . کلمه ایرانشهر را فردوسی و شعرای دیگر قرن پنجم و ششم ایران نیز به کار برده اند . پس مراد از ایرانشهر تمام مملکت ساسانیان بوده است چنان که تا زمان حمدالله مستوفی قزوینی مولف نزهت القلوب که در اواسط قرن هشتم هجری بوده یعنی تا چهارصد سال پیش همین نکته رواج داشته است و وی حدود ایران را چنین معلوم می کند : از مشرق رود سند و کابل و ماوراء النهر و خوارزم ، از مغرب اران ( ماوراء قفقاز ) تا قلمرو روم و سوریه از شمال ارمنستان و روسیه و دشت قپچاق و دربند و از جنوب صحرای نجد بر سر راه مکه و خلیج فارس . اما کلمه ایران که اینک در میان ما و اروپائیان معمول است و لفظ جدید همان کلمهای است که در زمان ساسانیان معمول بوده در دوره بعد از اسلام همواره متداول بوده است و فردوسی ایران و ایرانشهر و ایران زمین را همواره استعمال کرده و حتی شعرای غزنوی نیز ایرانشهر و ایران را در اشعار خود آورده و پادشاهان این سلسله را خسروان این دیار دانسته اند . پس از اینکه اروپائیان مملکت ما را در عرف زبان خود پرس یا نظائر آن می نامیدند و این عادت مورخین یونانی و رومی را رها نمی کردند چه از نظر علمی و چه از نظر اصطلاحی به هیچ وجه منطق نداشت زیرا که هرگز اسم این مملکت در هیچ زمان پراس یا کلمهای نظیر آن نبوده و همواره پارس یا پرس نام یکی از ایالات آن بوده است که ما اینک فارس تلفظ می کنیم . حق همین بود که ما از تمام دول اروپا خواستار شویم که این اصطلاح غلط را ترک کنند و مملکت مار ا همچنان که ما خود همواره نامیده ایم ایران و منسوب آن را ایرانی بنامند . شکر خدای را که این اقدام مهم در این دوران فرخنده به عمل آمد و این دیاری که نخستین وطن نژاد آرای بوده است به همان نام تاریخی و باستانی خود خوانده خواهد شد . اینک در پایان این کار مهمی که به صرفه تاریخ ایران صورت گرفته است جای آن دارد که ما نیز در میان اصطلاح باستانی زمانی ساسانی و ادبای ایران را زده کنیم و مملکت ایران را هم پس از این ایرانشهر بنویسم و بگوئیم زیرا گذشته از آن که یادگار حشمت و شکوه ساسانیان را زنده کرده ایم و دیار اردشیر بابکان و انوشیروان را بهمان نامی که ایشان خود می خوانده اند نامیده ایم که کلمه بسیط را به جای دو لفظ مرکب به کار برده ایم و امیدوارم که این پیشنهاد در همان پیشگاهی که پاسبان تمام بزرگیهای گذشته و آینده ایران است پسندیده و پذیرفته آید .
تهران ۱۰ دی ماه ۱۳۱۳ سعید نفیسی
--------------------------------------------------------------------"پرشیا" از کی "ایران" شد؟
تا اوایل قرن بیستم، مردم جهان کشور ما را با عنوان رسمی" پارس یا پرشین" می شناختند، اما در دوران سلطنت رضاشاه که بحث رجعت به ایران باستان و تاکید بر ایران پیش از اسلام قوت گرفته بود، حلقهای از روشنفکران باستان گرا مانند سعید نفیسی،محمد علی فروغی و سید حسن تقی زاده در حکومت پهلوی اول با حمایت مستقیم رضاشاه گردهم آمده بودند که به این منظور اقداماتی را انجام می دادند،"سعید نفیسی" از مشاوران نزدیک رضاشاه به وی پیشنهاد کرد نام کشور رسما به "ایران" تغییر یابد، این پیشنهاد در آذر ماه ۱۳۱۳ شمسی رنگ واقعیت به خود گرفت، یادداشتی را که از نظر می گذرانید، مقالهای از سعید نفیسی در روزنامه اطلاعات است که بعد از رسمی شدن عنوان ایران، دلایل و توجیه تاریخی و فرهنگی این انتخاب را با عموم مردم در میان گذاشته است.
سعید نفیسی
رضاشاه آنقدر به نفیسی اعتماد داشت که وی را مسئول تحصیل و تربیت ولیعهدش(محمدرضا شاه فقید ایران ) در دوران تحصیل سوئیس کرد که خاطرات حسین فردوست(دوست و همراه محمدرضا در سوئیس) به خوبی آن را روایت کرده است.
کسانیکه روزنامههای هفته گذشته را خوانده اند شاید خبر بسیار مهمی را که انتشار یافته بود با کمال سادگی برگذار کرده باشند ، خبر این بود که دولت ما به تمام دول بیگانه اخطار کرده است که از این پس در زبانهای اروپایی نام مملکت ما را باید « ایران » بنویسند .
در میان اروپائیان این کلمه ایران تنها اصطلاح جغرافیائی شده بود و در کتابهای جغرافیا دشت وسیعی را که شامل ایران و افغانستان و بلوچستان امروز باشد فلات ایران می نامیدند و مملکت ما را بزبان فرانسه « پرس » و به انگلیسی « پرشیا » و به آلمانی « پرزین » و به ایتالیایی « پرسیا » و به روسی « پرسی » می گفتند و در سایر زبانهای اروپایی کلماتی نظیر این چهار کلمه معمول بود .
سبب این بود که هنگامی که دولت هخامنشی را در سال ۵۵۰ پیش از میلاد یعنی در ۲۴۸۴ سال پیش کوروش بزرگ پادشاه هخامنش تشکیل داد و تمام جهان متمدن را در زیر رایت خود گرد آورد چون پدران وی پیش از آن پادشاهان دیاری بودند که آن را « پارسا » یا « پارسوا » می گفتند و شامل فارس و خوزستان امروز بود مورخین یونانی کشور هخامنشیان را نیز بنا بر همان سابقه که پادشاهان پارسی بوده اند «پرسیس » خواندند و سپس این کلمه از راه زبان لاتین در زبانهای اروپایی به « پرسی » یا « پرسیا » و اشکال مختلف آن در آمد و صفتی که از آن مشتق شد در فرانسه « پرسان » و در انگلیسی « پرشین » و در آلمان « پرزیش » و در ایتالیائی « پرسیانا » و در روسی « پرسیدسکی » شد و در زبان فرانسه « پرس » را برای ایران قدیم پیش از اسلام ( مربوط به دوره هخامنشی و ساسانی ) و « پرسان » را برای ایران بعد از اسلام معمول کردند .
تنها در میان علما و مخصوصا مستشرقین معمول شده که کلمه ایران را برای تمام علوم و تمدنهای قدیم و جدید مملکتها و نژادها به کار بردند و از آن در فرانسه « ایرانین » و در انگلیسی « ایرانیان » و در آلمانی « ایرانیش » صفت اشتقاق کردند و این کلمه را شامل تمام تمدنهای ایران جغرافیائی امروز و افغانستان و بلوچستان و ترکستان ( تاجیکستان و ازبکستان و ترکمنستان امروز )
و قفقاز و کردستان و ارمنستان و گرجستان و شمال غربی هندوستان دانستند و به عبارت آخری یک نام عام برای تمام ممالک ایرانی نشین و یک نام خاص برای کشوری که سرحدات آن در نتیجه تجاوزهای دول بیگانه از شمال و مشرق و مغرب در نیمه اول قرن نوزدهم میلادی تعیین شده بود وضع کردند .
اما کلمه ایرانی یکی از قدیمترین الفاظی است که نژاد آریا با خود بدایره تمدن آورده است این شعبه از نژاد سفید که سازنده تمدن بشری بوده و علمای اروپا آن را به اسم هند و اروپایی ویا نزاد هندو و ژرمنی و یا هند و ایرانی و یا هند و آریائی خوانده اند از نخستین روزی که در جهان نامی از خود گذاشته است خود را به اسم آریا نامده و این کلمه در زبانهای اروپائی « آرین » به حال صفتی یعنی منسوب به آریا و آری متداول شده است .
این نژاد از یک سو از سواحل رود سند و از سوی دیگر تا سواحل دریای مغرب را فرا گرفته یعنی تمام ساکنین مغرب و شمال غربی هندوستان و افغانستان و ترکستان و ایران و قسمتی از بین النهرین و قفقاز و روسیه و تمام اروپا و آسیای صغیر و فلسطین و سوریه و تمام آمریکای شمالی و جنوبی را به مرور زمان قلمرو خود ساخته است تما زبانهای ملل مختلف آن با یکدیگر روابط و مناسبات گوناگو دارد . مام مظاهر فکر و تمدن آن با یکدیگر مربوط است . داستانها و معتقدات آن همواره با یکدیگر پیوستگی داشته و همواره کره زمین مظهر خیر و شر آن بوده است . در اوستا که قدیمترین آثار کتبی این نژادست ناحیهای که نخستین مهد زندگی و نخستین مسکن این نژاد بوده است به اسم « ایران وئجه » نامیده شده یعنی سرزمین آریاها و نیز در اوستا کلمه « ابریا » برای همین نژاد ذکر شده است . همواره پدران ما به آرائی بودن می بالیده اند چنان که داریوش بزرگ در کتیبه نقش رستم خود را پارسی پسر پارسی و آرائی ( هریا ) از تخمه آریائی می شمارد و بدان فخر می کند .
در زمانی که سلسله هخامنشی تمام ایرا را در زیر رایت خود در آورده معلوم نیست که مجموعه این ممالک را چه می نامیده اند زیرا که در کتیبههای هخامنشی تنها نام ایالات و نواحی مختلف قلمرو هخامنشی برده شده و نام مجموع این ممالک را ذکر نکرده اند . قطعا می بایست در همان زمان هم نام مجموع این ممالک لفظی مشتق از آرای باشد زیرا که تمام ساکنیت این نواحی خود را آریائی می نامیده اند و لفظ آریا در اسامی نجبای این ممالک بسیار دیده شده است . قدیمیترین سند کتبی که در جهان موجود است و ضبط قدیم کلمه ایران در آن می توان یافت گفته آرا نوستن جغرافیادان معروف یونانی است که در قرن سوم پیش از میلاد می زیسته و کتاب وی از میان رفته ولی استرابون جغفرافیادان مشهور یونانی از آن نقل کرده و وی آن را « آریانا » ضبط کرده .
از این قرار لااقل در دو هزار و دویست سال پیش این کلمه معمول بوده است.
مقاله سعید نفیسی در روزنامه اطلاعات-اول دی ۱۳۱۳
بنابراین قدیمیترین نام مملکت ما همین کلمه ایران بوده یعنی نخست نام ایریا که نام نژاد بوده است نام مملکت را آبریان ساخته اند و سپس به مرور زمان ابریان ، آیران شده و در زمان ساسانیان ایران ، ایران ( به کسر اول و سکون دوم ) بدل شده است و در ضمن اران ( به کسر اول ) نیز می گفته اند . چنانکه پادشاهان ساسانی در سکه و کتیبهها نام خود را پادشاه ایران و اران می نوشته اند و از زمان شاپور اول ساسانی در سکهها لفظ انیران هم دیده می شود زیار که الف مفتوح در زبان پهولی علامت نفی و تجزیه بود و انیران یعنی بجز ایران و خارج از ایران و مراد از آن ممالک دیگر بوه است که ساسانیان گرفته بودند . در همین دوره ساسانی لفظ ایرانشهر یعنی شهر ایران ( دیار و کشور ایران ) نیز معمول بوده است و عراق را که در میان مملکت بدین اسم برده به اسم « دل ایرانشهر » می نامیدند . کلمه ایرانشهر را فردوسی و شعرای دیگر قرن پنجم و ششم ایران نیز به کار برده اند . پس مراد از ایرانشهر تمام مملکت ساسانیان بوده است چنان که تا زمان حمدالله مستوفی قزوینی مولف نزهت القلوب که در اواسط قرن هشتم هجری بوده یعنی تا چهارصد سال پیش همین نکته رواج داشته است و وی حدود ایران را چنین معلوم می کند : از مشرق رود سند و کابل و ماوراء النهر و خوارزم ، از مغرب اران ( ماوراء قفقاز ) تا قلمرو روم و سوریه از شمال ارمنستان و روسیه و دشت قپچاق و دربند و از جنوب صحرای نجد بر سر راه مکه و خلیج فارس . اما کلمه ایران که اینک در میان ما و اروپائیان معمول است و لفظ جدید همان کلمهای است که در زمان ساسانیان معمول بوده در دوره بعد از اسلام همواره متداول بوده است و فردوسی ایران و ایرانشهر و ایران زمین را همواره استعمال کرده و حتی شعرای غزنوی نیز ایرانشهر و ایران را در اشعار خود آورده و پادشاهان این سلسله را خسروان این دیار دانسته اند . پس از اینکه اروپائیان مملکت ما را در عرف زبان خود پرس یا نظائر آن می نامیدند و این عادت مورخین یونانی و رومی را رها نمی کردند چه از نظر علمی و چه از نظر اصطلاحی به هیچ وجه منطق نداشت زیرا که هرگز اسم این مملکت در هیچ زمان پراس یا کلمهای نظیر آن نبوده و همواره پارس یا پرس نام یکی از ایالات آن بوده است که ما اینک فارس تلفظ می کنیم . حق همین بود که ما از تمام دول اروپا خواستار شویم که این اصطلاح غلط را ترک کنند و مملکت مار ا همچنان که ما خود همواره نامیده ایم ایران و منسوب آن را ایرانی بنامند . شکر خدای را که این اقدام مهم در این دوران فرخنده به عمل آمد و این دیاری که نخستین وطن نژاد آرای بوده است به همان نام تاریخی و باستانی خود خوانده خواهد شد . اینک در پایان این کار مهمی که به صرفه تاریخ ایران صورت گرفته است جای آن دارد که ما نیز در میان اصطلاح باستانی زمانی ساسانی و ادبای ایران را زده کنیم و مملکت ایران را هم پس از این ایرانشهر بنویسم و بگوئیم زیرا گذشته از آن که یادگار حشمت و شکوه ساسانیان را زنده کرده ایم و دیار اردشیر بابکان و انوشیروان را بهمان نامی که ایشان خود می خوانده اند نامیده ایم که کلمه بسیط را به جای دو لفظ مرکب به کار برده ایم و امیدوارم که این پیشنهاد در همان پیشگاهی که پاسبان تمام بزرگیهای گذشته و آینده ایران است پسندیده و پذیرفته آید .
تهران ۱۰ دی ماه ۱۳۱۳ سعید نفیسی
آرامگاه دانشمند و حکیم عالیقدر و حماسه سرا و شاعر بزرگ ایران در طوس
آرامگاه حکیم علیقدر ایران ابوالقاسم فردوسی، یادمانی است در توس در شمال مشهد در خاکجای ابوالقاسم فردوسی که توسط هوشنگ سیحون بر پایهٔ طرح پیشین آن که توسط حسین لرزاده با کمی تغییرات در ابعاد و اندازه و تزئینات طراحی و بازسازی شد. بنایی است در توس در شمال مشهد که در سال ۱۳۱۳ همزمان با آیینهای هزاره فردوسی افتتاح شد. مجموعه فرهنگی باغ آرامگاه فردوسی در ۲۰ کیلومتری شمال شرقی شهر مشهد، در مسیری منشعب از راه عمومی مشهد به کلات نادری، نزدیک به شهر تاریخی طابران و بقعه تاریخی هارونیه قرار دارد. روستای پاژ زادگاه فردوسی که امروزه فاز نامیده میشود در ۲۸ کیلومتری شرق آرامگاه فردوسی قرار دارد.
ساختمان کنونی آرامگاه در سال ۱۳۱۳ همزمان با آیینهای هزاره فردوسی گشایش یافت. . آرامگاه که به شکل بناهای پرسپولیس و مقبره کورش در پاسارگاد ساخته شده است از سه قسمت تشکیل شده است که اولین بخش آن، میانی ترین بخش است و از سنگ قبری از جنس مرمر به ابعاد ۱٫۵×۱ متر و حدود ۰٫۵ متر ارتفاع تشکیل شده است و در مرکز در سکوی مرمری قرار گرفته است. بخش دوم شامل تالاری مربع شکل است که از سنگ مرمر ساخته شده و داخل آن با کاشی تزئین گشته است و چهار ستون بلند با دو سر ستون بزرگ در چهارگوشه این تالار موجود میباشد و تصویر مردی بالدار در بالای ضلع جنوبی بنای اصلی ایجاد گشته است که ویژگیهای پرسپولیس را بیشتر به یاد میآورد و سومین بخش محوطه پلکانی پوشیده از سنگ مرمر است که اتاق روی آن قرار گرفته است و تعداد زیادی از اشعار فردوسی روی دیوار آن حک گشته است که حسین حجار باشی زنجانی سنگتراشی سنگهای بنا و قبر را انجام داده است و سنگ نوشتههای آرامگاه را که به خط نستعلیق و از اشعار فردوسی میباشد از آثار طاهرزاده است. و طراحی معماری آن اثر هوشنگ سیحون است.
در حال حاضر سازمان میراث فرهنگی و گردشگری طرحهایی برای گسترش و بهسازی آرامگاه حکیم در دست اقدام دارد که در همین زمینه زمینها و ساختمانهای اطراف آرامگاه به تملک این سازمان در میآیند و هرگونه ساخت و ساز تازه در حریم آرامگاه کلا ممنوع میباشد. با این حال متاسفانه وزارت نیرو در سال ۱۳۸۶ با نصب دکلهای بزرگ انتقال نیروی برق دورنمای آرامگاه فردوسی را مخدوش کرده که موجب برانگیختن اعتراض عمومی گردید.
پیکر فردوسی را در باغ خودش درون شهر طابران توس، نزدیک به دروازهٔ شرقی رزان به خاک سپردند. خاکجای او زیارتگاه اهل دانش و معرفت بود و با آنکه بارها آن را با خاک یکسان کردند از نو ساخته میشد. خبری نه چندان موثق ساختن اولین بنا بر گور ابوالقاسم فردوسی را به سپهدار توس در زمان فردوسی، یعنی ارسلان جاذب سپهدار توس نسبت داده، که ذکر او در دیباچه شاهنامه آمدهاست.
صد سال پس از مرگ فردوسی در ۵۱۰ نظامی عروضی گور شاعر حماسه سرای ایران در باغی متعلق به خود شاعر زیارت کرد، و ششصد سال بعد هنگامی که عبیدخان ازبک به تیشهٔ تعصب آن را ویران کرده بود قاضی نورالله شوشتری به شرف زیارت آن نایل آمد. بعدها در ۱۳۰۲ ه. ق که میرزا عبدالوهاب خان شیرازی نصیرالدوله (آصفالدوله) والی خراسان بود، به دستور آن مرد ادبدوست گورجای فردوسی به قرائن و آثار و علائمی، در باغی درون طوس تعیین گردید و بنایی آجری بر آن ساخته شد.
بعد از روی کار آمدن رضا شاه کبیر و بیرون کشیدن ایران از قعر چاه ذلت و فقر و نابودی توسط همت این مرد کبیر و فرار آخرین تفالههای انگلیسی یعنی قاجارهای ننگین، و روی کار آمدن حکومت ایرانی و بیرون کشیدن ایران از چنگ اجانب، در مجامع و مطبوعات قدرشناسی از فردوسی و لزوم بنای شایستهای بر سر خاک او مطرح گردید. ملکالشعرا بهار که طوس را زیارت کرده و تنها سکویی بیسقف و دیوار بهجای بنای آصفالدوله یافته بود، در ۱۲۹۹ در هفتهنامهٔ نوبهار خود مقالهای در لزوم بنای آرامگاه نوشت. پس از تأسیس انجمن آثار ملی در سال ۱۳۰۱، به فرمان رضا شاه کبیر و به همت محمدعلی فروغی رئیس انجمن کوششهایی برای ساختمان آرامگاه آغاز شد. چون نیت این بود که آرامگاه شاعر بزرگ ملی به هزینهٔ مردم ساخته شود، در ۱۳۰۴ با نشر بیانیهای از مردم خواستند که در این کار بزرگ شرکت کنند.
در سال ۱۳۰۵ گروهی از طرف انجمن برای تعیین محل دقیق آرامگاه و تهیهٔ طرح آن از تهران به طوس رفتند. آندره گدار رئیس اداره باستان شناسی، مقبره را به شکل اهرام مصر طراحی کرده بود و ساخت این طرح در مراحل اولیه پیش رفته بود ولی با مخالفت ذکاءالملک فروغی این طرح تخریب شد تا به جای آن مقبرهای به سبک ایرانی هخامنشی ساخته شود. طراحی این مقبره بر عهده حسین لرزاده گذاشته شد. اشعار کتیبهها به خط استاد عمادالکتاب نوشته شده و سپس بر سنگهای نما انتقال داده شده. ساختمان آرامگاه در سال ۱۳۱۱ آغاز و در مدت ۱۸ ماه به پایان رسید و برای جشن هزاره فردوسی در سال ۱۳۱۳ آماده شد. برای تأمین کسری هزینه ۱۶۰هزار برگ بلیت بختآزمایی ده ریالی چاپ و از طریق شعبههای بانک ملی ایران توزیع شده بود.
مساحت ساختمان ۹۴۵ متر بود و بهترین حجاران تصاویری از شاهنامه را بر دیوارهایش حک کردند. اما از آنجا که در طراحی بنا محاسبات فنی دقیق لازم به عمل نیامده بود، بویژه به سبب عدم محاسبهٔ مقاومت خاک و مصالح پی، ساختمان آرامگاه از همان سالهای نخست شروع به جذب رطوبت و نشست کرد. تعمیرات و مراقبتهای سیساله هم کارگر نیفتاد، و ناچار لزوم تجدید بنای آرامگاه مطرح شد. به دستور انجمن آثار ملی در سال ۱۳۴۳ بازسازی بنا با نظارت مهندس هوشنگ سیحون در سال ۱۳۴۷ به انجام رسید.
بنای پیشین دارای نمای بیرونی شبیه بنای فعلی بود، اما داخل آن کوچکتر و کمعمقتر و دارای دو ورودی کمعرض شرقی و غربی بود. بنای کنونی، که سعی شده در ظاهر کاملاً شبیه بنای پیشین باشد دارای نهصد متر سطح زیربنا، و ساخته شده از بتون و سنگ و کاشی است. بخش فوقانی بنا، که در اجرای اولیه توپر بود این بار میانتهی ساخته شد. سقف داخلی آن هم با کاشیکاری معرق و متأثر از عناصر تزیینی دورهٔ هخامنشی و عصر فردوسی روکاری شد. دیوارهای آن هم تماماً با سنگهایی از منطقهٔ توس نماسازی شد. هیأت کلی بنا آرامگاه کوروش بزرگ در پاسارگاد را تداعی میکند.
اینک باغ آرامگاه که حدود شش هکتار مساحت، و یک موزه و کتابخانه دارد، سالانه بیش از یک میلیون زائر و شیفتهٔ فردوسی را میپذیرد. موزه در گذشته، چایخانه سنتی و مکانی برای استراحت بازدیدکنندگان بود ولی بعدها در سال ۱۳۶۱ با کشف آثار باستانی در شهر قدیم توس و همچنین اهدای اشیای تاریخی توسط افراد مختلف به موزه مبدل گشت. با این همه فضلای اهل ادب ایران این مجموعه را درخور شأن رفیع فردوسی نمیدانند و در صدد توسعه و آبادی آنند.
------------------------------------------------------------آرامگاه حکیم علیقدر ایران ابوالقاسم فردوسی، یادمانی است در توس در شمال مشهد در خاکجای ابوالقاسم فردوسی که توسط هوشنگ سیحون بر پایهٔ طرح پیشین آن که توسط حسین لرزاده با کمی تغییرات در ابعاد و اندازه و تزئینات طراحی و بازسازی شد. بنایی است در توس در شمال مشهد که در سال ۱۳۱۳ همزمان با آیینهای هزاره فردوسی افتتاح شد. مجموعه فرهنگی باغ آرامگاه فردوسی در ۲۰ کیلومتری شمال شرقی شهر مشهد، در مسیری منشعب از راه عمومی مشهد به کلات نادری، نزدیک به شهر تاریخی طابران و بقعه تاریخی هارونیه قرار دارد. روستای پاژ زادگاه فردوسی که امروزه فاز نامیده میشود در ۲۸ کیلومتری شرق آرامگاه فردوسی قرار دارد.
ساختمان کنونی آرامگاه در سال ۱۳۱۳ همزمان با آیینهای هزاره فردوسی گشایش یافت. . آرامگاه که به شکل بناهای پرسپولیس و مقبره کورش در پاسارگاد ساخته شده است از سه قسمت تشکیل شده است که اولین بخش آن، میانی ترین بخش است و از سنگ قبری از جنس مرمر به ابعاد ۱٫۵×۱ متر و حدود ۰٫۵ متر ارتفاع تشکیل شده است و در مرکز در سکوی مرمری قرار گرفته است. بخش دوم شامل تالاری مربع شکل است که از سنگ مرمر ساخته شده و داخل آن با کاشی تزئین گشته است و چهار ستون بلند با دو سر ستون بزرگ در چهارگوشه این تالار موجود میباشد و تصویر مردی بالدار در بالای ضلع جنوبی بنای اصلی ایجاد گشته است که ویژگیهای پرسپولیس را بیشتر به یاد میآورد و سومین بخش محوطه پلکانی پوشیده از سنگ مرمر است که اتاق روی آن قرار گرفته است و تعداد زیادی از اشعار فردوسی روی دیوار آن حک گشته است که حسین حجار باشی زنجانی سنگتراشی سنگهای بنا و قبر را انجام داده است و سنگ نوشتههای آرامگاه را که به خط نستعلیق و از اشعار فردوسی میباشد از آثار طاهرزاده است. و طراحی معماری آن اثر هوشنگ سیحون است.
در حال حاضر سازمان میراث فرهنگی و گردشگری طرحهایی برای گسترش و بهسازی آرامگاه حکیم در دست اقدام دارد که در همین زمینه زمینها و ساختمانهای اطراف آرامگاه به تملک این سازمان در میآیند و هرگونه ساخت و ساز تازه در حریم آرامگاه کلا ممنوع میباشد. با این حال متاسفانه وزارت نیرو در سال ۱۳۸۶ با نصب دکلهای بزرگ انتقال نیروی برق دورنمای آرامگاه فردوسی را مخدوش کرده که موجب برانگیختن اعتراض عمومی گردید.
پیکر فردوسی را در باغ خودش درون شهر طابران توس، نزدیک به دروازهٔ شرقی رزان به خاک سپردند. خاکجای او زیارتگاه اهل دانش و معرفت بود و با آنکه بارها آن را با خاک یکسان کردند از نو ساخته میشد. خبری نه چندان موثق ساختن اولین بنا بر گور ابوالقاسم فردوسی را به سپهدار توس در زمان فردوسی، یعنی ارسلان جاذب سپهدار توس نسبت داده، که ذکر او در دیباچه شاهنامه آمدهاست.
صد سال پس از مرگ فردوسی در ۵۱۰ نظامی عروضی گور شاعر حماسه سرای ایران در باغی متعلق به خود شاعر زیارت کرد، و ششصد سال بعد هنگامی که عبیدخان ازبک به تیشهٔ تعصب آن را ویران کرده بود قاضی نورالله شوشتری به شرف زیارت آن نایل آمد. بعدها در ۱۳۰۲ ه. ق که میرزا عبدالوهاب خان شیرازی نصیرالدوله (آصفالدوله) والی خراسان بود، به دستور آن مرد ادبدوست گورجای فردوسی به قرائن و آثار و علائمی، در باغی درون طوس تعیین گردید و بنایی آجری بر آن ساخته شد.
بعد از روی کار آمدن رضا شاه کبیر و بیرون کشیدن ایران از قعر چاه ذلت و فقر و نابودی توسط همت این مرد کبیر و فرار آخرین تفالههای انگلیسی یعنی قاجارهای ننگین، و روی کار آمدن حکومت ایرانی و بیرون کشیدن ایران از چنگ اجانب، در مجامع و مطبوعات قدرشناسی از فردوسی و لزوم بنای شایستهای بر سر خاک او مطرح گردید. ملکالشعرا بهار که طوس را زیارت کرده و تنها سکویی بیسقف و دیوار بهجای بنای آصفالدوله یافته بود، در ۱۲۹۹ در هفتهنامهٔ نوبهار خود مقالهای در لزوم بنای آرامگاه نوشت. پس از تأسیس انجمن آثار ملی در سال ۱۳۰۱، به فرمان رضا شاه کبیر و به همت محمدعلی فروغی رئیس انجمن کوششهایی برای ساختمان آرامگاه آغاز شد. چون نیت این بود که آرامگاه شاعر بزرگ ملی به هزینهٔ مردم ساخته شود، در ۱۳۰۴ با نشر بیانیهای از مردم خواستند که در این کار بزرگ شرکت کنند.
در سال ۱۳۰۵ گروهی از طرف انجمن برای تعیین محل دقیق آرامگاه و تهیهٔ طرح آن از تهران به طوس رفتند. آندره گدار رئیس اداره باستان شناسی، مقبره را به شکل اهرام مصر طراحی کرده بود و ساخت این طرح در مراحل اولیه پیش رفته بود ولی با مخالفت ذکاءالملک فروغی این طرح تخریب شد تا به جای آن مقبرهای به سبک ایرانی هخامنشی ساخته شود. طراحی این مقبره بر عهده حسین لرزاده گذاشته شد. اشعار کتیبهها به خط استاد عمادالکتاب نوشته شده و سپس بر سنگهای نما انتقال داده شده. ساختمان آرامگاه در سال ۱۳۱۱ آغاز و در مدت ۱۸ ماه به پایان رسید و برای جشن هزاره فردوسی در سال ۱۳۱۳ آماده شد. برای تأمین کسری هزینه ۱۶۰هزار برگ بلیت بختآزمایی ده ریالی چاپ و از طریق شعبههای بانک ملی ایران توزیع شده بود.
مساحت ساختمان ۹۴۵ متر بود و بهترین حجاران تصاویری از شاهنامه را بر دیوارهایش حک کردند. اما از آنجا که در طراحی بنا محاسبات فنی دقیق لازم به عمل نیامده بود، بویژه به سبب عدم محاسبهٔ مقاومت خاک و مصالح پی، ساختمان آرامگاه از همان سالهای نخست شروع به جذب رطوبت و نشست کرد. تعمیرات و مراقبتهای سیساله هم کارگر نیفتاد، و ناچار لزوم تجدید بنای آرامگاه مطرح شد. به دستور انجمن آثار ملی در سال ۱۳۴۳ بازسازی بنا با نظارت مهندس هوشنگ سیحون در سال ۱۳۴۷ به انجام رسید.
بنای پیشین دارای نمای بیرونی شبیه بنای فعلی بود، اما داخل آن کوچکتر و کمعمقتر و دارای دو ورودی کمعرض شرقی و غربی بود. بنای کنونی، که سعی شده در ظاهر کاملاً شبیه بنای پیشین باشد دارای نهصد متر سطح زیربنا، و ساخته شده از بتون و سنگ و کاشی است. بخش فوقانی بنا، که در اجرای اولیه توپر بود این بار میانتهی ساخته شد. سقف داخلی آن هم با کاشیکاری معرق و متأثر از عناصر تزیینی دورهٔ هخامنشی و عصر فردوسی روکاری شد. دیوارهای آن هم تماماً با سنگهایی از منطقهٔ توس نماسازی شد. هیأت کلی بنا آرامگاه کوروش بزرگ در پاسارگاد را تداعی میکند.
اینک باغ آرامگاه که حدود شش هکتار مساحت، و یک موزه و کتابخانه دارد، سالانه بیش از یک میلیون زائر و شیفتهٔ فردوسی را میپذیرد. موزه در گذشته، چایخانه سنتی و مکانی برای استراحت بازدیدکنندگان بود ولی بعدها در سال ۱۳۶۱ با کشف آثار باستانی در شهر قدیم توس و همچنین اهدای اشیای تاریخی توسط افراد مختلف به موزه مبدل گشت. با این همه فضلای اهل ادب ایران این مجموعه را درخور شأن رفیع فردوسی نمیدانند و در صدد توسعه و آبادی آنند.
خلیج پارس نامی همیشگی در دل تاریخ
در طول تاریخ، خلیج پارس نه تنها بخشی از خاک ایران محسوب میشده و حاکمیت آن در دست ایرانیها بوده است، بلکه به اذعان تمام منابع تاریخی موجود این پهنه آبی با عناوینی نظیر خلیج پارس ، خلیج عجم، دریای پارس و یا بحر پارس شناخته شده است. نام خلیج پارس از جمله نامهای تاریخی است که از گذشته بسیار دور تاکنون در اسناد، قراردادها و مکاتبات مورد استفاده همه اقوام و ملت های دور و نزدیک قرار داشته است. از این رو خلیج پارس به عنوان مهمترین گذرگاه نفتی جهان با موقعیت تمدنی ایران پیوندی تنگاتنگ داشته و دارد. جغرافیای طبیعی و راهبردی خلیج پارس خلیج پارس ، شیار هلالی شکلی است که بیش از یک چهارم ذخایر فسیلی جهان را در خودجای داده و از طریق دریای عمان به اقیانوس هند و آبهای آزاد راه مییابد. این خلیج طولی نزدیک به ۹۰۰ کیلومتر و پهنایی نزدیک به ۲۴۰ کیلومتر دارد و در کشاله و چینخوردگیهای پست و فرو افتاده جنوب زاگرس پدید آمده است. خلیج پارس به عنوان شعبهای بزرگ از اقیانوس هند که بر سر راه کلیه خطوط دریائی در مشرق عدن واقع شده است، مانند دالانی است که بین ۲۴ دقیقه ۳۰ درجه عرض شمالی و ۴۸ دقیقه ۵۰ درجه طول شرقی واقع شده است. حدود آن از شمال و شمال خاوری به سواحل ایران، از شرق به دریای عمان، از جنوب و غرب به شبه جزیره عربستان محدود است. رودخانههای دجله و فرات و کارون و کرخه که از جبال ارمنستان و ترکیه سرچشمه گرفتهاند، به انضمام رودخانههای جراح، هندیان و رودهای کوچک دیگر به این دریا میریزند. آبهای خلیج پارس کم عمق و زیر بستر آن دارای منابع نفت و گاز (هیدروکربن) فراوان است. این عمق در دهانه خلیج ۷۰ تا ۹۰ متر است و هر قدر به طرف بالای خلیج میرود کمتر میشود و به مسافت ۹۰ کیلومتری تا دهانه شط به ۳۰ متر میرسد. عمق خلیج پارس در بیشتر موارد از ۵۰ متر تجاوز نمیکند و حداکثر عمق آن به حدود صد متر میرسد. این امر به سادگی امکان حفاری و استخراج منابع آن را فراهم میسازد. در صیدگاههای مروارید عمق خلیج پارس کمتر از ۳۶ متر است. مساحت خلیج پارس ۹۷ هزار مایل مربع است و طول آن از سواحل عمان تا رأس دریا در حدود ۵۰ مایل و عرض آن در مناطق گوناگون میان ۲۹ تا ۱۸۰ مایل است. حاشیه خلیج پارس شامل کشورهای ایران، عراق، کویت، بحرین، عربستان، قطر، امارات و عمان میشود و در این بین بیشترین ساحل خلیج پارس که قابلیت کشتیرانی نیز دارد، تحت حاکمیت ایران میباشد. خلیج پارس به مثابه یک راه آبی و دریایی از آغاز تاریخ موقعیت برجسته سیاسی داشته است و به نوعی خاستگاه تمدن ایران بزرگ، و یا امپراتوری پارس ها بزرگ خاور باستان با پیشینهای چند هزار ساله است. از قرنها پیش ایرانیان از بندر بوشهر و جزیره خارک برای سکنا و کشتیرانی و حکمفرمایی بر سواحل خلیج پارس و بازرگانی با آفریقا و آمریکا و شرقیترین قسمت آسیا استفاده میکردند..
به لحاظ موقعیت سوقالجیشی نیز بابل ( خوزستان امروزی) در حوالی خلیج پارس در کنار دجله و فرات قرار گرفته بود و سه دریای پارس ، هند و اسود را به هم مرتبط میساخت. ه در این نواحی مراکز مهم تجارتی وجود داشته است. هم اکنون نیز خلیج پارس مهمترین آبراه بینالمللی جهان است که بیش از ۵۰ درصد انرژی جهان در آن نهفته است . خلیج پارس در مقام محل و معبر مبادله کالا و تجارت میان شرق و غرب؛ نه تنها از از ۱۵۰ سال پیش صحنه رقابت و کشمکشهای متجاوزان و استعمارگران بوده است بلکه همیشه و بیش از هر دریای دیگری مورد توجه علمای معرفهالارض و باستانشناسان و مورخان و جغرافیا نویسان قرار داشته است. پیشینه تاریخی بنابر مدارک متقن، خلیج پارس از هزاران سال پیش نه توسط ایرانیان، بلکه توسط ملتهایی که با ایرانیان مراوده داشتهاند، از جمله امپرتوری اینکاها و امپراتوریهای آفریقای مرکزی با عنوان «دریای پارسی» نامیده شده است. عربهانیز قرنها آن را «خلیجپارس » یا «بحر پارس » نامیدهاند. خلیج پارس با همین نام طی هزاران سال گذشته شناخته شده و تمامی کشورها و اقوام مختلف از این نام استفاده کردهاند. تمام متون قدیمی جغرافی جهان از نقشههای هکاتایوس و بطلمیوس تا آثار جغرافیدانان و جهانگردان، شعبهای بزرگ از اقیانوس هند را که از جنوب ایران به موازات دریای سرخ تا قلب دنیای قدیم پیش رفته است، خلیج پارس یا دریای پارس نامیدهاند. از سدههای هفتم و هشتم پیش میلاد تمام عالمان از جمله آناکسی ماندر، هکاتوس، هرودوت، اراتوستن، هیپارک، پومپونی مله، کراتس مالوس، استرابون، بطلمیوس، مایکروپیوس، ایزیدورسویلی، محمدبن موسی الخوارزمی، ابوزید بلخی، ابن سرابیون، ابن رسته، ابن فقیه، قدامه، ابن فضلان، ابن خردادبه، مسعودی، استخری، ابن حوقل، مقدسی، ناصرخسرو، ادریسی، جیحانی، فرازی، بیرونی، ابن جبیر، یاقوت، قزوینی، مستوفی، ابن بطوطه، حافظ، شرفالدین علی یزدی، ابوالغازی و … دریای جنوبی ایران را تحت اسامی و عناوینی نظیر خلیج پارس ، خلیج پارس، دریای پارس ، بحرالپارس ، بحر پارس ، سینوس پرسیکوس، ماره پرسیکوس،گلف پرسیک، پرژن گلف (گالف)، پرزشیر گلف، پرسیس یاپرسیکوس، نامیدهاند. بررسی و بازنمود اوضاع و احوال اجتماعی،سیاسی و اقتصادی خلیج پارس و جزایر آن پس از مپراتوری صفوی تا ۳۰۰ سال پیش و شیوع اسلام در این امپراتوری بزرگ تا برهه تجاوز پرتغالیها و تشریح وضعیت آن از عصر صفویه تا امروز مبحثی عظیم میطلبد که از حوصله این نوشتار خارج است. در ادامه به بررسی سندیت نام خلیج پارس از میان منابع تاریخی ـ جغرافیایی و اسناد حقوقی خواهیم پرداخت.
۱ـ منابع ایرانی: خلیج پارس طبق اسناد موجود از هزاره هشتم پیش از میلاد مورد استفاده تجاری و نظامی ملل دنیای قدیم قرار گرفته است. در سنگ نبشته داریوش هخامنشی در مصر متعلق به سال ۵۱۸ تا ۵۰۵ پیش از میلاد، که هنگام حفر کانال سوئز به دست آمده است، در عبارت «درایه تپه هچا پارسا آیی تی هنی» به معنای دریایی که از پارس میرود یا سر میگیرد، نام دریای پارس آمده است.
ایرانیان این دریا را «پارسا درایا» یا دریای پارس میخواندند. در کتیبههایی که از داریوش در تنگه هرمز نیز یافت شده، عبارتی پیرامون دریایی که از «پارسرود» سرچشمه میگرفته است به چشم میخورد. در کتاب حدود العالم به عنوان قدیمیترین کتاب جغرافیا به زبان پارس ی که حدود هزار سال قبل تألیف شده است آمده است: «خلیج پارس از حد پارس برگیرد، با پهنای اندک تا به حدود سند.» میتوان گفت از هنگامی که بشر تاریخنویسی را آغاز کرد دریای جدا کننده فلات ایران از شبه جزیره عربستان را «دریای پارس » یا «خلیج پارس » نامیده است. و در هیچ یک از این ادوار تاریخی نام دیگری به آن نهاده نشده است.
۲ ـ منابع یونانی طبق نوشته مورخان و جغرافی نگاران یونانی که پیش از میلاد مسیح میزیستهاند چون هرودت (۴۸۴ ـ ۴۲۵ ق. م) کتزیاس (۴۴۵ـ ۳۸۰ ق. م)، گزنفون (۴۳۰ ـ ۳۵۲ ق. م) استرابن (۶۳ ق. م ـ ۲۴ م)، یونانیان نخستین ملتی هستند که به این دریا نام پرس و به سرزمین ایران پارسه، پرسای، پرسپولیس، یعنی شهر یا مملکت پارسیان دادهاند. نئارخوس، سردار مقدونی نیز موجب اشتهار دریای مکران و پارس شده است.وی در سال ۳۲۶ ق . م به دستور اسکندر مقدونی، از رود سند گذشت و دریای مکران و خلیج پارس را با کشتی طی کرد و تا دهانه آن پیش رفت. «هکاتیوس هلطی» از علمای قدیم یونان و ملقب به پدر جغرافیا در سال ۴۷۵ قبل از میلاد از نام دریای پارس استفاده کرده است. در نقشههای باستانی از قول هرودوت و گزنفون به این دریا، دریای پارس۱۰ اطلاق شده است. کلودیوس پتوله مااوس (بطلمیوس)، جغرافینگار، نقشهنگار و ریاضیدان مشهور قرن دوم میلادی، در کتاب جغرافیای عالم که به زبان لاتین نگاشته شده، و همچنین در نقشهای که کشیده، از خلیج پارس با نام پرسیکوس سینوس یاد کرده است. «کوین توس کوروسیوس روفوس» مورخ رومی که در قرن اول میلادی میزیسته این دریا را دریای پارس یا آبگیر پارس خوانده است. همچنین در کتابهای جغرافیایی لاتین، آبهای جنوب ایران (دریای مکران و خلیج پارس ) را ماره پرسیکوم یعنی دریای پارس نوشتهاند. بنابراین مورخان و جغرافینگاران یونانی پیش از میلاد در شرح وقایع تا سده ۷ ق. م یعنی سقوط حکومت عیلام و تشکیل حکومت ماد و روی کار آمدن هخامنشیان دریای مکران و خلیج پارس را دریای پارس میخواندند.
۳ـ منابع اسلامی : در سده هفتم پس از میلاد، تلاشی برای تغییر نام «دریای پارسی» صورت نگرفت. اعراب مسلمان، عموماً این خلیج را«بحرالپارس ی» (دریای پارسی) مینامیدند و این نام از سوی امپراتوریهای ایرانی، ترک و عربی هم که در ۱۲۰۰ سال بعد منطقه را تحت سلطه خود داشتند مورد احترام قرار گرفت. محققان نظیر استخری، مسعودی، بیرونی، ابن حقول، مقدسی، مستوفی، ناصرخسرو، الطاهرین مطهر المقدسی (بشاری)، ابوالقاسم بن محمدبن حوقل و … که مطالعه در اطراف این دریای ایرانی را تا قرن ۱۵ ادامه دادند، در اثار و نوشتههای خود از آبهای جنوب ایران به نامهای بحر پارس ، البحر الپارس ی، بحر مکران، الخلیج الپارس ی و خلیج پارس یاد کردهاند. حتی از این جغرافیدانان نقشههایی موجود میباشد که اقیانوس هند را البحر الپارس ی نام گذاردهاند. جغرافیدانان عرب و اسلامی این نام را از دو تمدن باستانی گرفتند و همزمان مورد استفاده قرار دادند. بدین ترتیب که «پارسا درایای» ایرانی را «بحر پارس » و «سینوس پرسیکوس» یونانی را «خلیج پارس » مینامیدند و حتی منظور از دو دریا در سورهالرحمن قرآن مجید را نیز همان دریای پارس و دریای متوسط میدانستند. ابوعلی احمد بن عمر معروف به ابن رسته در کتاب الاعلاق النفسیه که در سال ۲۹۰ هجری به رشته تألیف درآورده، تصریح میکند: «فاما البحر الهندی یخرج منه خلیج الی ناحیه پارس یسمی الخلیج الپارس ی». «اما از دریای هند خلیجی بیرو میآید به سمت سرزمین پارس که آن را «خلیج پارس » مینامند.» به گفته جرجی زیدان تاریخدان عرب، «بحر پارس » محدود به آبهایی میشود که دنیای عرب را دور میزند.
جرجی زیدان میگوید: «بحرپارس ـ ویراد به عندهم کل البحور المحیطیه ببلاد العرب من مصب ماء دجله فیالعراق الی ایله فیدخل فیه مانعبر عنه الیوم بخلیج پارس و بحرالعرب و خلیج عدن و البحر الاحمر و خلیج العقبه…». «دریای پارس ـ نزد آنان مقدم بر همه دریاهایی که سرزمینهای عرب از مصب آب دجله گرفته تا ایله را احاطه میکند، به عنوان دریای پارس تعبیر میشده و از آن جمله است آنچه را که ما امروز از آن به «خلیج پارس » و دریای عرب و خلیج عدن و دریای سرخ و خلیج عقبه تعبیر میشده و از آن جمله است آنچه را که ما امروز از آن به «خلیج پارس » و دریای عرب و خلیج عدن و دریای سرخ و خلیج عقبه تعبیر میکنیم». محمد عبدالکریم صبحی نیز در کتاب «علمالخرائط» در نقشههایی که با ترجمه عربی نقل کرده است، دریای جنوب ایران را «الخلیج الپارس ی» و «بحر پارس » نامیده است. نقشههای فراوانی که از این قرون در دست است، علاوه بر تأکید و تأیید نام خلیج پارس ، دگرگونی یاد شده در تغییر نام بحر پارس ی و دگرگونی در دایره شمول این نامها را ترسیم میکنند.
۴ـ منابع غربی: بیشتر کسانی که در مورد دریای پارسی و دریای مکران مطلب نوشتهاند بیگانگان و به ویژه انگلیسیها بودهاند، زیرا به لحاظ موقعیت ویژهای که در این منطقه داشتهاند کوشیدهاند تا حقیقت نهفته بماند و نامهای جعلی و ناقص جای اسامی درست را بگیرد. اما منابعی از آنها بجای مانده است که بر صراحت نام خلیج پارس تکیه میکنند. در سال ۱۸۹۲، لرد کرزن، وزیر خارجه انگلستان، در کتاب «ایران و قضیه ایران» مکرراً به نام خلیج پارس اشاره کرده است. ویلیام راجرز، وزیر امور خارجه وقت ایالات متحده آمریکا، در گزارش مورخه ۱۹۷۱ میلادی خود در مورد سیاست خارجی این کشور از نام خلیج پارس استفاده کرده است. در فرهنگهایی که به زبانهای مختلف تدوین و چاپ شده است، از جمله فرهنگهای آلمانی، انگلیسی، امریکایی،فرانسوی، ترکی و … خلیج پارس نیز به همین نام آورده شده است. امروزه در میانآثار اعراب نیز بحر پارس به فراموشی سپرده شده و از ترکیب خلیج پارس استفاده میشود. یکی از معروفترین دایرهالمعارفهای دنیا یعنی المنجد، سند قاطعی برای مراجعه است که از ترکیب خلیج پارس بهره برده است. ۵ـ اسناد حقوقی الف ) اسناد دلایل و مستندات حقوقی معتبری درباره اصالت نام خلیج پارس وجود دارد که به قرن ۱۶ میلادی باز میگردد. طی سالهای ۱۵۰۷ تا ۱۵۶۰ در کلیه موافقتهایی که پرتغال، اسپانیا، بریتانیا، هلند، فرانسه، آلمان با دولت ایران داشتند حتی در متون عربی نیز از عبارت «خلیج الپارس ی» و در متن انگلیسی «پرشین گلف» استفاده شده است. از جمله این اسناد استقلال کویت است که میان امیر این کشور ونمایندگان بریتانیا منعقدشده است. این سند که توسط عبدالسالم الصباح نیز امضا شده است، چنین آغاز میشود: «حضرت صاحب الفخامه الفخیم السیاسی لصاحبه اجلاله من الخلیج پارس ی المحترم …» ب ) سازمان ملل متحد: سازمان ملل متحد تا به حال دو بار نام تاریخی و اصیل این آبراه را «خلیج پارس » اعلام کرده است. سازمان ملل خلیج پارس را نامی تازه میداند که از آغاز قرن بیستم جانشین نام کهن دریای پارس شده و بیش از دریای پارس مورد استفاده قرار گرفته است. دبیرخانه این سازمان در سند مورخ ۵ مارس سال ۱۹۷۱ میلادی و یادداشت (AD311/GEN) به دولت ایران یادآور میشود که بنابر عرف جاری در دبیرخانه سازمان ملل متحد در اسناد و نقشههای جغرافیایی، منطقه آبی بین ایران از سمت شمال و خاور و تعدادی از کشورهای عربی از سوی جنوب و باختر به نام خلیج پارس نامیده میشود،و این بنا بر عرف قدیمی انتشار اطلسها و فرهنگهای جغرافیایی است. دومین بیانیه به تاریخ دهم آگوست ۱۹۸۴ ثبت شده است و در هر موقعیت، همه ۲۲ کشور عربی نیز اسناد سازمان ملل را امضا کردهاند. این دبیرخانه همچنین بابت اشتباهاتی که سازمان ملل در برخی اسناد در به کار بردن نام خلیج پارس مرتکب شده، عذرخواهی کرده آن را اشتباه سهوی دانسته (سند ۲۶ ژوئن ۱۹۹۱ میلادی در سازمان ملل) و از کارگزاران سازمان خواسته است که همواره این موضع ایران را در نظر داشته باشند. ضمن اینکه کنفرانس سالیانه سازمان ملل درباره هماهنگی در مورد نامهای جغرافیایی نیز هر سال بر نام خلیج پارس تأکید کرده است. ادعاهای واهی چندین دهه از کوششهای برنامهریزی شده اعراب برای تغییر نام تاریخی خلیج پارس میگذرد. آبراهی که ایران را از شبه جزیره عربستان جدا میسازد بر اساس تمام اسناد تاریخیـ جغرافیایی، نقشههای موجود از یونان باستان تا دوره معاصر و همچنین بیانیههای سازمان ملل متحد، «خلیج پارس » نام دارد و حتی در تمام نوشتهها و نقشههای عربی که پیش از دهه ۱۹۶۰ به چاپ رسیده است از عنوان «الخلیج الپارس ی یا بحر پارس » استفاده شده است. صحت ادعای فوق حتی در بخشی از سرود ملی قدیمی مصر نیز دیده میشود که در آن از خلیج پارس یاد شده و مرزهای اعراب را از خلیج پارس تا دریای مدیترانه ترسیم نموده است: «حدود نامن الخلیج الپارس ی حتی بحر الابیض.» موضوع تغییر نام خلیج پارس از دهه سوم قرن بیستم به دنبال سیاست پارس یزدایی انگلیسیها در منطقه خلیج پارس مطرح شد. هدف اصلی سیاست یاد شده توسعه سرزمین انگلستان در منطقه خلیج پارس بود مانع اصلی این سیاست را باید هویت ایرانی دانست که سالیان دراز بر منطقه خلیج پارس سایه افکنده بود.
اصطلاح «خلیج عربی» برای اولین بار از سوی یک دیپلمات بریتانیایی در منطقه خلیج پارس عنوان شد. «سرچارلز بلگریو» که بیش از سه دهه نماینده سیاسی دولت بریتانیا در خلیج پارس بود، پس از مراجعت به لندن درسال ۱۳۴۵ هجری خورشیدی کتابی درباره سواحل جنوبی خلیج پارس منتشر کرد و در آن برای نخستین بار از عنوان تازه و جعلی خلیج عربی استفاده نمود. چارلز بلگریو در کتاب خود با عنوان «ساحل دزدان» ـ نامی که پیشتر به سواحل جنوبی خلیج پارس اطلاق میشد ـ ادعا نموده بود که اعراب علاقهمندند خلیج پارس را خلیج عربی بنامند. بدین ترتیب بلافاصله پس از انتشار کتاب،استفاده از اصطلاح جعلی خلیج عربی در مطبوعات آغاز شد و پس از چندی در مکاتبات رسمی کشورهای حاشیه خلیج پارس ، نام خلیج عربی۱۷ به جای خلیج پارس ۱۸ نشست. اگر چه دولت ایران در همان زمان در قبال این عمل واکنش نشان داد و از قبول محمولههایی که نام «خلیج عربی» را به خود داشت خودداری مینمود، اما دیپلمات بریتانیایی ـ در راستای سیاست قدیمی تفرقه بیانداز و حکومت کن ـ کار خود را کرده بود و اعراب را با واژه تازهای آشنا نموده بود که بیش از پیش به جنگ لفظی عرب و عجم دامن میزد. از این رو دولتهای حاشیهای خلیج پارس تبلیغات سیاسی، مکاتبات دیپلماتیک و محور برنامههای آموزشی خود را بر نام خلیج عربی متمرکز نمودند. در اقدامی دیگر از سوی انگلیسیها، روزنامه تایمز لندن در سال ۱۹۶۲ در یکی از مقالات خود از خلیج عربی به جای خلیج پارس استفاده کرد و از آن زمان به بعد برخی از دولتها و شیخنشینان عرب با خریدن روزنامهنگاران و خبرنگاران خارجی و یا با پرداخت مبالغ هنگفت به چاپ نقشههایی که خلیج پارس را خلیج عربی نشان میداد مبادرت نمودند. این تحرکات ابتدا از سوی چهرههایی چون عبدالکریم قاسم در عراق و سپس توسط جمال عبدالناصر رهبر جنبش ملی جهان عرب در مصر ادامه یافت. در سال ۱۹۵۸ سرهنگ عبدالکریم قاسم با کودتایی در عراق به حکومت رسید و پس از مدتی داعیهدار رهبری جهان عرب گردید. در راستای چنین اندیشهای از تاکتیک دشمنتراشی برای تحریک احساسات عمومی ملی سود جست و برای نخستین بار «خلیج پارس » را به نام جعلی «خلیج عربی» خواند. قاسم که با این عمل قصد داشت با مطرح نمودن ایران به عنوان دشمن اصلی اعراب، توجه جهان عرب را از قاهره به بغداد جلب کند و به رهبری خود در جهان عرب دامن زند، با شکست مواجه شد. به شهادت اسنادی که در همان دوران در عراق و حتی از سوی دانشگاه بغداد چاپ و منتشر شد، قاسم حتی نتوانست توجه مقامات رسمی دانشگاهی عراق را نیز به خود جلب نماید. سرهنگ جمال عبدالناصر رهبر جنبش ملی جهان عرب در مصر که در نظریه وحدت عربی خود، دنیای عرب را از اقیانوس اطلس تا خلیج پارس «من المحیط الاطلسی الی الخلیج الپارس ی» نامیده بود، دیری نپائید که با اوجگیری هیاهو و جنجال پان عربیسم خود، و برای سرپوش گذاشتن بر شکستهای اعراب از اسرائیل از نام ساختگی خلیج عربی سود جست. ناصر با طرح چنین سیاستی دو هدف عمده را پیگیری میکرد. نخست زنده کردن تعصبات نژادی اعراب و سپس رویارویی با شاه ایران که با اسرائیل روابط خوبی برقرار کرده بود. دولت ناسیونالیست مصر که با دامن زدن به چنین مسائلی سعی در قوام و دوام بخشیدن به اتحادیه عرب داشت، از شیخ نشینهای بحرین، قطر، دوبی، ابوظبی، شارجه و سلطاننشین عمان نیز درخواست نمود که در راه آرمانهای مشترک ملت عرب و رفاه عمومی منطقه با جمهوری عربی متحده همکاری نمایند. از این رو در ۲۳ مرداد ۱۳۴۲ کمیسیون اتحادیه عرب در شیخنشینهای خلیج پارس برای نخستین بار نام خلیج عربی را در یک سند رسمی ذکر نموده و به دنبال آن اتحادیه عرب تصمیم گرفت این نام مجعول را در برنامههای درسی کلیه کشورهای عضو اتحاده و مکاتبات رسمی به کار گیرد. با این حال مقاصد اعراب از تغییر نام خلیج پارس فراتر میرفت و شامل استان نفتخیز خوزستان نیز میشد که آن را عربستان مینامیدند. اعراب خوزستان را بخشی از سرزمین عربی میدانستند در این راستا در ۱۱ دسامبر ۱۹۶۴ کنفرانس حقوق دانان عرب، خوزستان را جزو لاینفک میهن عربی دانست و در ۱۰ نوامبر ۱۹۶۵ رژیم بعثی سوریه این ادعا را پذیرفت و از آن پشتیبانی کرد. در واقع پشت کلمه خلیج عربی، جزایر عربی، خوزستان عربی (عربستان)، حکم فرمایی بر تنگه هرمز و تبدیل کردن ایران به زائده جهان عرب نهفته بود. اگر چه تلاشهای ناصر برخی از سیاستمداران عرب را نیز با وی همراه کرده بود اما در نهایت نتیجه دلخواهی در پی نداشت. زیرا رستاخیز عرب آنطور که ناصر در رویای خود مجسم کرده بود، با واقعیات فاصلههای زیادی داشت. علت اصلی آن نیز عدم انسجام و یکپارچگی دولتهای عربی بود. در واقع ملتی که ناصر از آن دم میزد، چیزی جز تخیل نبود. تلاشهای قاسم و ناصر در جهان عرب با قدرت یافتن صدام حسین در عراق بار دیگر توسط او ادامه یافت. صدام که در وهله نخست صدها میلیون دلار هزینه کرده بود تا با کمک گروهی روزنامهنگار، دانشگاهی، ناشر و مرکز نقشهسازی، نام خلیج پارس را تغییر دهد؛ در پی وقوع انقلاب اسلامی در ایران دست به تجاوز به خاک ایران زد. هشت سال جنگ تحمیلی که با ادعاهای واهی صدام مبنی بر حاکمیت بر اروند رود و عربی خواندن خوزستان و شهرهای دیگر ایران آغاز شده بود، در نهایت با شکست عراق خاتمه یافت. در واقع نتیجه عملی این تجاوز، افزایش حساسیت ایرانیان بر نام خلیج پارس بود که در پی آن ایرانیان استفاده از نام خلیج عربی را نوعی ستیز با ایرانیت و تجاوز به تاریخ ایران قلمداد نمودند. پس از جنگ دوم خلیج پارس و تهاجم عراق به کویت در سال ۱۹۹۱، نفوذ نظامی ایالات متحده بر منطقه بیشتر شد و دیری نپائید که امریکاییها برای مقابله با جمهوری اسلامی ایران به رودر رویی کشورها و شیخنشینهای ساحل جنوبی خلیج پارس با ایران دامن زدند. از این رو شیخنشینهای شارجه و ابوظبی در مقابل ایران قرار گرفتند و به طرح ادعاهای واهی نسبت به مالکیت جزایر سه گانه (ابوموسی، تنب کوچک و تنب بزرگ) پرداختند. شیخ زاید بن سلطان آل نهیان، صدها میلیون دلار برای تغییر نام خلیج پارس و تردید آفریدن بر مالکیت مطلق ایران بر جزایر سه گانه هزینه کرد ولی گذشت زمان به او نشان داد که در این زمینه به موفقیتی دست نخواهد یافت. اگر چه ادعای «شورای همکاری خلیج پارس » در بیست و پنجمین نشست سران کشورهای عرب حاشیه خلیج پارس در بحرین نام شورای همکاری کشورهای خلیج پارس را به شورای همکاری کشورهای خلیج عربی (مجلس التعاون لدول الخلیج العربیه) تغییر دادند؛ اما به نظر میرسد سیاست ایرانیزدایی و پارس ی ستیزی اعراب، با توجه به تعلق بیش از نیمی از خلیج پارس و حساسترین نقاط استراتژیک و ژئواکونومیک آن به ایران راه به جایی نخواهد برد. در واقع همانگونه که تلاش برای کنار گذاردن و یا نادیده انگاشتن ایران از ساختار امنیتی منطقه بیثمر میباشد، تغییر نام خلیج پارس نیز ناممکن مینماید. با این حال نباید از خاطر برد که اعراب در طول سالیان و دهههای اخیر تبلیغات گستردهای را به منظور تغییر نام خلیجپارس آغاز کردهاند. آنها در حالی نام شرکتهای هواپیمائی، روزنامهها، مجلات، شرکتها و بسیاری از چیزهای دیگر را بنام خلیج یا خلیج عربی تغییر دادهاند که نام «خلیج پارس» در برگیرنده هزاران سال تاریخ است و عدم استفاده از آن، بیارزش ساختن پیشینه و تمدنهایی است که پیرامون آن بالیدهاند. به کار بردن نام جعلی «خلیج عربی» به جای «خلیج پارس »،عنوان «شیخ شعیب» برای «جزیره لاوان»، «قیس» برای جزیرهی «کیش» ـ و «شطالعرب» برای «اروند رود» از جمله مواردی است که علیرغم مسلمان بودن مردم منطقه، به منازعات هویتی و قومی میان کشورها دامن میزند. زیرا تغییر نامهای کهن جغرافیایی، تحریف واقعیتهای تاریخی و جعل هویتهای موجود است. persian gulf environmental مقاله ای کامل در مورد خلیج پارس وطن یعنی خلیج تا ابد پارس Persian Gulf Forever الخلیج الپارس ی إلى الأبد
از آن هنگام كه تاریخ بشر مكتوب شد و جغرافی بگونهای علمی در مقیاس با سطح و حد تحقیق و مطالعه در دوران باستان مورد بررسی قرار گرفت، نام خلیج پارس جزء چهار دریای شناخته شده بوده كه به اعتقاد كهن همگی از یك اقیانوس عظیم به وسعتی معادل همه آبهای جهان سرچشمه میگرفتند و بسیار پیش از آنكه داریوش هخامنشی امپراتور ایران در كتیبههای خود از دریای پارس سخن براند، حتی غیرایرانیان هم این پهنه آبی را با نام پارس میشناختند. خلیج پارس نامی است به جای مانده از کهنترین منابع، زیرا که از سدههای پیش از میلاد سر بر آورده است، و با پارس (نام سرزمین ملت ایران) گره خورده است. قدمت خلیج پارس با همین نام چندان دیرینه است که عدهای معتقدند: "خلیج پارس گهواره تمدن عالم یا خاستگاه نوع بشر است." ساکنان باستانی این منطقه، نخستین انسانهایی بودند که روش دریانوردی را آموخته و کشتی اختراع کرده و شرق و غرب را به یکدیگر پیوند دادهاند. اما دریانوردی ایرانیان در خلیج پارس ، قریب پانصد سال پیش از میلاد مسیح و در دوران سلطنت داریوش اول آغاز شد.
داریوش بزرگ، نخستین ناوگان دریایی جهان را به وجود آورد. کشتیهای او طول رودخانه سند را تا کرانههای اقیانوس هند و دریای عمان و خلیج پارس پیمودند، و سپس شبه جزیره عربستان را دور زده و تا انتهای دریای سرخ و بحر احمر کنونی رسیدند. او برای نخستین بار در محل کنونی کانال سوئز فرمان کندن ترعهای (کانالی) را داد و کشتیهایش از طریق همین ترعه به دریای مدیترانه راه یافتند. در کتیبهای که در محل این کانال به دست آمده نوشته شده است: "من پارسی هستم. از پارس مصر را گشودم. من فرمان کندن این ترعه را دادهام از رودی که از مصر روان است به دریایی که از پارس آید پس این جوی کنده شد چنان که فرمان دادهام و ناوها آیند از مصر از این آبراه به پارس چنان که خواست من بود." داریوش در این كتیبه از خلیج پارس به نام دریایی كه از پارس می آید نام برده است و این نخستین مدرك تاریخی است كه درباره خلیج پارس موجود است. از سفرنامه فیثاغورث ۵۷۰ قبل از میلاد تا سال ۱۹۵۸ در تمام منابع مکتوب جهان نام خلیج پارس و یا معادلهای آن در دیگر زبانها ثبت شده است.
پس از اسلام نیز جملگی علمای غیرایرانی و حتی عرب مانند "شهابالدین النویری" و "ابن حوقل النصیبی بغدادی" كه نام خلیج پارس را همراه با نقشه آن بگونهای مستند مشخص كرده است، با حفظ حرمت قلم، در نام این دریا را حتی در ذهن خود خطور ندادند و پایبندی به صداقت و راستاندیشی را از خود به یادگار گذاردند. از سفرنامه فیثاغورث ۵۷۰ قبل از میلاد تا سال ۱۹۵۸ در تمام منابع مکتوب جهان نام خلیج پارس و یا معادلهای آن در دیگر زبانها ثبت شده است. خلیج پارس ، دریای كم عمق و نیمه بستهای است با مساحت حدود ۲۴۰ هزار كیلومتر مربع كه در جنوب غربی قاره آسیا و در جنوب ایران قرار دارد.
زمین شناسان معتقدند كه در حدود پانصد هزار سال پیش، صورت اولیه خلیج پارس در كنار دشتهای جنوبی ایران تشكیل شد و به مرور زمان، بر اثر تغییر و تحول در ساختار درونی و بیرونی زمین، شكل ثابت كنونی خود را یافت. قدمت خلیج پارس با همین نام چندان دیرینه است كه عدهای معتقدند: خلیج پارس گهواره تمدن عالم یا مبدا پیرائی نوع بشر است.
اولین بار یونانیها بودند كه این خلیج را پرسیكوس سینوس یا سینوس پرسیكوس كه همان خلیج پارس است، نامیده اند. از آنجا كه این نام برای اولین بار در منابع درست و معتبر تاریخی كه غیر ایرانیان نوشته اند آمده است، هیچ گونه شائبه نژادی در وضع آن وجود ندارد. چنان كه یونانیان بودند كه نخستین بار، سرزمین ایران را نیز پارسه و پرسپولیس یعنی شهر یا كشور پارسیان نامیدند. استرابن جغرافیدان قرن اول میلادی نیز به كرات در كتاب خود از خلیج پارس نام برده است. وی محل سكونت اعراب را بین دریای سرخ و خلیج پارس عنوان می كند. همچنین فلاریوس آریانوس مورخ دیگر یونانی در كتاب تاریخ سفرهای جنگی اسكندر از این خلیج به نام (پرسیكون كیت) كه چیزی جز خلیج پارس ، نیست نام می برد.
خلیج پارس و نام پرتوافكن آن میراث گرانسنگ ایرانیان باستان است. میراثی كه ایرانیان آزاد اندیش روزگار كهن برای فرزندان خود به یادگار گذاردهاند تا مایه فخر و مباهات نسلهای بعدی باشد و ایرانیان همواره به خاطر آورند كه نمادهای میهنی و ملی آنان كه با پوششی از باورهای ژرف انسانی مزین شده است، در همیشه تاریخ موجب بالیدن آنان بوده و خواهد بود.
------------------------------------------------------
كوه زندان دیو و یا زندان سلیمان در آذربایجان غربی
___________________________________________________________________
نمایی از جنوب شهر سوخته
شهر سوخته نام بقایای شهری باستانی است که در فاصلهٔ شهرهای زابل و زاهدان در استان سیستان و بلوچستان کنونی واقع شدهاست. این شهر در ۳۲۰۰ سال قبل از میلاد پایهگذاری شده و مردم این شهر در چهار دوره بین سالهای ۳۲۰۰ تا ۱۸۰۰ قبل از میلاد در آن سکونت داشتهاند.
به اعتقاد برخی باستانشناسان این شهر را باید قدیمیترین شهر دنیا دانست چرا که معدود شهرهای پیش از آن، از نظر امکانات و اصول شهرنشینی با آن قابل مقایسه نیستند.
____________________________________________________________________
تصاویر زیبا و شگفت انگیز ماهواره ای از ایران
قله دماوند به راحتی در تصویر زیر نمایان است
اگر در تصویر زیر دقت کنید تهران را هم میتوانید تشخیص دهید
شهر رشت و سد سفیدرود
نگاهی از جنوب غرب تهران
دید شرق به غرب
کلاردشت رو میتونید ببینید وهمینطور مسیر جاده چالوس و دید غرب به شرق
کی میتونه هنوز قله دماوند رو ببینه؟
زرد کوه
کوه های زاگرسکوه های زاگرس بطرف شرقکوه های زاگرس بطرف جنوب
کهنترین سند دریانوردی ایرانیان، مهری است که در چغامیش خوزستان بدست آمده است. تاریخ تمدن ناحیه چغامیش به ششهزارسال پیش از میلاد میرسد. این مهر گلین، یک کشتی را با سرنشینانش نشان میدهد. در این کشتی یک سردار پیروز ایرانی، بازگشته از جنگ، نشسته، و اسیران زانوزده در جلوی او دیده میشوند. در این مهر یک گاو نر و یک پرچم هلالی شکل هم دیده میشوند. نقشهای برجسته پاسارگاد نمایانگر توانمندی دریایی ایرانیان و فرمانروایی ایشان بر هفتدریاست.
قطب نما
در مورد اختراع قطبنما روایتهای زیادی وجود دارد. تنی چند از دانشمندان آن را به چینیها و یا حتی ایتالیاییها نسبت میدهند. اما بیشتر دانشمندان همداستانند که قطبنما به وسیله ایرانیان ساخته شده است. قطبنمای ایرانی برخلاف قطبنمای چینی که 24 جهت داشت، دارای 32 جهت بودهاست. عدد 32 علاوه بر نشاندادن دقت بیشتر قطبنمای ایرانی، نمایانگر آشنایی ایرانیان با اعداد در مبنای 2 و دانش ریاضی پیشرفته آنان است،که خود بحث جداگانه و بسیار مفصلی را میطلبد. در افسانههای کهن ایرانی آمده است که اسفندیار رویین به هنگام حرکت برای نبرد با اژدها از پیکانی آهنین سود میجسته، که همواره جهت ثابتی را به او نشان میداده است. در دوران نخستین اسلامی، قبلهنما توسط ایرانیان به قطبنما افزوده شد تا همواره و در هر وضعیتی بتوان جهت درست قبله را پیدا نمود. ایرانیان از این اختراع استفاده کامل نموده و آن را به دیگر مسلمانان شناساندند. نامهای فارسی اجزای قطبنما در زبان عربی شاهد تاریخی مسلمی است که کاربرد قطبنما از طریق ایرانیان به دست دیگر ملتهای مسلمان رسیده است.
سکان
اختراع فرمان کشتی (سکان - سوکان) از سوی تمامی دانشمندان، بدون استثنا، به ایرانیان نسبت داده شده است. در روایتها وداستانهای ایرانی چنین آمده است که سندباد، ناخدا و دریانورد پرآوازه ایرانی اهل بندر سیراف، سکان را اختراع کرده است. نامهای نیز از معاویه، فرمانده نیروی دریایی مسلمانان در دریای مدیترانه، به خلیفه دوم بر جای مانده که در آن از مزایای این اختراع ایرانیان و برتری کشتیهای ایرانی دارای سکان به کشتیهای رومی سخن گفته است. در این نامه او از خلیفه درخواست نموده که کلیه امور دریانوردی، کشتیرانی و دریاپویی به ایرانیان واگذار شود. ترجمه متن این نامه در کتاب اسماعیل رایین، دریانوردی ایرانیان، آورده شده است.
ژرفایاب
برای تعیین ژرفنای آب در دریا، به ویژه مناطق ساحلی دریای پارس و دریای مکران، ایرانیان ابزاری اختراع كرده و به کار میبردند که شباهت زیادی به شاقول بنایی داشته است. هرچند که اختراع این سوند باستانی به سندباد ناخدای پرآوازه ایرانی نسبت داده شده است، اما اکتشافات اخیر کشتیهای غرق شده ایرانی در دریای اژه، که در یورش به یونان شرکت داشتهاند، نشان میدهد که از دوران هخامنشیان، ایرانیان این ابزار را شناخته و به کار میبردند.
رهنامهها
مسافت یاب
دریانوردان ایرانی، از زمانهای باستان، ابزارهایی برای پیمودن مسافتهای دریایی به کار میبردهاند.یکی از این ابزارها ریسمانی بوده که به تدریج باز میشده، که پس از رسیدن به انتها، آن را میپیچیدند و دوباره استفاده میکردهاند.
راهنامهها، نقشهها و نوشتههایی بودند که در آنها کلیه اطلاعات مربوط به دریانوردی ثبت و مستند شده بود. ایرانیان از روزگار باستان، مبتکر و صاحب رهنامههایی بودهاند و به کمک آنها دریانوردی و دریاپویی میکردهاند. رهنامههای ایرانیان، اطلاعات و آگاهیهایی در مورد بنادر و جزایر، گاهشناسی و جهت یابی، جریانهای دریایی، جریانهای هوایی، ابزارهای دریانوردی و ... را در بر داشتهاند. پس از اسلام، بسیاری از رهنامههای دوران ساسانی به عربی ترجمه شد و دریانوردان دوران اسلامی، بهره فراوانی از آنان برگرفتند.
پیل الکتریکی
در سال 1330 خورشیدی، باستان شناس آلمانی ویلهلم کونیک و همکارانش در نزدیکی تیسفون ابزارهایی از دوران اشکانیان را یافتند. پس از بررسی معلوم شد که این ابزارها پیلهای الکتریکی هستند که به دست ایرانیان در دوران اشکانیان ساخته شده و به کار برده میشدهاند. او این پیلهای تیسفون را باتری بغداد نامید. جهت آگاهی بیشتر از این پیل الکتریکی میتوانید به سایتهای با موضوع در اینترنت مراجعه نمایید. اکتشاف این اختراع ایرانیان به اندازهای تعجب و شگفتی جهانیان را بر انگیخت که حتی برخی از دانشمندان اروپایی و امریکایی این اختراع ایرانیان را به موجودات فضایی و ساکنان فراهوشمند سیارات دیگر که با بشقابهای پرنده و کشتیهای فضایی به زمین آمده بودند، نسبت دادند، و آن را فراتر از دانش اندیشمندان و پژوهشگران ایرانی دانستند. برای ایشان پذیرفتنی نبود که ایرانیان 1500 سال پیش از گالوای ایتالیایی (1786 میلادی) پیل الکتریکی را اختراع نموده باشند. (برای آگاهی بیشتر میتوانید به کتاب ارابه خدایان نوشته اریکفندنیکن مراجعه کنید). ایرانیان از این پیلهای الکتریکی جریان برق تولید میکردند و از آن برای آبکاری اشیا زینتی سود میجستند. اما در پهنه دریانوردی ایرانیان از این اختراع جهت آبکاری ابزارهای آهنی در کشتی و جلوگیری از زنگ زدن و تخریب آنها استفاده میکردند.
کشتیسازی
فرهنگ فنی و مهندسی ایرانیان از دیدگاه دریانوردی و کشتیسازی بسیار غنی و پربار است. آبهای دریای پارس، دریای عمان، و اقیانوس هند، همچنین رودخانههای جنوب غربی ایران، از دیرباز پهنه دریانوردی و دریاپویی ایرانیان بوده است. در شاهنامه فردوسی، چندین بار، از کشتیسازی و کشتیرانی ایرانیان، سخن رانده شده است. قدمت و پیشینه این رشته از دانش و فن مهندسی ایرانیان را از سرودههای فردوسی میتوان دریافت. فردوسی از جمشید، پادشاه پیشدادی، به عنوان نخستین انسانی که هنر غواصی و صنعت کشتیسازی و دریانوردی را به دیگران آموخت، نام برده است. میتوان دریافت که دانشمندان ایرانی در دوره تابندگی نژاد آریا که در شاهنامه فردوسی به نام دوره پادشاهی جمشید نام برده شده است، موفق به اختراع کشتی و فنون دریانوردی و دریاپویی شدهاند. گذرکرد زان پس به کشتی بر آب ز کشور به کشور برآمد شتاب کشتیرانی در آبهای ایران از دیرباز انجام میشده و با توجه به این سنت دریانوردی، نیاز به کشتیسازی و سودجستن از ابزارهای دریانوردی در ایران وجود داشته است. نخستین کشتیهایی که در رودخانههای میانرودان آمدوشد میکردند، به شکلهای گوناگون ساخته میشدند و ابزار حرکت دادن آنها پارو بوده است. نبرد ناوهای ایرانی در زمان هخامنشیان، بزرگترین کشتیهای جنگی زمان خود بودند که سه ردیف پارو زن و بادبان داشتند و با سرعت 80 میل دریایی در روز حرکت میکردند. هر نبردناو شامل 200 جنگجو بود که 30 نفر از آنها سربازان زبده پارسی، تکاور، بودهاند. نیروی دریایی ایران در زمان ساسانیان نیز، قدرت مطلق در دریای پارس و اقیانوس هند بوده که زیر بنای فرهنگ دریانوردی و دریاپویی مسلمانان را تشکیل داد.
استرلاب
استرلاب astrolabe ، ابزاری بوده که در جهان باستان برای تعیین وضعیت ستارگان نسبت به کره زمین به کار میرفته است. استرلاب، در سه گونه استرلاب خطی، استرلاب صفحهای و استرلاب کروی ساخته میشده است. قطعات استرلاب نسبت به یکدیگر حرکت کرده و میتوانستند جهت ستارگان، ارتفاع جغرافیایی آنها و فواصل نسبی را مشخص نمایند. استرلاب در دریانوردی، برای جهتیابی به کار میرفته است. استرلابهای ایرانی از برنج و آلیاژهای دیگر مس ساخته میشدهاند. هرچند پارهای مورخان اختراع اولیه استرلاب را به یونانیان و فنیقیان نسبت میدهند، اما سهم اندیشورزان ایرانی در اختراع انواع گوناگون استرلاب و تکامل و افزودن بخشهای مختلف آن، انکارناپذیر بوده و از سوی تمامی تاریخنگاران ثبت شده است.
نقشهبرداری
از دورانهای پیشین در ایرانزمین کارهای مهندسی با سودجستن از ابزارهای مساحی و پیاده کردن نقشه انجام میگرفته است. نقشهبرداری از سواحل و تعیین مسیرهای ایمن دریایی، به ویژه در نقاط کمعمق، از وظایف نیروی دریایی ایران بوده است.
ابزارهای اندازهگیری
تراز (تئودولیت) تراز شاهینی، که نخستین نوع تئودولیت به شمار میآید توسط کرجی مخترع و دانشمند ایرانی، اختراع شده است. این دستگاه شامل صفحهای مدرج بوده که به وسیله زنجیری از میلهای آویزان میشده است. با تعیین امداد افقی میتوان مستقیم اختلاف ارتفاع بین دو نقطه را از روی درجهبندی آن تعیین نمود.
شاخص خورشیدی
پیشینه تعیین تغییر زمان از طریق اندازهگیری سایه آفتاب به زمان باستان برمیگردد. در آغاز، شاخصهای خورشیدی، ویژه اندازهگیری زمان و حرکت خورشید، از سایه ساختمانها و درختان تشکیل میشده است. بهتدریج، با گذشت زمان از ابزارهایی که به صورت شاخص قائم بر روی صفحهای قرار داده میشده ساخته شدند. شاخصهای آفتابی معمولا ارتفاع خورشید و عرض جغرافیایی روزانه را مشخص مینمودند. علاوه بر این شاخصها شواهدی هم در دست است که ایرانیان از ابزارهای آفتابی دیگری برای مشخص نمودن طول جغرافیایی و جهت سود میجستند. در دوران اسلامی، دریانوردان ایرانی، برای مشخص نمودن جهت مکه، جهت انجام وظایف مذهبی روزانه، در هر نقطه شاخصهایی ساخته بودند. در این ابزار یک شاخص آفتابی قائم نصب شده که زمان را مشخص میکرده و آنگاه با گرداندن آن ابزار در امتداد مدار، جهت مکه کاملا مشخص میشده است.
ابزار نمایش و پردازش حرکت سیارات
از جمله ابزارهایی بوده که ریشههای تاریخی آن را نیاز به مطالعات ستاره شناسی و دریانوردی تشکیل میدهد، این ابزارها برای نمایش حرکت سیارات، زمین و خورشید و همچنین محاسبات زاویهای و طولی به کار میرفته است. اینکه ایرانیان، دستکم 1500 سال پیش از اروپاییان میتوانستند طول جغرافیایی را، به ویژه در دریا، از نصفالنهار مبدا (نیمروز – سیستان) حساب کنند، از سوی بسیاری از دانشمندان و تاریخنگاران پذیرفته شده است. این محاسبات و پردازشهای پیچیده، بدون سودجستن از ابزارهایی که در مثلثات و محاسبات زاویهای به کار میرود، غیرممکن بوده است. یکی از این ابزارها که در لاتین اکواتوریوم، Equatorium، نامیده میشود برای تعیین مدار خورشید و سیارات به کار میرفته است.
مواد نفتی
مواد نفتی به صورتهای گوناگون در جهان باستان، ایران و میانرودان، شناخته شده و به کار برده میشده است. گذشته از استفادههای سوختی و گرمائی که از آغاز عمل شناخت قیر و برداشتهای متافیزیکی از آتش و آتشجاویدان بوده، در دانش و فناوری استفاده میشده است. کاربرد آن به صورت عامل چسباننده، عایقبندی کننده و ملات بوده است. ایرانیان، کف کشتیها را قیراندود و نفوذ ناپذبر میساختهاند.
استفاده از آتش در صنایع نظامی
کاربرد آتش در جنگ، برای سوزاندن کشتیها و تاسیسات دریایی دشمن، از دوران باستان معمول بوده است. در ارتش ایران، هم در نیروی زمینی و هم در نیروی دریایی همواره گروهی به نام نفتانداز، نپتان یا نفات، با اونیفورم ویژه خود ماموریت پرتاب مواد قیری و نفتی را بر عهده داشتهاند. سادهترین روش،پرتاب آتش با تیر بوده است، این روش سپس به صورت پرتاب ظرفی از آتش، نارنجک مانند، تکامل پیدا نمود. برای پرتاب ظرفهای بزرگ از ابزارهای مکانیکی، همچون منجنیق، سود میجستند. نفت یا نپتا، که در شاهنامه از آن تحت عنوان قاروره یاد شده است، تا مدتها جزو اسرار نظامی بود. پروکوپیوس، Preoccupies، تاریخ نگار رومی در سده ششم میلادی، از روغن مادها نام میبرد و میگوید که ایرانیان، ظرفهایی از روغن مادها و گوگرد را پر کرده و آنها را آتش زده و به سوی دشمن پرتاب میکنند. پروکوپیوس میگوید که این ماده در روی آب شناور مانده و به محض تماس، کشتیهای دشمن را به آتش میکشیده است. در شاهنامه فردوسی واژه قیر به صورت قار به کار رفته است. چو دریای قار است گفتی جهان همه روشناییش گشته نهان یکی خیمه زد بر سر از رود قار سیه شد جهان، چشمها گشت تار
خشاب (چراغ دریایی)
از دورانهای پیشین در دریای پارس ساختمانهایی ساخته بودند که بر فراز آنها آتش افروخته میشد. این ساختمانها عمل برجدریایی و چراغدریایی را برای راهنمایی دریانوردان و همچنین خبررسانی انجام میدادند. فاصله این چراغهای دریایی چنان بوده که با پدید شدن یکی، دیگری نمایان میشده است. برجهای دریایی، با آتشی که بر فراز آنها افروخته میشد، به چند دلیل ساخته میشدند. نخست آنکه، با بالا آمدن آب در زمینهای کم عمق این خطر وجود داشته که کشتیها ندانسته به سوی آبهای کم عمق رفته، به شن نشسته و نابود شوند. دوم آنکه، با دیدن نور در تاریکی، کشتیها، در تاریکی شبانگاه و هوای ابری راه و جهت خود را بیابند. سوم اینکه، در صورت یورش دزدان و غارتگران دریایی، به پادگانهای زمینی و رزمناوها خبر داده تا به سرعت جهت مقابله با آنها اقدام کنند. دلیل چهارم این بوده است که دریابانهای مستقر در این ساختمانها، پدیدههای هواشناختی و دریاشناختی را ثبت میکردهاند. دریانوردان تازهکار ایرانی از این اطلاعات برای رویارویی با رخدادهای هوا و دریا، به ویژه رخدادهای چرخهای و دورهای استفاده میکردند.
چکیده نویسی در دربار پادشاهان ایرانی، گروهی از دبیران وظیفه داشتند که گزارشهای رسیده از اطراف کشور را کوتاهنوشته کرده به مقامات بالاتر ارائه دهند. در امر دریانوردی و کشتیرانی هم نیاز دریانوردان ایرانی در به همراه داشتن چکیدهای از سفرهای پیشین دیگر دریاپویان در مسیرهای دریایی، باعث گسترش این فن در میان دریانوردان بوده است. دوربین (تلسکوپ)
در تاریخ سلسله پادشاهی یوان در چین مندرج شده که برای تاسیس رصدخانه پکن، به سرپرستی کوئوشوچینگ منجم دربار، تعدادی ابزارهای رصدی از رصدخانه مراغه در ایران خریداری شده است. از جمله این ابزارها ذات الحلق، عضاده (الیداد)، دو لوله رصد، صفحه ای با ساعتهای مساوی، کره سماوی، کره زمین، تورکتوم (نشان دهنده حرکت استوا نسبت به افق) هستند. چینیان لوله رصد را وانگ-تونگ نامیدهاند. به گفته تاریخ سلسله پادشاهی یوان ایرانیان از این اختراع نه تنها برای رصد اجرام آسمانی، بلکه برای مشاهده دوردستها، به ویژه در دریا سود میجستهاند.
پزشکی دریایی
در سفرهای دریایی اکتشافی که در زمان هخامنشیان انجام میشد، همواره پزشکانی با کاروانهای دریایی همراه بودند که وظیفه مراقبتهای بهداشتی دریانوردان را بر عهده داشتهاند. در دانشگاه ***یشاپور، دوره ساسانیان، هم بخشی به گردآوری اطلاعات در باره بیماریهای دریانوردان و راههای درمان آنها اختصاص داشته است. اما نخستین کتابی که در این باره نوشته شد، بخشی از کتاب جامع ، فردوس الحکمه، است که توسط علی بن ربان طبری (تبرستانی)، پزشک ایرانی، گردآوری و تالیف شده است. ربان تبرستانی، یک پزشک بود که در طی سفرهای فراوان دریایی خود اطلاعاتی در باره بیماریهای دریانوردان و درمان آنها گردآوری نمود. او یادداشتهای ارزشمند خود را برای پسرش علی به میراث گذاشت. علیبنربان تبری نخستین کتاب جامع در پزشکی را نوشت که بخشی از آن به بیماریهای دریایی و درمان آنها اختصاص داشت. هم او بود که در زمان اقامتش در شهر ری به آموزش پزشکی پرداخت و رازی پزشک نامدار ایرانی و کاشف الکل، شاگرد او بوده و اصول علم طب را از وی فراگرفته بود. ابوعلیسینا هم در بخش پنجم کتاب قانون، بیماریهای کل بدن، فصلی را به بیماریهای دریایی اختصاص داده است. علی بن عباس اهوازی نیز در دانشنامه پزشکی خود در سده چهارم هجری در این زمینه مطالبی را ارائه داشته است.
سرزمین های جدا شده از ایرا ن در طول 196 سال گذشته
منابع:
تاریخ مهندسی در ایران، مهدی فرشاد
تاریخ علم در ایران ، مهدی فرشاد
تاریخ علم ، جورج سارتون
تاریخ صنعت و اختراعات ، موریس داماس
دریانوردی ایرانیان ، اسماعیل رایین
زندگی و مهاجرت نژاد آریا ، فریدون جنیدی
متفکران اسلامی ، کارون دوو
آخرین نقشه بین المللی ایران پیش از جدا شدن سرزمینهای تاریخی آن ، انتشارات تامسون (1814) با توجه به تهدید های مرزی موجود علیه تمامیت ارضی ایران بد نیست به این نکته اشاره کنیم که سرزمین کنونی ایران، تنها سی درصد از ناحیهای وسیع است که در تاریخ با نامهای «ایرانزمین»،«ایرانبزرگ » یا «ایرانشهر» و در جغرافیا با نام «فلات ایران» شناخته می شود. ترفند ها و دسیسه های بیگانگان و سستی پادشاهان بی کفایت گذشته بخش های زیادی ازاین سرزمین کهن را در طول فاصله کوتاه 196 ساله از ایران بزرگ جدا نمود که مروری بر چگونگی هر یک از این جدایی ها به رغم تلخی بسیار برای میهن گرایان ایرانی جهت الزام جدیت و حساسیت ما دست کم برای حفظ سرزمین هایباقیمانده موجود بسیار آموزنده خواهد بود.. گستره سرزمینهای جدا شده از ایران در قراردادهای ترکمانچای،گلستان،آخال،پار یس و... به قرار زیر است: سرزمین های جدا شده قفقاز بر اساس قرارداد های گلستان و ترکمانچای با روسیه(1813 و 1828 م.) آران و شروان: ۸۶۶۰۰ کیلومتر مربع؛ ارمنستان: ۲۹۸۰۰ ک .م؛ گرجستان: ۶۹۷۰۰ ک.م؛ داغستان: ۵۰۳۰۰ ک.م؛ اوستیای شمالی: ۸۰۰۰ ک.م؛ چچن: ۱۵۷۰۰ ک .م؛ اینگوش: ۳۶۰۰ ;ک.م جمع کل: ۲63700 کیلومتر مربع سرزمینهای جداشده ایران شرقی براساس پیمان پاریس و پیمان منطقه ای مستشاران انگلیسی هرات وافغانستان: ۶۲۵۲۲۵ ک.م؛ بخشهایی از بلوچستان و مکران: 3۵۰۰۰۰ ک.م؛ جمع کل: ۹۷۵۲۲۵ کیلومتر مربع سرزمینهای جداشده ورارود(ماوراءالنهر) بر اساس پیمان آخال با روسیه(1881 م.)
پرستشگاه آناهیتا، دنیای شگفتیها و زیباییها
پرستشگاه آناهیتا، ایزد بانوی آبهای روان، زیبایی، فراوانی و برکت یکی از هزاران جاذبه تاریخی کرمانشاه است که از گذشته تاکنون بویژه در تعطیلات نوروز همواره گردشگران بیشماری را از سراسر جهان به سوی خود فرا می خواند. شاید شهرت شهرستان کنگاور از آغاز تا امروز بیشتر به خاطر این بنای سنگی است که پیش از اسلام بر فراز صفه ای در مرکز این شهر بر پا شده و به نام معبد آناهیتا شهرت یافته است. نخستین بار در سال ۳۷میلادی “ایزدور خاراکسی” در کتاب خود تحت عنوان “ایستگاهه و چاپارخانه های پارت” از کنگاور به صورت “کنکوبار” نام برده و آن را معبد و پرستشگاهی برای الهه آرتمیس دانسته است. در قرن سوم هجری به بعد مورخین و جغرافیانویسان مسلمان در تواریخ و سیاحت نامه های خود از کنگاور با عناوینی همچون قصرالصوص (کاخ دزدان) گردشگاه مخصوص خسرو، گردشگاه پرویز، کاخ خسرو، کاخ و قلعه خسرو نام برده اند. دریکی دوقرن اخیر سیاحان و مورخین و درادامه آنها باستان شناسان غربی از کنگاور به عناوینی نظیر معبد خورشید، معبد یونانی،عمار یونانی،معبد آنائیتیس،معبد دیان و بالاخره معبد ناهید یا آناهیتا نام برده اند و تاریخ آن را به دوره سلوکی یا اشکانی نسبت داده اند و با همین فرضیات در سال ۱۳۴۷شمسی کاوشهای باستان شناسی با همت باستان شناسان و محققین ایرانی آغاز شد که تا امروز نیز ادامه دارد. با انجام چندین فصل کاوش بقایای این بنای عظیم بتدریج سر از خاک برآورده است.
این بنا از نظر کلی بر پشته ای از صخره قرار گرفته که دارای ۲۲۰متر طول و ۲۱۰متر عرض است و ضخامت دیوار محیطی آن به ۵/۱۸ متر می رسد. بر اساس شواهد و مدارک باستان شناسی موجود بر فراز این دیوار یک ردیف ستون به صورت نرده که تنها القاکننده عظمت بناست و جنبه زیبایی و تزیینی دارد قرار گرفته چرا که این ستونها هیچگونه باری را بر روی خود ندارند. این ستونها یا نردههای تزیینی دارای ۳۵۴سانتیمتر ارتفاع و از سه بخش سرستون،میان ستون و پایه ستون تشکیل شده که فاصله محوری این ستونها نسبت به یکدیگر ۴۷۵سانتی متر است. دیوار محیطی که ستونها بر آن واقع شده خود از دوقسمت تشکیل شده، قسمت داخلی که با استفاده از سنگهای قلوه و لاشه به ابعاد و اندازه های مختلف و ملاط گچ ساخته شده و قسمت خارجی به وسیله یک ردیف سنگ تراش نماسازی گردیده است. ارتفاع این دیوار نیز با توجه به شیب صخره ای که روی آن قرار گرفته است در قسمتهای مختلف متغیر بوده و از چهار متر تا ۱۲متر است که بعضی محققین با استناد به برخی محاسبات این ارتفاع را درضلع جنوب غربی تا ۱۸ متر تخمین می زنند. در ضلع جنوبی ، پلکان دو طرفه ای تعبیه شده است که بنا بر شواهد موجود جاده قدیم همدان – کرمانشاه از کنار آن عبور می کرده است. این پلکان به درازای ۱۵۴متر است که بین ۸ تا ۱۱متر از سطح اراضی اطراف ارتفاع دارد. قسمت بالای پلکان ها طی قرون و اعصار در دسترس اشخاص و عوامل طبیعی بوده و در معرض تخریب و تجاوز قرار گرفته است در نتیجه نمی توان حد دقیق آخرین پله بالایی را تعیین کرد، اما با توجه به هر سنگ پله که ۸/۱۴سانتی متر ارتفاع و ۵/۲۹سانتی متر پهنا دارد ممکن است ارتفاع هر پلکان را بتوان درمجموع تا ۱۴متر از سطح دشت تخمین زد. البته با گمانی نزدیک به یقین و از روی مجموعه بقایای پلکان راست می توان گفت که متجاوز از ۳۰سنگ پله داشته است. درفاصله دو جبهه شرقی وغربی پلکان،پاگردی به طول ۱۱۹متر امتداد دارد ضمناینکه این پلکان ازدیواراصلی جنوبی ۲۵/۴متر پیش آمدگی دارد و در خلاء و فاصله دو پلکان ،مهتابی یا ایوانی وجود دارد که طول آن ۹۴متر و فاقد ستون است. از دیگر اجزای متصل به دیواره خارجی (اصلی ) بنا، پلکان واقع در جبهه شمال شرقی است. این پلکان که به عنوان پلکان مخفی یا پلکان اختصاصی از آن یاد می شود با توجه به آثار باقیمانده منتهی به یک سکوی بزرگ است که در کنار دیواره شمال شرقی به صورت یک مکعب مستطیل ساخته شده است.
از دیگر بخش ها و عناصر اصلی بنای معبد آناهیتای کنگاور می توان به “صفه ” آن اشاره کرد. آنچه از این بخش باقی مانده و در کاوشهای باستان شناسی مشخص شده، دیواری است در ضلع جنوبی صخره کنگاور که در بخش های شرقی و غربی اطراف صخره اثری از آن بر جای نمانده است. ضلع شمالی نیزهنوز مورد کاوش قرار نگرفته و تنها در ضلع جنوبی آن دیواری با قطر ۵/۹متر و طول ۹۳ به صورت یک سکو باقی مانده که روی بقایای دیوار آثارمربوط به معماری یک حمام سلجوقی مشخص است. مصالح عمده این دیوار را سنگ غیر حجاری شده و ضخیمی تشکیل می دهد که با استفاده از ملاط گچ ، بر روی هم تثبیت شده اند. آخرین بخش از معماری بنای کنگاور را بقایای معماری فراز تپه تشکیل می دهد، این بخش شامل دیواره ای به قطر شش متر است که محدوده ای در حدود یکهزار و ۲۰۰متر مربع را شامل می شود که در جهت شرقی غربی ساخته شده و عملکرد آن هنوز برای ما مشخص نیست.
______________________________________________
نقش برجسته زن ایران باستان در شهرستان کازرون
نقش برجسته بهرام پنجمين پادشاه ساسانی در ديواره کوه آغاجری کازرون![]()
نقش برجسته بهرام پنجمين پادشاه ساسانی در ديواره کوه آغاجری کازرون
نقش برجسته بهرام پنجمين پادشاه ساسانی در کازرون![]()
نقش برجسته بهرام پنجمين پادشاه ساسانی در کازرون![]()
نقش برجسته زن ایران باستان در شهرستان کازرون![]()
نقش برجسته زن ایران باستان در شهرستان کازرون![]()
__________________________________________________
تخت جمشید
در سال ۵۱۸ پیش از میلاد، تعداد زیادی از با تجربه ترین مهندسان، معماران و هنرمندان از چهار گوشه عالم فرا خوانده شدند تا با مشارکت و هم اندیشی، اولین بنایی را برپا سازند که بتواند هزاران سال نمادی از وحدت جهانی و صلح و برابری باشد.
به گزارش ایران ویج ، ایرانیان در قرن ششم پیش از میلاد در سایه رهبری کورش بزرگ و در دوران حکومت داریوش بزرگ موفق به تشکیل یک دولت جهانی شدند که از رود دانوب در اروپا تا دریای آرال در آسیای مرکزی و از اقیانوس هند و رود سند تا حبشه و لیبی گسترش داشت. در واقع آنان بر نیمی از دنیای آن روز فرمان می راندند و آنرا اداره می کردند.
در سال ۵۱۸ پیش از میلاد داریوش فرمان به ساخت کوشک شاهانهایی در سرزمین فارس داد و سرانجام بناهای باشکوه و شگفت انگیز تخت جمشید بر صخره بزرگی در کوه مهر، در مرودشت ساخته شد.
ساخت تخت جمشید در دوران حکومت داریوش، پسرش خشیارشا و پسرزادهاش اردشیر یکم ادامه داشت و هر یک از آنان بخش هایی را به مجموعه افزودند. اما در واقع ساخت وساز تخت جمشید تا ۱۸۸ سال، یعنی پایان حکومت هخامنشیان در ۳۳۰ پیش از میلاد ادامه داشت و هیچگاه به پایان نرسید. از آن دوران کاخ نیمه تمامی در تخت جمشید وجود دارد که مشخص است فرصت نکرده اند به پایان برسانند.
تخت جمشید مملو از شگفتی و فرهنگ درخشان مردمانی است که حتی خرابه و ویرانه های آن امروز پس از گذشت ۲۵۰۰ سال مورد تحسین هر بیننده ایرانی و غیر ایرانی قرار می گیرد. به راستی راز این جاودانگی در چیست؟
۱٫ تا کنون بیش از ۳۰ هزار گل نبشته از کاوش های تخت جمشید به دست آمده که از نظر ابعاد و متن کوچک و مختصر هستند اما به لحاظ محتوا از با ارزش ترین اسناد دوران هخامنشی به شمار می روند. بر اساس این گل نبشته ها که در حال حاضر اکثر آنها در آمریکا نگهداری می شوند، مشخص گردیده که در دوران فعالیت تخت جمشید، به کارگران دستمزد پرداخت می شده، حقوق زن و مرد برابر بوده، زنان می توانستند کار کنند و یا کار نیمه وقت اختیار نمایند، زنان از حق ارث برابر برخوردار بودند، مادران از حقوق زایمان و کودکان از حمایت های اجتماعی بهره مند می گشتند. این همه تامین اجتماعی که به قول خانم پروفسور کخ حتی امروزه در کشوری مانند آلمان هم بطور کامل انجام نمی شود، برای ۵۰۰ سال پیش از میلاد به معجزه می ماند. بی شک گل نبشته های اداری، سندی قطعی و بی چون و چرا از نظام اداری و اجتماعی دوران هخامنشیان هستند.
۲٫ آپادانا یا تالار ستون دار، کاخی است که بیش از ده هزار متر مربع وسعت دارد و در زمان باستان دارای ۷۲ ستون بوده است. این کاخ به دلیل ارتفاع حدود ۲۰ متری ستون ها و فاصله غیر معمول آنها از یکدیگر، جزء شاهکارهای هنر معماری دوران باستان است و دیگر نظیرش ساخته نشد. وزن هریک از ستون ها ۹۰ تن بوده و بر فراز آنها سر ستون های گاو دو سر و یا شیر دو سر که هر کدام بیش از ۱٫۵ تن وزن داشت قرار می گرفت.
۳٫ آپادانا دارای دو جفت پلکان دو طرفی در سمت شمال و شرق است که طول هر یک از دیواره های آن ۸۱ متر است. بر روی این دیواره های سنگی، صفی از سربازان، بزرگان کشوری و ۲۳ قوم هدیه آور از ایران بزرگ را حک کرده اند. در مرکز این پلکان ها نقشی از پادشاه قرار داشته که در یک دست عصایی به نشانه پادشاهی دارد و در دست دیگر گل نیلوفری را به نشانه صلح و دوستی تقدیم هدیه آوران می نماید.
4. در تخت جمشید بیش از ۳۰۰۰ نقش برجسته و تندیس وجود دارد که بی شک بسیاری از آنها الهام گرفته از هنر میان رودان و آشور است اما بر خلاف آنها حتی یک مورد یافت نمی شود که به صحنه جنگ، صف اسیران، از بین بردن دشمنان و یا قدرت نمایی پادشاه پرداخته شده باشد بلکه همواره به اتحاد و دوستی اقوام اشاره دارند.
5. یکی از شکفت انگیز ترین بخش های تخت جمشید که معمولآ هیچوقت دیده نمی شود، آبراهه های زیر زمینی آنست که بیش از ۲ کیلومتر درازا دارند. هخامنشیان در برخی از قسمت ها صخره را تا ۹ متر تراش داده و پائین رفته اند و در بخش هایی نیز با افزودن سنگ های غول پیکر توانسته اند به شیب مورد نظر دست یابند. آنان با روش های خاص و مهندسی خود تدابیری اندیشیده بودند که آب بدون گل و لای از کانال خارج گردد.
۶٫ تمام تندیس ها و نقوش حجاری شده در تخت جمشید مزین به رنگ های ملون بوده و از زیبایی می درخشیده اند. برای نمونه می توان به نقش داریوش در کاخ تچر اشاره کرد. تاج وی از طلا، ریشش از سنگ لاجورد، دستبند و گوشواره ها از سنگ های قیمتی بودند ولی امروز فقط سوراخ های محل نصب، بر نقش باقی مانده اند اما هنوز در حاشیه لباس داریوش می توان آثار نقوش بسیار ریزی را یافت که با رنگ های زیبا برجسته می شده اند.
7. از دیگر شگفتی های بنای تخت جمشید می توان به معادن سنگ آن اشاره کرد. مهندسان و معدنکاران می توانستند با ابزارهای ساده خود سنگ هایی حتی به وزن ۲۵۰ تن را از معدن استخراج و سالم به پائین کوه منتقل و پس از ایجاد طرح اولیه آنرا به تخت جمشید انتقال دهند.
8. به نظر می رسد بزرگی و یا کوچکی سنگ برای سنگ تراشان ماهر هخامنشی تفاوتی نداشته است. آنان عطردان و گلدان هایی تراشیده اند که قطر دهانه آنها بسیار کمتر از قطر داخلی بدنه است و این گویای آنست که میتوانستند سنگ را به صورت دورانی به گردش درآورده و با ابزار های خاص داخل آنرا تراش دهند.
۹٫ برای برهم نهادن پایه ستون، قلمه ستون، گل ستون، سر ستون و یا جرزهای درگاه ها هیچ نوع ملاتی بکار نمی بردند و تنها با روش خاصی دو سطح تحتانی و فوقانی سنگ را پاک تراش می کردند. این روش باعث می گردید تا ستون و درگاه ها در مقابل نیروی زلزله پایداری کنند.
10. بر اساس متون تاریخی و کتیبه های موجود، در پیرامون تخت جمشید شهری به نام پارسه وجود داشته که هزاران نفر در آن زندگی می کردند. امروز نشانه های کمی از شهر پارسه بر سطح دشت باقی مانده است ولی کاوش گران به دنبال آنند تا این شهر را از زیر خاک های کشاورزی بیرون آورند.
11. به نظر می رسد که انتخاب کوه مهر یا رحمت برای ساخت بنای تخت جمشید، به دلیل تقدس آن بوده است. از جمله نشانه های تقدس می توان به تدفین های بسیار متنوع از ادوار گوناگون در دامنه این کوه اشاره کرد که به شکل گورهای مخروطی لاشه سنگی، گورهای حفر شده در سنگ های مکعبی و یا حفره های محل نگهداری استخوان خود نمایی می کنند.
۱۲٫ امروزه هیچ اثری از سقف چوبی کاخ های تخت جمشید بر جای نمانده است اما خوشبختانه باستان شناسان و پژوهشگران به درستی دریافتند که نقش حجاری شده بر سینه آرامگاه های پادشاهان هخامنشی، در واقع همان نقش کاخ داریوش است و بدین ترتیب موفق شدند بر اساس آن، سقف بخشی از کاخ ملکه را که امروز به موزه تخت جمشید تبدیل شده بازسازی نمایند.![]()
13. بی شک از همان آغاز برپا کردن تخت جمشید، یکی از دغدغه های مهم معماران، حفاظت مجموعه در مقابل عوامل طبیعی و بویژه بارش باران بوده است. ناودان های آجری و قیر اندود، ناودان های تنبوشه ای، ناودان های پرشی، کانال های روباز و چاه سنگی از جمله تدابیری هستند که مجموعه را از گزند سیلاب ها محفوظ می کردند.
۱۴٫ روش های مرمت و نگهداری از بناهای تخت جمشید در دوران باستان، به نوبه خود بسیار شگفت انگیز است. از آنجا که هیچگاه ساخت و ساز تخت جمشید به پایان نرسید می توان نتیجه گرفت که همواره بناها و نقوش آن می توانستند در اثر کوچک ترین ضربه ای دچار آسیب گردند ولی معماران با پیش بینی های بسیار ماهرانه خود از این احتمالات جلو گیری و در صورت نیاز با ابتکارات خاصی به ترمیم قطعه سنگ آسیب دیده پرداخته اند.
۱۵٫ از دیگر شگفتی های تخت جمشید می توان به اهمیت پیام رسانی آن برای آیندگان اشاره کرد. داریوش فرمان داد تا ۴ لوح زرین را به همراه ۴ لوح سیمین و تعدادی سکه در زیر پی چهار گوشه آپادانا قرار دهند تا بدین شکل بتواند پیامش را شاید در ۲۵۰۰ سال بعد به گوش ما و آیندگان برساند. همچنین وی در بخشی از چهار کتیبه حک شده بر دیوار جنوبی تخت جمشید چنین می گوید:
« این سرزمین را اهورامزدا از دشمن، از سال بد، از دروغ بپایاد. بدین سرزمین دشمن، بدسالی، دروغ میاد. این را من از اهورامزدا با ایزدان خاندان شاهی به نماز خواستارم »
در فوریه ۳۳۰ پیش از میلاد اسکندر به کوشک داریوش وارد شد و دستور داد سه هزار شتر و عده زیادی قاطر از شوش و بابل آوردند تا بتوانند انبوه زر و سیم خزانه تخت جمشید را که بالغ بر ۱۲۰ هزار تالان یعنی ۴۴۰۰ کیلو گرم نقره می شد به همراه پرده ها، پارچه های نفیس و فرش های عالی، از جای بکنند و ببرند.
آنچه که بطور خیلی خلاصه در اینجا به آن اشاره شد برگرفته از مجموعه ای بی نظیر و مستند به نام شگفتی های تخت جمشید است که پس از ده سال پژوهش و تصویربرداری با همکاری جمعی از اساتید ایرانی و غیر ایرانی تولید گردیده است تخت جمشید و معماری بی نظیر آن سنگ بنای نخستین قدیمیترین بخش تخت جمشید بر پایهٔ یافتههای باستانشناسی مربوط به سال ۵۱۸ پیش از میلاد است. آنگونه که در منابع متعدد و گوناگون تاریخی آمدهاست ساخت تخت جمشید در حدود ۲۵ قرن پیش در دامنه غربی کوه رحمت یا میترا یا مهر و در زمان داریوش بزرگ آغاز گردید و سپس توسط جانشینان وی با تغییراتی در بنای اولیه آن ادامه یافت. بر اساس خشتنوشتههای کشف شده در تخت جمشید در ساخت این بنای با شکوه معماران، هنرمندان، استادکاران، کارگران، زنان و مردان بیشماری شرکت داشتند که علاوه بر دریافت حقوق از مزایای بیمهٔ کارگری نیز استفاده میکردند. ساخت این مجموعه بزرگ و زیبا بنا به روایتی ۱۲۰ سال به طول انجامید. یکی از هنرهای معماری در تخت جمشید این است که نسبت ارتفاع سر درها به عرض آنها و همین طور نسبت ارتفاع ستونها به فاصلهٔ بین دو ستون نسبت طلایی است. نسبت طلایی نسبت مهمی در هندسه است که در طبیعت وجود دارد. این نشانگر هنر ابرانیان باستان در معماری است.
مقیاسها و اعداد در تخت جمشید پژوهشهای کرفتر، نیلندر، ا.هسه، خانم و آقای تیلیا و مایکل رف، مقیاسهای طولی در تخت جمشید را روشن کردهاست. کوچکترین واحد اندازهگیری یک انگشت بودهاست که با مقیاس امروزی ۲۲ میلیمتر میشود. واحدهای دیگر عبارت بودند از: کف یا قبضه برابر ۴ انگشت یا ۸۷ میلیمتر گام تخت جمشیدی برابر ۱۶ انگشت یا ۳۴۷ تا ۳۴۸ میلیمتر ارش (گز) برابر ۲۴ انگشت یا ۵۲۱ تا ۵۲۲ میلیمتر بهترین مورد برای بررسی از مقیاس گام تخت جمشیدی، پلکان شرقی آپادانا است که در یک نظر رابطه منطقی طول و عرض قسمتهای آن بدین صورت مشخص میشود: جبهه پلکان را به طور کلی به قسمت شمالی (سان سربازان و بزرگان)، مرکزی (مهتابی جلو) و جنوبی (سان هدیهآوران) میتوان تقسیم کرد. هر یک از آنها ۷۸ گام طول و ۹ گام بلندی دارد. قسمت میانی مهتابی جلو، ۹ گام بلندی و دو برابر آن طول دارد و دو شیب پلکانهای متقارن آن هر یک قاعدهای به طول ۳۰ گام دارند. از لبه مهتابی جلویی تا آغاز شیب هر یک از پلکانهای متقارن مهتابی عقبی، درست ۷۸ گام میشود و در همه این اعداد ضریبی از عدد ۳ را که در ایران باستان مقدس بودهاست، مییابیم. اعداد ۳، ۷ و ۹ اعدادی مقدس دانسته میشدهاند و بررسی این نگاره موارد زیر را در تخت جمشید ثابت کردهاست: آپادانا در مجموع ۷۲ ستون دارد که برابر ۷۲ فصل یسنای اوستا ۷۲ رشته کشتی (کستی) است که ایرانیان باستان به کمر میبستهاند. بر نقوش بارعام کاخ صد ستون و نقش نمای آرامگاهها، پادشاه و شش تن از یارانش را نشان دادهاند که درست مانند قرار گرفتن اهورامزدا در میان شش فرشته بزرگ در باور ایرانیان باستان است و تاییدکننده زرتشتی بودن هخامنشیها میباشد. پلکان بزرگ شمالغربی ۱۱۱ پله (یعنی سه بار عدد یک) دارد که حاصل ضرب ۳۷ در عدد ۳ میباشد و شمار منزلهای راهشاهی از شوش تا سارد هم درست ۱۱۱ بودهاست. معماری حرفهای در گذر زمان تعدادی از ستونهای دروازه کاخ صد ستون در تخت جمشید حوادثی مثل زلزله را پشت سر گذاشته و سر پا ماندهاند. آنها در نگاه اول یکپارچه به نظر میرسند اما در حقیقت تکه تکه هستند و روی هم سوار شدهاند. راز پایداری آنها مقابل زمین لرزه در محل اتصال این تکه هاست، جایی که دو تکه ستون به وسیله سرب مذاب به هم متصل شدهاند. این سرب علاوه بر محکم کردن اتصال دو تکه ستون، نقش مهمی برای مقاومت سازه در مقابل زمین لرزه داشته است. سرب فلز چکش خوار و نرمی است که هنگام بروز زمین لرزه از خودش واکنش نشان داده و خرد نمیشود، این همان نقشی است که در ساختمانهای امروزی و مدرن بر عهده فنر لای ستونها گذاشته میشود. منبع: ویکیپدیا
غکس متفاوت از آرامگاه کوروش و تخت جمشید
__________________________________________________________________ پوراندخت ; شاهدختی كه شهريار ايران بود شاهنشاهي بزرگ ساساني نزديك به نيمي از يك هزاره را بر ايران و بسياري از كشورهاي جهان فرمان راند. نزديك به ٣٥ شاه در اين فرمانروايي تاج بر سر نهادند كه نام دو زن نيز در ميان آنها ديده ميشود؛ «آذرميدخت» و «پوراندخت» كه هر دو از دختران خسرو پرويز بودند.پوراندخت بر پايهي آنچه تاريخدانان يوناني نوشتهاند در ٢١ مه سال ٦٣٠ ميلادي(١٣٨١ سال پيش) و پس از كشته شدن سپهبد شهربراز، شاه ايران شد. پاياني خلافت ابوبكر و شروع خلافت عمر بود.در تاريخ از اين پادشاه به نيكي ياد شده است. او را به معناي راستين واژه، ميتوان يك انسان ميهندوست ناميد، آنجا كه ميگويد: «پادشاه چه زن باشد چه مرد بايد سرزمينش را نگه دارد و به داد رفتار كند.»پوراندخت به خوبي ميدانست كه براي برگرداندن آرامش به شاهنشاهي ايران كه چندي بود با كشته شدن پدرش، خسروپرويز، از آن رخت بر بسته بود، بايد اصلاحات بزرگي را آغاز كرد. براي همين سياستهاي داخلي و خارجي تازهاي را در پيش گرفت تا شايد شهرياري ايران را از فروپاشي رهايي بخشد. از كارهاي وي ميتوان موارد زير را نام برد: ١) امضاي پيمان آشتي با روم شرقي در سالمه(:تاريخ) ٢٥ دسامبر سال ٦٣٠ ميلادي؛ تا با پايان دادن به جنگ با آن شاهنشاهي، زماني براي اصلاحات داخلي بهدست آورد. ٢) براي كم كردن از نيروي سران ايالتها كه اختيارات تازهاي براي خود درست كرده و حتا سكه ضرب كرده بودند و همچنين از ميان بردن اختلافهاي طبقاتي، دستور رعايت عدالت، بخشيدن مالياتهاي برجايمانده و لغو برتريهاي طبقاتي و اختيارات اضافي فرمانداران را صادر كرده و سكهي ملي ضرب كرد. ٣) برگرداندن صليب مقدس حضرت عيسا به اورشليم كه آن را خسرو پرويز به غنيمت گرفته و سالها شوند(:سبب) جنگ ميان ايران و روم شده بود. ٤) به پادافره رساندن دستاندركاران كودتاهاي گوناگون در دربار و نيز آناني كه اردشير سوم را كشته بودند. ٥) دستور نيكرفتاري با كشاورزان و نيز بازسازي همهي پلهاي سراسر شاهنشاهي. برخي منابع ساخت آتشكدهاي به نام «استينا» و نيز ساختماني در قهستان يزد را به وي نسبت ميدهند كه امروزه هنوز اين مكان، «توران پشت» ناميده ميشود. برخي منابع ساخت آتشكدهاي به نام «استينا» و نيز ساختماني در قهستان يزد را به وي نسبت ميدهند كه امروزه هنوز اين مكان، «توران پشت» ناميده ميشود. منابع بسياري او را ستوده و دربارهي رفتار و كردار نيك وي سخنها گفته و از تيزهوشي و دانايي وي ياد كردهاند. وي براي پيشگيري از يورش تازيان و سركوب آنان پيش از آنكه آسيب بيشتري برسانند سپاهي بزرگ را گرد آورده و به جنگ با تازيان فرستاد اما شوربختانه در همان روزها به شوند(:دليل) بيماري در كاخ مداين درگذشت و كارش ناتمام ماند. زمان شهرياري وي را يك سال و چهار ماه، نوشتهاند. تخت جمشید قبل از خاکبرداری عکاس:میرزا حسن عکاس باشی ۱۲۸۸شمسی![]()
________________________________________________________________ کشف ابزار جراحی مغز انسان مربوط به ايران باستان معاون ميراثفرهنگي اداره کل ميراثفرهنگي، صنايعدستي و گردشگري استان هرمزگان از کشفيات تازه در عمليات حفاري تپه مارون واقع در شهرستان رودان خبر داد.«عباس نوروزي» در گفتگو با ميراث آريا گفت: در اکتشافات و لايهبرداريهاي اخير که در محوطه باستانشناسي تممارون توسط گروه باستانشناسي انجام شده، ابزار جراحي مغز انسان مربوط به هزاره سوم پيش از ميلاد مسيح کشف شده است. او ادامه داد: در گذشته نيز نمونههايي از اين آثار در شهر سوخته سيستان مشاهده شده که در کف خانههاي مسکوني هزارههاي پيش از ميلاد پيدا شدهاند.معاون ميراثفرهنگي اين استان با اشاره به اينکه کشف چنين آثاري ميتواند نتايج مهمي در يافتههاي باستانشناسي را ثابت کند، اظهار داشت: دانش بشر در دورههاي متوالي با شيوههاي مختلف به بلوغ رسيده است و همچنين اقوام باستاني حاضر در اين مناطق از هوش و درايت منحصر به فردي در حل مشکلات و مسايل پزشکي برخوردار بودهاند.«نوروزي» بيان داشت: همچنين در سطوح بالايي تممارون نيز آثاري مربوط به دوره اشکاني مشاهده شده که نشاندهنده آن است که بشر در دورههاي مختلف تاريخي در اين محوطه سکونت داشته است.او شرايط جغرافيايي اين منطقه در گذشته را نيز تشريح کرد و افزود: اين منطقه داراي محدوده وسيعي از تپههاي باستاني بوده و به دليل قرار گرفتن در ميان دو رود به بينالنهرين کوچک شباهت داشته است
غار کرفتو بزرگ ترین غار باستانی و شگفتانگیز کردستان
«غار کرفتو» از آثار تاریخی، جاذبههای گردشگری و شگفتانگیز استان کردستان است که به عقیده مورخان و باستانشناسان تاریخ آن به دوران سوم زمین شناسی بازمیگردد. تراشه های سنگی که در طـبقه چهارم و محـوطه بـیـرون غار کشف شده است نـشـان می دهد انسان ها در دوران پـیـش از تاریـخ در این غار بوده اند. اما روی سر در ورودی یکی از اتاق های طبقه سوم این غار کتیبهای یونانی وجود دارد و جمله «این خانه هراکلس است، هر کس در آن وارد شود در امان است» سر در آن حک شده است. وجود این کتیبه سبب شده تا برخی بر این عقیده باشند که احتمالا این غار مدتی به صورت موقت مورد سکونت سلوکیان قرار گرفته است. نکته جالب در خصوص این غار این است که مـوقـعـیـتاش به گـونهای است که به طـور کلی بادگیر نبوده و در زمستان دامنه جنوبی را نمیپوشاند، در حالی که ۵۰۰ متر دورتر و در جنوبخاوری، غار بادگیر بوده و برف آن را کاملا میپوشاند. به همین دلیل است که در زمستانها و هـنگام سرما درون غار گرم و در تابستان به لحاظ کوران باد غار خنک است. همچنین دو چـشمه آب در زیـر تقابهای پایین غار وجـود دارد که سالیان دراز مـردم از آن بهره مند می شدند. یکی دیگر از نکات جالب این غار این است که در دوران مزوزوئیک زیـر آب بـوده و در اواخـر همین دوره ارتفاعات کرفتو از آب بـیـرون آمـده است.غار باستانی و زیبای کرفتو به سبب داشتن معماری منحصر به فرد و بینظیر صخرهای همیشه مورد توجه بوده است. در این غار هم طبیعت دخیل بوده و هم انسان بطوری که غار کرفتو بزرگ ترین غار باستانی ایران است که بخش هایی از آن دست کن است. یعنی محصول مشترک انسان و طبیعت است و یکی از غارهای صخرهای دیدنی و منحصر بفرد
بر دیواره عمودی طبقات مختلف غار آثار متعددی از گوزن مارال، سوارکار با اسب، حیواناتی ناشناس و… وجود دارد که به سختی قابل مشاهدهاند. در میان نقش های قابل مشاهده، نقشهای گوزنهای مارال که تعداد آنها در طبقه دوم به چهار مورد میرسد از همه قدیمیترند. اگر خواستید به این مکان دیدنی و باستانی سری بزنید این غار در ۷۲ کیلومتری شمال شرقی شهرستان دیواندره و با همین فاصله از جنوب شرقی شهرستان سقز قرار دارد. نزدیک ترین روستا در شمال غربی غار به فاصله ۳ کیلومتری به نام “میرسید” یا “میر سعید” است. اما اصلی ترین راه دسترسی به آن از طریق جاده تکاب است که پس از آنکه حدود ۳۰ کیلومتری طی مسافت از شهرستان دیواندره طرف شمال رفتید در دوراهی تکاب به سمت شرق باید حدود ۳۲ کیلومتر را طی نمود و از یک مرکز بخش بنام ” گور باباعلی ” عبور کرد و سپس در دوراهی تکاب (کرفتو به طرف شمال) جاده ای شوسه پس از عبور از روستای ” یوز باش کندی ” وجود دارد که حدود ۳ کیلومتر بعد از آن «غار کرفتو» دیده می شود. _________________________________ دریای خزر یا کاسپین؟!
دریای کاسپیان یا دریای خزر دریای کاسان که به اشتباه دریای خزر نامیده می شود به همراه دریای سیاه ، بحر آزوف ، دریاچه آرال ودریاچه های اطراف آن در ازمنه گذشته و دورانهای قدیم زمین شناسی جزء دریای مدیترانه فعلی و فیروزه قدیم بوده است. در اطراف آن آثار سنگهای ماقبل دوران اول زمین شناسی به چشم می خورد.شکل گیری اصلی دریای مورد نظر در دوران سوم وبه ویژه بسته شدن تدریجی اقیانوس تتیس بطرف شرق کوه های آلپ در نتیجه حرکت صفحه آفریقا – عربستان بطرف شمال و نیم کره شمالی بوده است که باعث جدا شدن کامل دریای کاسان ودریای سیاه ازمدیترانه گردیده.بالاخره در دوره چهارم زمین شناسی به شکل امروزی در آمده.که البته روراندگیها و فرورانشهای بوجود آمده در قفقاز کبیر وصغیر وادامه گسلهای قفقاز شکل گیری فعلی دریای شمال را پیریزی کرد. حرکت وکوچ اقوام آریایی اوستا به عنوان قدیمی ترین سند گذشته جهان خاکی از آن است که اقوام آریایی در حرکت به طرف شمال وفلات ایران زمین در واجه با (ورن)یعنی سرزمین گیلان وقوم مازن یعنی مازندران با مقاومت جدی روبرو شدند.این بدان معنی است که پیش از ورود آریایی ها اقوام گیل و مازن که گل ها و ورن ها هستند که بعدا به وارنا و یا وارینک تبدیل گردیدند که در اوستا به وضوح یاد گردیده و کلمه گیلان طبق نوشته رابینو از کلمه محلی وارنا آمده وبعدا به گیلان تبدیل شده. استقرار و کوچ اقوام آریایی آنچه مسلم است در منطقه جنوبی دریای شمال ایران به ویژه در سمت جنوب غربی آن مردمانی زندگی می کردند که به کاس مومعرو ف بوده اند وهمانگونه که در تاریخ بابل و ایلام ذکر گردیده تاریخ نویسان یونانی این اقوام را کوسیان یا کیی نام نهادند که در گیلان به عنوان کادوسیان ودر مازندران به نام تپوری ها و ما بین تپوریها و کادوسیان مادها و یا آماردها اسکان داشتند که بعدا در اطراف دره سپید رود سکنا گزیدند . زنده یاد احمد کسروی در کتاب شهریاران گمنام می نویسد که منطقه گیلان در نقشه های امروزی در زمان سامانیان دیلمان یا دیلمیان معروف بوده که اقامتگاه دو تیره به نام گیل ودیگری دیلم بوده است بطلمیوس این مورخ یونانی این دو تیره را از مادها میداند .علاوه بر آن مردمانی نیز در سواحل جنوب غربی دریای شمال ایران زندگی می کردند که به نام کادوسیان موسوم گشته اند که عده ای می پندارند کادوسیان همان نیاکان تالش های امروزی هستند که در یونانی تالوش و بعدا به تالش و در نوشته های لاتینی کوه های تالیش نامیده شده اند که دنباله آن کوه البرز (البروز) و رشته های کوچک موازی با آن مانند طارم علم کوه وغیره قرار دارد. قوم کاس یا کاسان یکی از مورخان ایرانی بنام آقای حسینعلی ستوده که تحقیقات مفصلی انجام داده ودر کتاب خود می نویسد در سواحل جنوبی دریای شمال ایران اقوامی حضور داشتند که معروفترین آنها کاسپیها وکادوسیان وگلها بودند.هرودوت از این اقوام فقط کاسپی ها با سه قوم دیگر بنام پوسیک ها،پانتی مات ها وداری ها نام برد که بعقیده دیاکانوف مؤلف تاریخ ماد همگی قبائلی از کادوسیان بودند ومعلوم شده که کادوس ها بعدا ًبا سگاها که از تنگه های سلسله جبال قفقاز و به ویژه از ناحیه درابنت بطرف ایران سراریز شده با اقوام کادوس طرح دوستی می ریزند ودر بسیاری از کارهای عمرانی وکشاورزی با هم تشریک مساعی می کنند . سگاها مردمانی جنگجو ودلاور بوده ومعروف است که خون اولین قربانی خود را در حین جنگ می نوشیدند وموهای کشتگان خود را به پادشاه هدیه می کردند. و از پوست کشته شدگان دستمال ، لباس و از کاسه سر آنها جام شراب می ساختند .ردپای سگاها از دیوار چین تا دریای سیاه دیده شده . همچنین آثاری از ردپای سگاها در رود بار گیلان مشاهده شده که معلوم می شود سگاها در هزاره اول قبل از میلاد به گیلان زمین راه یافته بودند وقوم مارد یا هردوس در منطقه بین تپوری ها (مازندران امروزی ) و کادوس زندگی می کردند و پادشاهان هخامنشی به ماردهای شمال ایران مقرری می دادند که سر به شورش نزنند و یکی از مورخین یونانی می نویسد که کوروش پسر چوپانی از ایل آمارد و یا مارد بوده است.در آثار مکشوفه ای که در شمال ایران بدست آمده معلوم شد که سومری ها با اقوام شمال ایران در ارتباط بوده اند .سومریها ویا شومریها بعدا ً به نام بابل یا آشور معروف شدند و خط سومری ها تصویری بوده و قدمت هفت هزار ساله دارد .در جنوب شرقی دریای کاسپیان گنجینه ای از اشکال وظروف سفالی از سومری ها به دست آمده که نشان می دهد سومریها نیز از جانب شمال ایران زمین به سمت جنوب کوچ کرده اند. کاسها یا کاسپیها چه کسانی بوده اند؟ درنوشته های آقای عزیز طویلی به نقل ا زمورخ نامی کایوس پلینوس یاد آور می شود که در تمام مناطق واقع در جنوب دریای کاسپیان جایگاه کاسپی ها به خوبی مشخص گردیده .لذا کاس با پسوند پی به نام کاسپی و با پسوند سی به نام کاس سی از قدیمی ترین اقوام ما قبل آریایی بوده اند که در سراسر ساحل دریای شمال ایران زندگی می کرده اند . هنوز هم در شمال ایران کلمه کاس در لهجه گیلکی متداول است مانند «کاس چوم» یعنی چشم آبی «کاس ماره» یعنی مادر چشم زاغ «کاس کولی» یعنی ماهی چشم زاغ کوچک وبالاخره «کاس آقا» مرد چشم زاغ .می توان نتیجه گرفت که کاس ها به دو تیره ساحلی و کوهستانی تقسیم می شوند جلگه نشینان ساحلی را کاس ساحلی و دسته دیگر را کاس کوهستانی و یا کاس سی می گفتند که تا کوه های زاگرس رخنه کرده و به جلگه های بین النهرین ویا مزوپوتام راه یافته اند شاخه ای از کاسهای کوهستانی در مناطق دیگر ایران به ویژه لرستان وبخشی از کردستان اقامت کردند .وطبق شواهد وقرائن زیادی معلوم گردیده است که کاسها بر دو جبهه کوه های البرز تسلط پیدا کرده اند از این رو ضرورت نامیدن دریای شمال ایران به دریای کاسان و یا کاسپیان به خوبی احساس می گردد.ونیز کوه البرز بنام کوه کاس و یا سلسله جبال کاسپیان و محدوده بین کوه البرز و دریاچه نمک را دروازه کاسپیان نامیده اند .در نوشته های حمورابی آمده است که کاسی ها یا کالیت ها و یا به قول اروپایی ها کاشوها بابل را گرفتند و حدود ۶۰۰سال در آنجا سلطنت کردند واینها اساساً در لرستان سکونت داشتند و تشکیل طوایف لر کوچک را داده اند .
استرابن مورخ نامی در کتاب خود می نویسد که اهالی زاگرس که عمدتاً از کوه های لرستان سرازیر گشته اند مهاجرانی هستند که از جانب دریای کاسپیان آمده وبه آنها کوسیها و یا کوسیان می گفتند واضافه می نماید که راه حرکت کاس سی ها که دریایی داشتند به نا م های کیسی سی یا کوشائیو و کاش شو از طرف کرمانشاهان ولرستان به بخش های غربی کوه های زاگرس رخنه نمودند .باستان شناسان دیگری به نام هرتسفله و سر آرتور کیث در بررسی صنایع ایران متذکر می گردند که کلمه کاسپیان نام مردم فلات ایران زمین قبل از ورود آریایی ها می باشد و اضافه مینماید که کاسپی ها در اوائل هزاره چهارم وپنجم قبل از میلاد به کار کشاورزی اشتغال داشته و دانش کشاورزی از قلمرو کاسپیان به سرزمین های دیگر تا حوالی رودها ی سیحون وجیحون و از سوی دیگر به دجله وفرات سرایت کرده است . و باز هرتسفله در نوشته های دیگر خود تاکید کرد که اقوام ایلامی ،لولوبی و گوتی ونیز اورارتو که در حوالی کوه های زاگرس زندگی می کرده اند ازیک گروه نـژادی و زبانی به نام کاس پی و یا کاس سی می باشند . قوم خزر دریای خزر از نام قومی بنام خزرها گرفته شده .خزرها مردمانی از ترک های آسیای مرکزی بوده که در اطراف مغولستان و شمال دریاچه آرال زندگی می کرده اند ودر سده های هفت و هشت میلادی به اطراف دریای شمال ایران مهاجرت نموده و حکومت ستمکار و زور گویی داشتند که گویا بعد ها هم به آیین یهودی در آمده بودند .قبلا مذهب خاصی نداشتند .این قوم چندین سده بر سراسر جلگه های ساحل جنوبی دریای کاسپیان که مناطقی سبز و خرم با طراوت و حاصلخیز بوده است به زور گویی و باج خواهی ادامه دادند . بعد ها در حرکت به سمت استپ های روسیه و غرب دریای کاسپیان به دست قبایل تاتار وروس ها منقرض گشتند . اینان اسم دریای کاسپیان را به د ریای خزر تغییر دادند و امروزه شاهد هستیم که جامعه بین المللی دریای کاسپین را که برگرفته از نژاد کاسپی ها در هزاره های قبل از میلاد مسیح می داند ، در تمام نوشته ها ،اسناد و مدارک تاریخی و بین المللی و رژیم حقوقی این دریای صلح و دوستی را به نام کاسپین پذیرفته اند و یقیناً پیشنهاد تغییر اسم از خزر به کاسپیان مورد توجه مسئولین واندیشمندان کشور قرار خواهد گرفت. منبع : ایالت کاسپین (برگرفته از نشریه بارفروش و سخنرانی دکتر محمد رضا اسپهبد) دیو سفید خفته ، غاری که نمونه اش بسیار کمیاب است
غاری که اگرچه غارنوردان آن را به نام محل قرارگیری اش، شیرآباد، میشناسند، اما هنوز هم بین اهالی گرگان با نام «دیو سفید» شناخته میشود که تاریکی مطلق و انعکاس صدای حرکت آب در غار هم…. غار شیرآباد اگر گذارتان به استان گلستان و گرگان بیفتد، ساکنان شرق گرگان غار طبیعی پر راز و رمزی را به شما معرفی میکنند که معتقدند محل زندگی دیو سپید شاهنامه است. غاری که اگرچه غارنوردان آن را به نام محل قرارگیری اش، شیرآباد، میشناسند، اما هنوز هم بین اهالی گرگان با نام «دیو سفید» شناخته میشود که تاریکی مطلق و انعکاس صدای حرکت آب در غار هم این افسانه قدیمی را دامن میزند. غار شیرآباد یک غار طبیعی است که بشر در ساخت آن نقشی نداشته است. یک غار آبی و رودخانهای که طول آن به حدود 235متر میرسد و قطر دهانه آن 9-15 متر اندازه گیری شده است. در کف غار دیو سپید آب سردی جاری است که حدود 10-11 درجه سانتیگراد دما دارد. این آب به رودخانه شیرآباد در دامنه پائین غار میریزد و در ادامه مسیر خود، به هفت آبشار جنگلی میپیوندند. رطوبت و دمای مناسب این غار، آن را تبدیل به زیستگاه مناسبی برای بعضی از گونهها مثل سمندر کور غارزی گرگانی کرده که فقط در این غار و غارهای اطراف زندگی میکند. بیشترین بخش غار تاریک است و در انتهای آن چشمه ای دیده میشود که ظاهرا منشأ ایجاد غار در طول قرنهای گذشته بوده است. به دلیل ویژگیهای ساختمانی و جنس زمین، حرکت آب باعث تشکیل استخر، استالاکتیت، بستر گلی و چسبنده و پدیدههای مختلف در طول مسیر شده است. آبشارهای شیرآباد به دلیل شیبهای تند رشته کوههای البرز در ناحیه شرقی و وجود چشمه سارهای فراوان در دامنه کوه قلعه ساران، آبشارهای کوچک و بزرگی شکل گرفته که در بین آنها 7آبشار، در محدوده غار شیرآباد در بخش صخره ای قرار گرفته اند که ارتفاع بلندترین آنها به حدود 20متر میرسد. اما آبشار و غار تنها جاذبه شیرآباد نیست. شما بعد از گذشتن از جاده ماشین رو در جنوب شیرآباد، وارد منطقه ای جنگلی خواهید شد که به حاشیه رودخانه ختم میشود. منطقه ای ییلاقی بوده که چند ساعتی میتوانید در آن اقامت کنید. این منطقه جنگلی رودخانه ای دارد که در تمام طول مسیر با سنگهای آذرین تیره رنگ در بسترش همراه شما خواهد بود. چطور برسیم؟ غار و آبشارهای شیرآباد در 55کیلومتری شرق گرگان، در حد فاصل شهرهای علی آباد کتول و آزادشهر قرار دارند. یعنی درست جایی در جنوب روستای شیرآباد که از توابع بخش رامیان به شمار میآید. نزدیکترین شهر به غار شیرآباد، شهر خان ببین است و نزدیکترین روستا به آن، روستای شیر آباد. غار شیرآباد (دیو سپید) از نظر درجه سختی برای غارنوردان، غار ساده ای است که دسترسی به آن ساده بوده و غارنوردی در آن نیاز به ابزارهای حرفه ای ندارد. اما این به معنای آن نیست که میتوانید بی گدار به آب بزنید و تنها، یا با یک گروه نابلد راهی این غار شوید. غار دیو سپید هم مثل هر غار دیگری خطرات خودش را دارد و برای بازدید از آن باید با یک تیم باتجربه همراه شد. این غار و آبشارهای معروف آن، از روستای شیرآباد کمتر از 20کیلومتر فاصله دارند و برای رسیدن به آنها کافیست از مسیر خان ببین به روستای شیر آباد 5 کیلومتر را به سمت جنوب بروید و بعد از روستای شیر آباد 3 کیلومتر جاده آسفالته را ادامه داده، سپس راه مالرویی را پیش بگیرید که در این منطقع خودنمایی میکند. این راه، به سمت آبشارها پیش میرود و غار بعد از آبشار دوم و نرسیده به آبشار سوم واقع شده است. دهانه بزرگ این غار در سمت راست به خوبی مشخص است. عکس هایی از نقش رستم در استان فارس نقش رستم نام مجموعه باستانی در شهرستان مرودشت استان فارس ایران است که یادمانهایی از ایلامیان، هخامنشیان و ساسانیان را در خود جای دادهاست. آرامگاه چند تن از پادشاهان هخامنشی (از جمله داریوش بزرگ و خشایارشاه)، نقش برجستههایی از وقایع مهم دوران ساسانیان (از جمله تاجگذاری اردشیر بابکان و پیروزی شاپور اول بر امپراتوران روم)، بنایی موسوم به کعبه زرتشت و نقشبرجسته ویرانشدهای از دوران ایلامیان در نقش رستم قرار دارد. نقش رستم در شمال مرودشت در فاصله ۶ و نیم کیلومتری از تخت جمشید واقع شده است و نام آن مانند نامهای تخت جمشید، نقش رجب و بسیاری نامهای مکانهای تاریخی دیگر، ارتباط مستقیم تاریخی با آثار موجود در آن ندارد.
نـوسازی چهـارطاقی ساسانی با ملات سـیـمان !
چهارتاقي خيرآباد از اندك چهارتاقيهاي بهجا مانده از زمان ساسانيان است. با اين همه در پروژهي بهسازي اين يادگار تاريخي که توسط ادارهي ميراث فرهنگي استان کهگيلويه و بويراحمد انجام شده است، مصالحي مانند سيمان به كار رفته که با مصالح و سازه اصلي اين اثر همخواني ندارد. اين در حالي است كه بنابر قوانين مرمتي، در بهسازيها از مصالحي بايد سود جسته شود كه با آنچه در اصل اثر به كار رفته، هماهنگي، سازگاري و همساني داشته باشد.
به گزارش ميراث خبر، مصالح اصلي به کار رفته در ساخت اين چهارتاقي، سنگ و گچ و لاشه است که صدها سال، گنبد بزرگ اين سازه را برپاي داشته است، مرمتگران وابسته به ادارهي ميراث فرهنگي استان کهگيلويه و بويراحمد اما در كاري غيرکارشناسي پايههاي آن را با ملات سيمان بازسازي کردهاند که هيچ سازگاري با برجايماندههاي اين چهارتاقي ندارد. افزونبر اينها، در اين بازسازي، سنگچينيهاي انجامشده در پايههاي بنا نيز به شکلي ناموزن کار گذاشته شده است به گونهاي که اكنون هر کدام از پايههاي بنا با ديگري متفاوت است. اين در حالي است که معماران ساساني براي ساخت چهارتاقيها از منظمترين و دقيقترين شيوههاي معماري بهره ميجستند. چهارتاقي خيرآباد در 50 کيلومتري شمالباختري شهرستان گچساران در کنار راه گچساران به دهدشت و در كنار رودخانهي بزرگ خيرآباد است.
در راه باستاني خوزستان به فارس که با نام راه شاهي ميشناسيم و ميان شوش، پايتخت زمستاني به تختجمشيد، پايتخت تابستاني هخامنشيان کشيده شده، بناهاي يادماني بسياري ساخته شده است که يکي از اين سازهها چهارتاقي خيرآباد است. در کنار اين چهارتاقي، برجايماندههاي دو پل ساساني و يک پل سلجوقي نيز ديده ميشود. چهارتاقي خيرآباد دوم اسفندماه 1327خورشيدي به شمارهي 371 در سياههي يادگارهاي ملي ايران به ثبت رسيده است ____________________________________________ آبشار شوی در سردشت ، بزرگترین آبشار خاورمیانه است
آبشار شوی در سردشت دزفول و با فاصلهٔ کمی از استان لرستان در ۱۰ کیلومتری ایستگاه راه آهن تله زنگ و در مسیر راه آهن سراسری تهران – جنوب واقع شدهاست. آبشار شِوی از بزرگترین و زیباترین آبشارهای ایران در رشتهکوههای زاگرس است. شوی به زبان لری نامی زنانه به معنی لطافت است. به گزارش برنا آبشار شوی در سردشت دزفول و با فاصلهٔ کمی از استان لرستان در ۱۰ کیلومتری ایستگاه راه آهن تله زنگ و در مسیر راه آهن سراسری تهران – جنوب واقع شدهاست.هر دو استان این جاذبه گردشگری را متعلق به خود می دانند اما تقسیمات کشوری می گوید آبشار در لرستان قرار دارد. آبشار بعد از بیرون آمدن از غار با ارتفاع ۱۰۰ متر و عرض ۴۰ متر از گردنه ای بلند به پایین سرازیر می شود و بعد از عبور از کوه ها و دره ها به سد دز می ریزد.در نزدیکی آبشار اصلی آبشار بزرگ دیگری قرار دارد که آن را آبشار دوم شوی می نامند. اگر به این منطقه سفر کردید بدانید به دیدن بزرگ ترین آبشار خوارمیانه رفته اید. از ویژگی های آبشار شوی این است که تا چند صد متری آبشار نشانی از آن نمی بینید و بعد از عبور از پیچی در منطقه ای کوهستانی با شیب های تند آبشاری زیبا و با شکوه را در برابر خود می بینید.
نیسم خنک آبشار و زیبایی طبیعی منطقه خستگی راه را از تن همه مسافران به در می کند.برای رسیدن به این آبشار مسیرهای دستیابی مختلفی وجود دارد، در مسیر ایستگاه راه آهن در مسیر آبشار از میان روستای بسیار زیبای “دادا “و از دل درختان انار وکشتزارهای شوی باید عبور کرد، درنزدیکی آبشار ” امامزاده سیدمحمود “قرار دارد. مسیر اول از طریق ایستگاه راهآهن تله زنگ است، مسیر دوم از راه شهرستان دورود است، مسیر سوم از سمت منطقه سردشت دزفول و پیرچل است. از دزفول به طرف منطقه شهیون مسیری ماشین رو قرار دارد که تا نزدیکی ابشار ادامه دارد. از آنجایی که تا به حال مسیر ماشین رو برای رفتن به این منطقه وجود نداشته است محوطه بکر و دست نخورده مانده است. __________________________________________________ آبشار ” آب ملخ ” طلوع و غروب آفتاب تنها در ۳ ساعت
قدیمیها معتقدند که سالها پیش، وقتی مزارع گندم روستاهای اطراف مورد تهاجم ملخ قرار گرفت، از آب این چشمه بزرگ برای دفع آفت استفاده شد. در ۶۵ کیلومتری سمیرم آبشاری قرار دارد که به نام آبشار “آب ملخ” معروف است و می گویند که طبیعی ترین آفت کش دنیاست چرا که ترکیبات ویژه اش، نقش یک سمپاشی طبیعی را برای مزارع و زمین های کشاورزی بازی می کند و می تواند تمام ملخ های مهاجم را درجا نابود کند! قدیمی ها معتقدند که سال ها پیش، وقتی مزارع گندم روستاهای اطراف مورد تهاجم ملخ قرار گرفت، از آب این چشمه بزرگ برای دفع آفت استفاده کردند و ملخ ها همه یکجا هلاک شدند. اتفاقی که هنوز هم از ذهن کشاورزان منطقه پاک نشده و به همین دلیل، آنها هنوز هم مزارعشان را با آب این چشمه آبیاری می کنند. آبشار آب ملخ از دو بخش تشکیل شده است. اولین قسمت آن سرچشمه آبشار است که از دل کوه بیرون می آید و بخش دیگری که در زیر این سرچشمه قرار گرفته، طاقدیسی سبز رنگ است که مثل پل بر روی رودخانه ماربر خم شده است؛ بخشی که اتفاقا در نگاه اول بیشتر به چشم می آید و بدنه اصلی آبشار را تشکیل می دهد. اما در پشت آبشار پرتگاه خطرناک و زیبایی قرار دارد که آب ملخ را به یکی از خطرناک ترین آبشارهای ایران تبدیل می کند. آبشاری که تا به حال قربانیان زیادی داشته و احتمالا بعد از این هم خواهد داشت. بنابراین توصیه می شود که در زمان تماشای آب ملخ فریب زیبایی آبشار و پرتگاه را نخورید و فکر چرخ زدن در ارتفاعات را از سرتان بیرون کنید.
اگر گذارتان به آب ملخ افتاد، قدمگاه سلیمان را از دست ندهید. ساختاری سنگی که در تنگ بسیار گودى قرار گرفته و سال ها قبل به صورت پلى سنگى و طبیعى ایجاد شده است. برای دیدن تخت سلیمان یا قدمگاه سلیمان، بهتر است از راهنمایی بومیان منطقه استفاده کنید. نزدیکی تخت سلیمان به آبشار این فرصت را به شما می دهد که در یک نیم روز، از هر دو منطقه دیدن کنید. بهترین زمان بازدید از این آبشار بهار و تابستان است و این روزها که گرمی هوا تابستان کلافه کننده ای را برای ساکنان مرکز و جنوب کشور رقم زده، سفر به این آبشار گزینه خوبی برای فرار از گرما خواهد بود. اگر از سمت استان اصفهان راهی آب ملخ می شوید، باید از شهرهای اصفهان و سمیرم بگذرید و این شهر را به سمت یاسوج ترک کنید. در جاده سمیرم- یاسوج، بلافاصله بعد از روستای چهار راه، جاده ای خاکی می بینید که در مسیر آن دو دوراهی وجود دارد. در هر دو مورد راه سمت چپ را در پیش بگیرید و حدود ۷ کیلومتر در آن پیش بروید، تا به روستای آب ملخ برسید. روستایی در شمالی ترین قسمت خط الراس دنا و مردمی که اصالتشان بختیاری است. شاید برایتان جالب باشد اگر بدانید که موقعیت جغرافیایی روستای آب ملخ مانع از آن می شود که آفتاب بیش از سه ساعت در این روستا توقف کند. بنابراین، شما در آب ملخ ظرف سه ساعت هم طلوع خورشید را خواهید دید و هم غروب آن را! اگر فقط برای بازدید از آبشار و سرچشمه آن راهی آب ملخ می شوید، فقط یک کفش کوه پیمایی می خواهد و کوله پشتی پر از آب و خوراکی و احتمالا دوربینی که لحظه های خوب شما را در مقابل این آبشار ثبت کند! اما اگر اهل کوهنوردی حرفه ای هستید یا قصد جانتان را کرده اید و می خواهید پرتگاه پشت آبشار یا زیر آبشار را هم ببینید، باید ۳۰ متر طناب استاتیک، لوازم فرود و صعود غارنوردی، تسمه بلند و… همراه داشته باشید. _______________________________
نازکترین سد دنیا در ایران
کمتر کسی پیدا می شود که از جاذبه های تاریخی یزد شنیده باشد و نام طاق شاه عباسی به گوشش نخورده باشد. بنایی که شاید دیدنی ترین اثر تاریخی طبس به شمار بیاید و یکی از جاذبه های فراموش نشدنی استان یزد که چندین لقب تکرار نشدنی را همراه خود دارد.
کمتر کسی پیدا می شود که از جاذبه های تاریخی یزد شنیده باشد و نام طاق شاه عباسی به گوشش نخورده باشد. بنایی که شاید دیدنی ترین اثر تاریخی طبس به شمار بیاید و یکی از جاذبه های فراموش نشدنی استان یزد که چندین لقب تکرار نشدنی را همراه خود دارد.
طاق شاه عباسی پر رکوردترین بنای تاریخی ایران است! سدی با ۶۰متر ارتفاع که نه تنها لقب قدیمی*ترین و بزرگ*ترین سد قوسی جهان را با خود یدک می کشد، بلکه به مدت ۵۵۰ سال هم به عنوان بلندترین سد در جهان شناخته می شد. اما سد شاه عباسی یک لقب دیگر هم دارد که هنوز هیچ سدی موفق به تصاحب آن نشده است: نازکترین سد جهان که به خاطر عرض تاج یک متری اش به این نام شناخته می شود.
برای دیدن طاق شاه عباسی که به سد شاه عباسی هم معروف است، باید به روستای ۷۰۰ ساله خرو و در فاصله ۲۷ کیلومتری شهر طبس سفر کنید.
____________________________________________________________________
استخر مظهر مقاومت ایرانی اِستَخر نام شهری باستانی است واقع در استان فارس ایران. املای تاریخی آن اصطخر است. استخر از بزرگترین شهرهای دوران خود بوده و به گفته تاریخ نویسان چهار دروازه داشته که امروزه یکی از آنها در سر پیچ دوراهی مرودشت ارسنجان قرار دارد و دیگری در جنوب شهر مرودشت قرار داشتهاست. در هفت کیلومتری ویرانههای تخت جمشید، ویرانههای شهر استخر معروف به «تخت طاووس» قرار دارد. آثار بجامانده از این شهر شامل دروازه سنگی، ستونها و دیوارههای سنگی است که به روزگار هخامنشی تعلق دارد. در این شهر، بازمانده سازههای اسلامی، ساسانی و اشکانی و ظروف و آثار سدههای آغازین هجری در آن کشف شده است. آب شهر استخر از رود سیوند تامین میشدهاست. این شهر تا پایان پادشاهی ساسانیان از آبادترین و با شکوهترین شهرهای ایران باستان بود، اما توسط اعراب تسخیر گردید و به دلیل خیزشهای پیاپی مردم (از سال ۲۳ تا سال ۲۹ هجری) بارها فتح شد و مردم آن قتل عام شدند و پس از آن تنها ویرانهای از آن برجای ماند. اولین بار استخر در زمان عمربن خطاب توسط عثمان بن ابی العاص تسخیر شد و اموال و زمینهای مردم به غنیمت گرفته شد و هم چنین برای آخرین بار در سال ۲۹ هجری عبدالله عامر گماشته عثمان پس از تسخیر شهر گور بسوی استخر شتافت تا خیزش چند باره مردم استخر را سرکوب نماید ولی با مقاومت سخت و گسترده آنان روبرو شد، اما سرانجام مردم را کشتار نمود و شهر را دوباره تسخیر کرد. _____________________________
تبريز
مقبره الشعرا : در سمت شرق بقعه سيد حمزه مزار شعرا ؛ عرفا و فقها قرار داد که ميتوان از آن ميان به اسدي طوسي ؛ خاقاني شرواني ؛ ظهير فاريابي ؛ قطران تبريزي ؛ محمد شيرين مغربي ؛ همام تبريزي ؛ سلمان ساوجي ؛ فلکي شرواني ؛ قاضي بيضاوي و استاد شهريار شاعر بزرگ معاصر اشاره کرد .
خانه مشروطيت : اين خانه در جنب مجموعه بزرگ بازار بزرگ تبريز و در کنار خيابان استاد مطهري قرار دارد و در زمان مشروطيت و پس از آن محل تجمع سران و بازماندگان صدر مشروطيت از جمله ستارخان ؛ باقرخان ؛ ثقه الاسلام حاج ميرزا آقا فرشي و اکثر مشروطه خواهان بوده است . خانه مزبور در سال 1247 شمسي بدست حاج ولي معمار تبريزي در دو طبقه ساخته شده و وداراي اتاقها و سالنهاي متعدد با ارسي هاي جالب ميباشد . زيباترين قسمت مربوط به سرسرا و نورگير آن است که داراي تزئينات آئينه با شيشه هاي رنگي است .
ائل گلي ( شاهگلي سابق ): از گردشگاههاي دلکش و زيباي تبريز بشمار ميرود در جنوب تبريز قرار دارد که با داشتن پارک بازي کودکان پذيراي ميهمانان زيادي در فصل تابستان است . اين پارک بر دامنه تپه و بر روي صفه بلندي واقع شده و داراي استخري به مساحت 54675 متر مربع است . در وسط استخر شبه جزيره خياباني وجود دارد که عمارت مسدس بزرگي در آن ساخته اند . اين بنا در سال 1346 از طرف شهرداري تخريب و بناي جديدي بجاي آن احداث شد . موزه آذربايجان : ساختمان موزه در خيابان امام خميني ؛ جنب مسجد کبود قرار دارد . ساختمان اين موزه در سال 1341 تکميل و افتتاح شد . اين موزه در مساحتي قريب بر 3000 مترمربع ساخته شده و مشتمل بر 3 سالن نمايش اشياء باستاني ؛ البسه طوائف مختلف ؛ آثار خطاطان و خوشنويسان ؛ مجموعه اي از عکسها ؛ اعلاميه ها ؛ شب نامه ها ؛ اسناد و مدارک و اشيا و لوازم رهبران مشروطيت ميباشد . در اين موزه از سنگ مرمر يکپارچه زيبايي نيز نگهداري ميشود که به سنگ بسم الله معروف است . اين سنگ توسط ميرزا سنگلاخ خراساني در دوره قاجاريه حجاري شد و در سال 1270 از مصر به تبريز انتقال يافته است .
____________
بنایی با معماری خاصی در «نقش رستم» وجود دارد كه از زمان حمله اعراب به ایران به اشتباه، نام «كعبه زرتشت» را به آن دادند، چون كاربرد واقعی آن را نمیدانستند. آن زمان فكر میكردند كه هر دینی باید برای خود بُتكده یا عبادتگاهی داشته باشد، برای همین فكر كردند این بنا هم مركزیت یا كعبه زرتشتیان است.
در دیوار داخل این ساختمان لغت «کعبه» حکاکی شده است. در کتابهای زرتشتی آمده است که حضرت زرتشت «زاراتشترا» در این محل، نیایش میکرده است. اعراب، لغت کعبه را از پارسی پهلوی گرفتند. همانطور که در زمان داریوش کبیر به كشور «عمان» امروزی «مکه» میگفتند؛ بنابراین كلمه مكه نیز فارسی است. در محاسبه روز نوروز در کتب زرتشتی نوشته شده است که زرتشت در این رصدخانه، محل شروع نوروز را محاسبه کرد. نوروز در روز اول فروردین از محلی شروع میشود که اولین اشعه آفتاب در آنجا بتابد. بر اساس برآورد گاهنامه زرتشت، هر 700 سال یکبار نوروز از ایران شروع میشود. آخرینباری که نوروز از ایران شروع شد، 300 سال پیش بود. در سال 1387، نوروز از پاریس و بروکسل و در سال 1388 ار تورنتو و نیویورک شروع شد. سال آینده هم نوروز از محلی بین آلاسکا و هاوایی شروع خواهد شد. از زمان حمله اعراب به ایران تا به امروز، یعنی قرن بیست و یكم میلادی، كاربرد و تعریف این بنا كشف نشده بود. خوشبختانه پژوهشگر ایرانی «رضا مرادی غیاثآبادی» كه تحقیقات فراوانی در زمینه ایران باستان داشته است، نتیجه كشف خود را در كتابی به نام «نظام گاهشماری در چارطاقیهای ایران» تا امروز حدث میزدند كاربرد این بنا، محل نگهداری كتاب اوستا و اسناد حكومتی یا محل گنجینه دربار و یا آتشكده معبد بوده است. اما غیاثآبادی با تحقیقات خود ثابت كرد این بنا با مقایسه با تمامی بناهای گاهشماری (تقویم) آفتابی در سرتاسر جهان، پیشرفتهترین، دقیقترین، و بهترین بنای گاهشماری آفتابی جهان است. این در حالی است كه تا قبل از این بنا هم «چارطاقیها» در نقاط مختلف ایران احداث شده بودند و همین وظیفه را با شیوهای بسیار ساده اما دقیق و حرفهای بر عهده داشتند. تمامی بناهای گاهشماری آفتابی در جهان فقط میتوانند روزهای خاصی از سال (مانند روزهای سرفصل) را مشخص كنند و حتی با سال خورشیدی هم تنظیم نیستند. اما این بنا با دقت و علمی كه در ساخت آن اجرا شده، قادر است بسیاری از جزئیات روزهای مختلف سال و ماهها را مشخص كند. زرتشتیان با استفاده از این بنا میتوانستند بسیاری از مناسبتها و جشنهای سال را روز به روز دنبال كنند و از زمان دقیق آنها آگاه شوند. بسیاری از بناهای چارطاقی در سطح كشور (به تصور آتشكده) یا به طور كامل تخریب شده و یا تغییر كاربری داده شده است. ولی خوشبختانه تعدادی هم مانند چارطاقی «نیاسر» و چارطاقی «تفرش»، سالم مانده و برای ما و نسلهای بعدی باقی ماندهاند. توسط انتشارات «نوید شیراز» به چاپ رسانده و راز این بنا را منتشر كرده است.
متأسفانه بنای «كعبه زرتشت» با آن كه تقریباً سالم باقی مانده است به ثبت میراث جهانی سازمان ملل نرسیده است! حتی سازمان میراث فرهنگی هم این بنا را همراه بناهای عجایب هفتگانه جدید (كه برج ایفل هم یكی از كاندیداها بود) پیشنهاد نداد! حتی با كشف راز این بنا هم هیچگونه انعكاس و جنجالی به پا نشد! این بنا، یك گاهشمار تمام سنگی ثابت در جهان است كه باید سازندگان آن از بسیاری از نكات علمی جغرافیایی، نجومی، سال كبیسه، انحراف كره زمین نسبت به مدار خورشید، تفاوت قطب مغناطیسی با قطب جغرافیایی، مسیر گردش زمین به دور خورشید و... را در 2500 تا 3000 سال پیش، در دوران حكومت هخامنشیان آگاهی میبودند. حال آنكه خیلی از آنها را مانند كروی بودن كره زمین و گردش زمین به دور خورشید را در چهارصد سال اخیر در اروپا كشف كردند و به نام خودشان ثبت كردند! ____________________________________________________________ حمام شیخ بهایی کوتاه در مورد حمام که تنها با یک شمع گرم میشد
حمام شیخ بهایی یکی از شاهکارهای معماری و مهندسی جهان است. ایران زمین از داشتن چنین فرزندانی به خود میبالد.حمام شیخ بهایی مربوط به دوره صفویه است که با مهندسی شیخ بهایی ساخته شده است، سیستم گرمایی این حمام از شاهکارهای مهندسی با استفاده از قوانین فیزیک و شیمی محسوب میشود. آب این حمام با سیستم “دم و گاز” یعنی از گاز متان فاضلاب مسجد جامع و چکیدن روغن عصارخانه شیخ بهایی که در مجاورت حمام قرار دارد روشن میشده است. عصارخانه محلی برای تهیه روغن از دانههای روغن بوده است. این حمام با استفاده از این سیستم پیچیده مهندسی به مدت طولانی تنها با یک شمع روشن میشده است. این حمام از نظر معماری مانند سایر حمامهای دوره صفویه دارای ویژگیهای آن دوران است. متاسفانه تا مدتی پیش این حمام تاریخی به ذبالهدانی و محل تجمع افراد معتاد تبدیل شده بود و جالب اینکه این حمام ۳۰ وارث پیدا کرده بود!! چندی پیش حفاظت از این اثر منحصر به فرد آغاز شد و به زودی مرمت آن آغاز خواهد شد. حمام شیخ بهایی در شعاع یکصدمتری جنوب گنبد نظام الملک (جنوب مسجد جامع عتیق) در محله «در دست» قرار دارد. تاریخ ساخت آن را سال ۱۰۶۵ عنوان میکنند و طراحی آن را به شیخ بهایی نسبت میدهند. در اقوال آمده که این حمام اسرار آمیز خزینهای دارد که آب آن خودکار و بدون مصرف انرژی مستقیم گرم میشده است. البته بنا برنظر رایجانرژی گرمایی حمام از گاز و انرژی مالی فضولات و فاضلاب تامین میشده که از طریق سفالینههای تهیه شده و مکش گازهایی چون متان و اکسید گوگرد استفاده می کرده است. حمام شیخ بهایی بنایی عمومی بوده که به مرور در تصرف اشخاص درآمده و گفته میشود زمانی حتی کارگر حمام نیز ادعایی از حمام داشته است. در حال حاضر تا پیش از تملک نزدیک به ۳۰ نفر ادعای سرقفلی و مالکیت این اثر را داشتند.
باربد جهرمی آهنگسازی در عهد ساسانی «باربُد» یا «باربَد» از موسیقیدانان و نوازندهگان بهنام و از بزرگترین آهنگسازان دوران ساسانی، در عهد پادشاهی «خسروپرویز» بود که بسیاری از لحنها و نواهای موسیقی را که هنوز بعضی از آنها با همان نام در ردیف دستگاههای موسیقی کنونی ما باقی مانده است از ساختهها و پرداختههای او میدانند، و بعضی اختراع «مقامات» را به او نسبت میدهند.دربارهی زندگی این هنرمند اطلاعات اندک و افسانهآمیزی در کتابهای فارسی و عربی آمده است. منابع کهنتر او را اهل مرو دانستهاند، ولی منابع تازهتر زادگاه او را جهرم یاد کردهاند.
باربد از «بار» به مفهوم اجازه و «بَد» به معنی صاحب، خدایگان و فرمانده تشکیل شده که روی هم رفته به کسی گفته میشود که اجازه همیشگی برای باریافتن دارد. باربد از خوانندگان ممتاز و از استادان نوازنده بربط بود، از همین رو «شفیعی کدکنی» با اشاره به ارتباط بین باربد و بربط، پسندیدهتر میداند که آن دو از یک ریشه دانسته شوند. باربد در دستگاه خسروپرویز تا آنجا قدرت و مرتبت داشت و به شاه نزدیک بود که هر کس از بزرگان مطلب یا حاجتی داشت که جرات اظهار آن را به شاه نداشت، توسط او به شاه عرض میشد. داستان رساندن خبر مرگ «شبدیز» (اسب سیاه مورد توجه خسروپرویز) نمونهای از تقرب باربد به پادشاه و اهمیت موسیقی ایران در رساندن حالات مختلف است؛ این داستان چنین بیان شده است: خسروپرویز، شبدیز را از میان اسبان خود بیشتر دوست میداشت و گفته بود هر کس خبر مرگ او را بدهد کشته خواهد شد. پس از مرگ شبدیز کسی را یارای آن نبود که این خبر را به خسرو بدهد و او را از مرگ شبدیز آگاه سازد. رییس دواب پادشاه به باربد متوسل میشود و از او میخواهد که به وسیلهی لحنها و نغمههای موسیقی این خبر را به خسرو برساند. نوشتهاند که باربد آهنگی میسازد که پادشاه پس از شنیدن آن فریاد برمیآورد که «شبدیز مرد.» باربد پاسخ میدهد که «آری.» بدین وسیله شاه از عهدی که کرده بود باز میگردد و رییس دواب از نگرانی فارغ میشود.» این داستان گذشته از رساندن مقام باربد نزد خسروپرویز و استادی و مهارت و تاثیر آهنگهای او، بیانگر این مطلب است که موسیقی ایران باید خیلی قوی و پیشرفته بوده باشد تا بتواند حالتهای گوناگون از غم، شادی، خشم، نفرت، کینه و انواع عواطف و احساسات را برساند و موسیقیدان با نغمه و آهنگ منظور خود را به شنونده بفهماند، و او را تحت تاثیر احساس درونی خود قرار دهد. پیش از ورود باربد در دستگاه خسروپرویز، مقام «سرکش» از «رامشگران» بالاتر بود و سمت نوازندگی مخصوص شاه را داشت، همچنین بر دیگر موسیقیدانان درباری مقدم بود. پس از آن که باربد به دربار راه یافت و مورد توجه خسروپرویز قرار گرفت، سرکش به رقابت با او برخاست. داستان رقابت سرکش با باربد در شاهنامه «ثعالبی» آمده است و خلاصه آن چنین است: سرکش که در پذیراییهای خصوصی خسروپرویز ریاست نوازندگان را به عهده داشت، شنید نوازندهای جوان و چیرهدست از اهل مرو که با ساز و آواز خود شنوندگان را تحت تاثیر قرار میدهد قصد دارد خود را به شاه معرفی کند. سرکش کوشید تا مانع راه یافتن او به دربار شود. به دربانها و دیگر محافظین و نزدیکان و کارکنان خصوصی دربار رشوهها داد تا او را از نزدیک شدن به دربار و معرفی به شاه مانع شوند. باربد که از قضایا اطلاع یافته بود، دربان باغی را که خسرو برای تفریح به آنجا میرفت، با پرداخت رشوه راضی کرد تا بتواند هر وقت شاه به باغ میرود او نیز به باغ رفته در کناری خود را مخفی کند. چون خسروپرویز در باغ به تفریح و نشاط مشغول شد، باربد که لباسی سبز بر تن کرده بود با ساز خود به درون باغ رفت و نزدیک تخت خسرو بر بالای درخت سروی پنهان شد. هنگامی که خسرو جام می را بلند کرد، باربد به نواختن آوازی لطیف پرداخت به نام «یزدان آفرید»؛ پرویز شاد شد و نام نوازنده را پرسید. اما او را نیافتند، چون خسرو جام دوم را بلند کرد، باربد دیگر بار نواختن و خواندن گرفت و «پرتو فرخار» را نواخت. پرویز با شگفتی فریاد برآورد، چه آوازی که تمام اعضای بدن میخواهد برای شنیدن آن گوش شود. دیگر بار دستور داده نوازنده و خواننده را بیابند؛ ولی اثری از او به دست نیامد. پرویز جام سومین را بلند کرد، این بار باربد آهنگ «سبز اندر سبز» را نواخت و همه حضار در حیرت شدند. پادشاه از جای برخاست و گفت بیشک فرشته است که خداوند برای شادی ما فرستاده و از خواننده خواهش کرد خود را نشان دهد. باربد از درخت پایین آمد و بر خاک افتاد. پادشاه علت پنهان شدنش را پرسید و از آن پس او را به ریاست نوازندگان برگزید.» باربد برای هر روز از هفته آهنگی ساخته بود که آن را «هفت خسروانی» مینامیدند و این آهنگهای هفتگانه در کتب تاریخی و موسیقی اسلامی به نام «طرق الملوکیه» مشهور است. همچنین برای هر روز از سی روز ماه، لحنی ساخته بود که به نام «سی لحن باربد» معروف است؛ همینطور برای سیصد و شصت روز از سال اوستایی سیصد و شصت لحن ساخته بود و هر روز یکی را اجرا میکرد. حکیم نظامی گنجوی در داستان خسرو و شیرین این سی لحن را بدین ترتیب برشمرده است: در آمد باربد چون بلبل مست گرفته بربطی چون آب در دست ز صد دستان که او را بود در ساز گزیده کرد سی لحن خوش آواز ز بیلحنی بدان سی لحن چون نوش گهی دل دادی و گه بستدی هوش به بربط چون سر زخمه در آورد ز رود خشک بانک تر در آورد چو باد از گنج باد آورد راندی ز هر بادی لبش گنجی فشاندی چو گنج گاو را کردی نواسنج برافشاندی زمین هم گاو و هم گنج ز گنج سوخته چون ساختی راه ز گرمی سوختی صد گنج را آه چو شادُروان مروارید گفتی لبش گفتی که مروارید سفتی چو تخت طاقدیسی ساز کردی بهشت از طاقها در باز کردی چو ناقوسی و اورنگی زدی ساز شدی اورنگ چون ناقوس از آواز چو قند از حقه کاوس دادی شکر کالای او را بوس دادی چون لحن ماه بر کوهان گشادی زبانش ماه بر کوهان نهادی چو برگفتی نوای مشک دانه ختن گشتی ز بوی مشک خانه چو زد ز آرایش خورشید راهی در آرایش بدی خورشید ماهی چو گفتی نیمروز مجلس افروز خرد بیخود بدی تا نیمه روز چو بانگ سبز در سبزش شنیدی ز باغ زرد سبزه بر دمیدی چو قفل رومی آوردی در آهنگ گشادی قفل گنج از روم و از زنگ چو بر دستان سروستان گرشتی صبا سالی به سروستان نگشتی و گر سرو سهی را ساز دادی سهی سروش به خون خط باز دادی چو نوشین باده را در پرده بستی خمار باده نوشین شکستی چو کردی رامش جان را روانه ز رامش جان فدا کردی زمانه چو در پرده کشیدی ناز نوروز به نوروزی نشستی دولت آن روز چو بر مشگویه کردی مشگ مالی همه مشگو شدی پرمشک حالی چو نو کردی نوای مهرگانی ببردی هوش خلق از مهربانی چو بر مروای نیک انداختی فال همه نیک آمدی مروای آن سال چو در شب بر گرفتی راه شبدیز شدندی جمله آفاق شب خیز چو بر دستان شب فرخ کشیدی از آن فرخندهتر شب کس ندیدی چو یارش رای فرخ روز گشتی زمانه فرخ و فیروز گشتی چو کردی غنچه کبک دری تیز ببردی غنچه کبک دلاویز چو بر نخجیرگان تدبیر کردی بسی چون زهره را نخجیر کردی چو زخمه راندی از کین سیاووش پر از خون سیاووشان شدی گوش چو کردی کین ایرج را سرآغاز جهان را کین ایرج نو شدی باز چو کردی باغ شیرین را شکربار درخت تلخ را شیرین شدی بار همچنین این لحنها در فرهنگ دهخدا به قرار زیر آمده است، هر چند از این فهرست، سه لحن «آیین جمشید»، «راح روح»، و «نوبهاری» در شعر نظامی نیست و به جای آنها «ساز نوروز»، «غنچهی کبک دری»، «فرخ روز»، و «کیخسروی» آمده است. البته برخی بر این گمان هستند که «راح روح» عربی شدهی همان «رامش جان» است؛ و همچنین از دو آهنگ «یزدان آفرید» و «پرتو فرخار» یاد شده که گویا جزو سی لحن نیستند. ١) آرایش خورشید/آرایش جهان ٢) آیین جمشید ٣) اورنگی ۴) باغ شیرین ۵) تخت تاقدیس ۶) حقهی کاووس ٧) راح روح ٨) رامشجان ٩) سبز در سبز ١٠) سروستان ١١) سرو سهی ١٢) شادُروان مروارید ١٣) شبدیز ١۴) شب فرخ/فرخ شب ١۵) قفل رومی ١۶) گنج بادآورد ١٧) گنج گاو /گنج کاووس ١٨) گنج سوخته ١٩) کین ایرج ٢٠) کین سیاووش ٢١) ماه بر کوهان ٢٢) مشک و دانه ٢٣) مروای نیک ٢۴) مشک مالی ٢۵) مهربانی/مهرگانی ٢۶) ناقوسی ٢٧) نوبهاری ٢٨) نوشین باده ٢٩) نیم روز ٣٠) نخجیرگانی _________________________________________________________
کتيبه قمچقای شاهلار درهسي يا دره پادشاهان- چاههاي قلعه قمچقاي- پلههاي زير زميني در محوطه قلعه در مغرب روستاي قمچقاي درهي مرتفعي قرار دارد كه به درهي آسياب معروف است. كتيبهي قمچقاي در فاصلهي يك كيلومتري مغرب اين روستا بر روي صخرهاي به ارتفاع ده متري در درهي آسياب به خط هيراتيك (شبيه خط هيروگليف) نوشته شده است. در فاصلهي 6 كيلومتري مغرب اين كتيبه قلعهي عظيمي قرار دارد كه حائز اهميت بسيار است. چنين به نظر ميرسد كه سازندگان اوليه اين قلعه همان نويسندگان كتيبهي قمچقاي بودهاند. رودهايي كه از اطراف بنا ميگذرند، درههاي عميقي را به وجود آوردهاند كه ارتفاع برخي قسمتهاي آن بيش از 200 متر ميباشد. تنها راه ارتباطي قلعه با خارج، گذرگاه باريكي است كه با دست ساخته شدهاست و يك نفر به دشواري ميتواند از آن بگذرد، از استحكام و موقعيت سوقالجيشي قلعه چنين بر ميآيد كه جنگهاي سختي در اين منطقه در ميگرفته است .
وسعت قلعه كه بالغ بر 5000 متر مربع است با مخازن متعدد آب كه در سنگ بريده شده و پناهگاه زيرزميني آن كه با عمق 41 پله در زير قلعه بنا شده حاكي از وجود تمدن درخشاني در اين منطقه بوده است. در بين مردم منطقه، قلعهي قمچقاي به نام قلعهي آيتوس مشهور است و حتي داستانها و افسانههايي در مورد آيتوس سردار قلعه و جنگهايي كه وي انجام داده و همچنين وضعيت داخل قلعه بر سر زبانهاست. تاكنون تحقيقات مهم باستانشناسي در مورد كتيبه و قلعه قمچقاي صورت نگرفته است، اما برخي نظريهها حاكي از آن است كه خط سومريان در آغاز نيمه تصويري (هيراتيك) و شبيه كتيبهي قمچقاي بوده است. مرحوم پروفسور زهتابي درباره خط سومريان مينويسد :«گر چه در بادي امر پيش از خط ميخي الفباي ديگري نيز كه شبيه خط هيروگليف بوده، وجود داشته، ليكن عمر آن زياد نبوده است. به عقيدهي دانشمندان تاريخنگار خط ميخي را سومريان بعدها اختراع نمودهاند». سومريان التصاقي زبان مردمان متمدني بودهاند كه از آسياي مركزي به بينالنهرين مهاجرت نمودهاند. مرحوم پروفسور زهتابي در اين مورد مينويسد: «سومريان و ايلاميان از طريق گذرگاه دربند به اين منطقه (بينالنهرين و شوش) در آمده و به هر روي از آذربايجان عبور كردهاند. در جريان گذر آنان از آذربايجان قبايل و طوايفي از ايشان در اين ناحيه رحل اقامت افكنده و در نتيجهي همجوشي و آميزش با اهالي محلي در طول قرنهاي متمادي، اقوام گوتي و لولوبي را به وجود آوردهاند» .2 اما راجع به كتيبهي قمچقاي كه در مجلهي اثر در شمارههاي 15 و 16 كه در زمستان سال 1367 ش. به چاپ رسيده، چنين آمدهاست: «با توجه به اين حقيقت كه قدمت كتيبهي قمچقاي از الواح سومري بيشتر است (هزارهي چهارم ق. م) و با توجه به در نظر گرفتن اين موضوع كه اولين واضعان خط، سومريان بودهاند تصور ميشود كه قلعه و كتيبهي قمچقاي در اصل متعلق به سومريان بودهاست» .3 محمود كردواني نيز در سال 1356 ش. به بررسي قلعه و كتيبهي قمچقاي ميپردازد كه در مجلهي بنياد فرهنگ ايران در سال 1356 چنين آمده است: «وجود اين تمدن آنهم در حدود هزارهي چهارم ق.م باعث اعجاب و شگفتي است، اما موضوعي كه بيش از همه چيز انسان را به تحسين وا ميدارد، وجود كتيبهي مكشوفه كه با خط نيمه تصويري (هيراتيك) به دست اقوام و ساكنين اين قلعه نوشته شده، گواه بر فرهنگ و تمدن مترقي اين اقوام است».4 محمود كردواني در مقالهاي ديگر تحت عنوان كتيبهي قمچقاي فرضيهاي نو در بارهي منشأ خط مينويسد: «گمان ميرود كتيبهي قمچقاي يك متن مذهبي باشد، زيرا معني «خدا»، «معبد»، «آب»، «رعد و برق» از برخي علائم آن به خوبي استنباط ميگردد. بعيد نيست كتيبه، شامل نام خداياني باشد كه ساكنان اين منطقه ميپرستيدند. رو به روي كتيبه در آن سوي درهي آسياب آثار يك ديوار سنگي نيز وجود دارد كه گمان ميرود، پرستشگاهي مربوط به همين زمان بوده باشد».5 در قلعه قمچقاي كاوشهاي فراواني توسط افراد سودجو صورت گرفته؛ اگر كاوشهاي علمي توسط باستانشناسان منصف در منطقه صورت گيرد؛ امكان دارد از قلعهي قمچقاي و زمينهاي اطراف آن مدارك و اسناد مهم و جالبي به دست آيد. گفتني است كه در شهرستان بيجار گروس دهها تپهي باستاني متعلق به هزارههاي قبل از ميلاد وجود دارد. اخيرا" حدود 100 شئي تاريخي توسط نيروي انتظامي بيجار در روستاي چشمه منتش از چهار نفر قاچاقچي عتيقه كشف و ضبط شد كه در ميان آنها پيكرهي 3 پادشاه از جنس مفرغ ديده ميشود كه بر روي تاج يكي از آنها اشكال ماه و ستاره نمايان است. بيشتر اين اشياء متعلق به هزارههاي قبل از ميلاد است. متأسفانه بدون اينكه تحقيقاتي علمي و باستانشناسي بر روي آنها صورت گيرد، طبق معمول اشياء مربوط به هخامنشيان عنوان شده است. _____________________________________________________ دوازده میراث جهانی ایران از 911 میراث جهانی، سهم ایران 12 مورد است. اغلب آثار ثبت شده ایرانی ارزش تاریخی و فرهنگی دارند و اغلب کلید مهمی در هنر معماری محسوب میشوند. بیشترین میراث جهانی ایران در استان فارس قرار گرفتهاند. تخت جمشید، فارس سال ثبت به عنوان میراث جهانی: 1979/ 1358. داریوش اول در سال 518 قبل از میلاد مسیح تخت جمشید را بنا گذاشت. تخت جمشید یا پرسپولیس، پایتخت هخامنشیان بود. اهمیت و کیفیت آنچه از تخت جمشید به جا مانده، این اثر را در لیست میراث جهانی قرار داده است.
بم و فضای فرهنگی آن، کرمان سال ثبت به عنوان میراث جهانی: 2004/ 1385 (در لیست میراث جهانی در خطر قرار گرفته است). بم در محیطی بیابانی قرار گرفته است و در اصل به زمان هخامنشیان (قرنهای 4 تا 6 قبل از میلاد مسیح) برمیگردد. دوران طلایی آن بین قرنهای 7 و 11 میلادی بود که در مسیر راههای مهم قرار داشت و به تولید پوشاک ابریشم و کتان مشهور بود.
پاسارگاد، فارس سال ثبت به عنوان میراث جهانی: 2004/ 1383. پاسارگاد اولین پایتخت دودمانی هخامنشیان بود که در قرن 6 قبل از میلاد توسط کوروش کبیر در پارس، سرزمین پارسیان بنا نهاده شد. کاخها، باغها و آرامگاه کوروش، نشان از تمدن استثنایی پارسها و هنر و معماری هخامنشیان دارند.
گنبد سلطانیه، زنجان سال ثبت به عنوان میراث جهانی: 2005/ 1384. مقبره اولجایتو در شهر سلطانیه در فاصله سالهای 1302 تا 1312 ساخته شده است. سلطانیه پایتخت سلسله ایلخانیان بود که توسط مغولها پایهگذاری شد. این اثر از کلیدهای مهم رشد معماری اسلامی به حساب می آید.
بیستون، کرمانشاه سال ثبت به عنوان میراث جهانی: 2006/ 1385. از آثار مهم بیستون، نقش برجسته داریوش بزرگ است که یک کمان را به نشانه حاکمیت در دست دارد و شورشیان را به بند کشیده است. زیر نقش برجسته، در 1200 خط، داستان این واقعه و نیز اسامی شورشیان و حامیان شرح داده شده است.
مجموعه آثار رهبانی ارامنه در ایران، شمال غرب ایران سال ثبت به عنوان میراث جهانی: 2008/ 1387. این مجموعه، سه کلیسای مسیحی ارامنه به نامهای سنت تادئوس، سنت استپانوس و زور زور را شامل میشود. این سه کلیسا که قدیمیترین آنها (سنت تادئوس یا قره کلیسا) به قرن 7 برمیگردد، کلیدهای معماری ارمنی و یادبود تزیینات سنتی آنها هستند.
سازههای آبی شوشتر، خوزستان سال ثبت به عنوان میراث جهانی: 2009/ 1388. سازههای آبی یا سیستمهای هیدرولیکی باستانی شوشتر به دوران داریوش بزرگ در قرن 5 قبل از میلاد برمیگردد و از آن به عنوان بزرگترین مجموعه صنعتی قبل از انقلاب صنعتی یاد میشود: مجموعهای از کانالهای آبی و آسیابها برای استفاده از آب.
تبريز مرکز استان آذربيجان شرقي است . در 46 درجه و 25 دقيقه طول شرقي و38 درجه و دو دقيقه عرض شمالي از نصف النهار گرينويچ واقع شده است ، ارتفاع آن از سطح دريا 1340 متر مي باشد . با وسعتي حدود 11800 کيلومتر در قلمرو مياني خطه آذربيجان و در قسمت شرقي شمال درياچه اروميه و619 کيلومتري غرب تهران قرار دارد و در 150 کيلومتري جنوب جلفا ، مرز يران وجمهوري آذربيجان قرار گرفته است . جمعيت تبريز بيش از يک ونيم ميليون نفر مي باشد.تبريز از سمت جنوب به رشته کوه منفرد هميشه پر برف سهند واز شمال شرقي به کوه سرخ فام عون علي (عينالي) محدود مي شود.رودخانه آجي چي (تلخه رود) از قسمت شمال وشمال غرب تبريز مي گذرد وبعد از طي مسافتي قابل توجه در دشت تبريز به درياچه اروميه مي ريزد ومهرانرود از ميانه تبريز مي گذرد که اکثراَ در فصول مختلف سال بي آب است.
تبريز زماني داري باغات ومزارع فرح انگيز وپرآوازه ي بود به همراه قنات ها وچشمه هي متعدد که امروزه تمامي آن همه باغات و مزارع از ميان رفته يا در حکم ازميان رفتن است وگستره شهر پيرامون خود را به مناطق مسکوني، تجاري، اداري وصنعتي وخدماتي مبدل ساخته است .
شرح تبريزازگذشته هي دورتابه امروزهرگزدرقاموس سطرهاونوشته ها نگنجيده است
پيشينه تبريز همواره در هاله ي از ابهام مستور بوده و امروزش نيز حکيتگر غريب است. تاريخ تبريز در پيش از ظهور اسلام اسير ظن ها و گمان ها وگاهي اغراض هاست وبعد از ظهور اسلام سيمي پر شکوهش نظر جهانيان را معطوف مي سازد و در گستره وسيع حکومت اسلامي به « قبۀ الاسلام » مشهور مي شود .
سپس در شاهراه ابريشم ، شرق را با غرب پيوند مي دهد ورونق اقتصادش به بنيان بازارها و کاروانسراهيي مي انجامد که عظيم ترين مکان مسقف پهنه گيتي مي گردد واز ين رو ـ رشک انگيز ـ داري شکوه مندترين ابنيه اعصار و مترقي ترين دانشگاه آنزمان ها ـ ربع رشيدي ـ مي شود .بنياد شهر تبريز و وجه تسميه نامش افسانه ي را مي ماند ، گاهي بوي اغراض مي دهد وبرخي موارد نيز از ظن ها وگمان ها نشأت مي گيرد .
زنده يادعبدالعلي کارنگ درآثارباستاني آذربيجان (آثاروابنيه تاريخي شهرستان تبريز ) در باب وجه تسميه تبريز مي نويسد: کلمه تبريز را جغرافي نويسان عرب چون سمعاني و ياقوت حموي به« کسر تاء » وجغرافي نويسان يراني و ترک چون حمد الله مستوفي و کاتب چلبي به « فتح تاء » و مورخان رومي و ارمني و روسي چون فاوست ، آسوليک ، وارطان و خانيکف به « فتح تاء » قلب « باء »
به « واو» يعني به صورت « تورز Tavrez » و« تورژ Tavdrz » ، «تورشavres T» دَورژDavrez » ذکر کرده اند.
درباره بنا و وجه تسميه شهر تبريز حمدالله مستوفي و ياقوت حموي مي نويسند: بني تبريز از زيبده زن هارون الرشيد است. وي به بيماري تب نوبه مبتلا بوده ، روزي چند در آن حوالي اقامت کرده ، در اثر هوي لطيف و دل انگيز آنجا بيماري زيبده زايل شده، فرموده شهري در آن محل بنا کنند و نام آن را« تب ريز » بگذراند.
اوليا چلبي کلمه « تبريزرا به معني ستمه دوکوچو » ( ريزنده تف و تاب ) و اين نام را با آتشفشاني ديرين کوه سهند مربوط دانسته است.
زنده ياد کارنگ در ادامه مي افزايد: مورخان ارمني هم اسم تبريز را « تورژ يا دورژ » محرّف عبارت « دَ ، ي ، ورژ » و به معني انتقال گاه دانسته و نوشته اند: باني تبريز خسرو ارشاکي ( 233 – 217 م ) حکمران ارمنستان است که آن شهر را به ياد گرفتن انتقام « ارتبانوس » يا « اردوان » آخرين پادشاه پارتي ارز اردشير بابکان بنياد نهاده و نام آن را ( Da – I – vrez ) گذاشته است.
مؤلف آثار باستاني آذربايجان با افسانه شمردن موارد ذکر شده مي نويسد: قديمي ترين ذکر نام تبريز را در کتيبه سارگن دوم پادشاه آشور خواهيم يافت، شرقشناس شهير فقيد ولاديمير مينورسکي مي نويسد: « سارگن دوم در سال 714 قبل از ميلاد به قصد تصرف ممالک اورارتو سفري به شمال غربي ايران کرد. از ناحيه سليمانيه کنوني ( واقع در کردستان عراق ) داخل کردستان مکري شد. از پارسوا Parsua ( پسوه کنوني ) و ساحل جنوبي درياچه اروميه گذشت. از سوي شرقي درياچه به راه خود ادامه داد و پس از پشت سر گذاشتن « اوشکايا » ( اسکوي کنوني ) قلعه « تارومي » يا « تاروني » و « ترماکيس » را گشود . بعيد نيست يکي از اين دو کلمه نام قديمي تبريز کنوني باشد.
چنانچه در ابتدا اشاره شد پيشينه تبريز همواره در هاله ي از ابهام مستور بوده است و بنياد و وجه تسميه نامش گاهي افسانه ي، گاهي مغرضانه و گاهي نشأت گرفته از ظن ها وگمان ها مي گردد. اين که تبريز قبل از اسلام مکاني آباد و يا غير آباد بوده است هوز سند محکمه پسندي در ميان نيست حتي در اوايل ظهور اسلام نيز در حمله اعراب به آذربايجان نامي از تبريز ديده نمي شود.تنها اشاره دقيق و مستند مربوط به زمان سلسله رواديان است که در زمان خلافت متوکل عباسي، رواد ازدي از اهالي يمن در آذربايجان به حکمراني پرداخت و در زمان او و فرزندانش تبريز رو به آبادي نهاد و دور شهر را بارو کشيدند. از آن زمان به بعد تبريز با سپري ساختن وقايع تلخ و شيرين آوازه ي جهاني يافت. اوصافي که در طول تاريخ از تبريز شده است به اجمال چنين است:
در قرن چهارم هجري ياقوت حموي تبريز را مشهورترين شهر آذربايجان مي خواند. ابوحوقل در 367 و ابن مسکويه در 421 و ناصر خسرو در 438 تبريز را بزرگترين و آبادترين شهر آذربايجان مي خوانند.
در سال 618 لشکر مغول به پشت دروازه هي تبريز مي رسند، اما تدابير شايان تقدير بزرگان شهر تبريز را از حمله مغولان مصون نگه مي دارد و مردم تبريز با بذل مال شهر را از کشتار و ويراني رها مي سازند. البته اين اتفاق سه بار تکرار مي شود و در هر سه بار مردم متمول تبريز همان تدبير را به کار مي بندند تا اين که در سال 638هجري قمري مغول ها به سراسر آذربايجان مسلط مي شوند و تبريز را پايتخت خود قرار مي دهند که در زمان غازان خان تبريز شکوه ويژه ي مي يابد. شنب غازان با ابهت تاريخي اش چشم ها را خيره مي سازد. خواجه رشيد الدين فضل الله وزير انديشمند ايلخانيان ربع رشيدي را بنياد مي نهد که در زمان خود عظيم ترين مرکز علمي – فرهنگي به شمار مي رود و از آن همه مجد و عظمت اينک ويرانه هايي از برج هي ربع رشيدي در ميان محله ي باقي مانده است.
اين شهر در طول تاريخ دوره هي طلايي متعددي را سپري ساخته است. دوران پايتختي ، دوران وليعهد نشيني ، دوران شکوفايي تجاري، اقتصادي، هنري و .... زماني مکتب تبريز در عرصه هنر تحول شگرفي را موجب مي گردد که امروزه آثار کم نظير آن دوره زينت بخش موزه هي جهان است. مردان و زنان نامداري از اين شهر برخاسته اند، کعبه ملي روم، ميعادگاه عرفا، شعرا انديشمندان و بزرگان بوده است. به همين خاطر تبريز يگانه شهري است که صاحب مقبره الشعر است. مقبره ي که خاقاني ها، همام ها، قطران ها و ..... سرانجام واپسين مقتدر آسمان شعر و ادب شهريار شيرين سخن در آن مکان مقدس آرميده است. اگر چه از بلايي زميني و آسماني در امان نمانده است، زلزله ها، سيل ها ، بيماري هي واگير ، جنگ ها و .. تبريز را آشفته ، اما باز اين شهر هميشه سرفراز به قول آقي يحيي ذکاء ، هر بار از زير ويرانه ها و خاکسترهي شهر پيشين همچون سمندري، زنده تر و سرفرازانه تر قد برافراشته ، زندگي از سر گرفته و هيچگاه زبون پيشامدها و بازي هي روزگار نگرديده است. مير علي تبريزي واصع خط نستعليق، پير سيد احمد تبريزي استاد کمال الدين بهزاد و .... از جمله هنرمنداني بودند که تحولي در عرصه دنيي هنر آن روزگاد پديد آوردند. در زمان صفويه اين اقتدار هنري در تبريز به اوج خود رسيد اما جنگ صفويان با دولت عثماني آنچه را که يافته شده بود پنبه ساخت و از تبريز و از آن هم مجد و عظمتش جز کشتزارهايي سوخته و کوشک هايي ويران چيزي بر جي نماند و پايتخت به اصفهان منتقل شد و هر چه استاد و هنرمند و انديشمند بود به اصفهان کوچيد و بناهي عظيم اصفهان که امروز مايه مباهات کشورمان است به دست کوچندگان تبريز و هنرمندان اين خطه بنياد شد و پادشاهان صفوي که پادشاهاني فرهنگ دوست و هنر پرور بودند اصفهان را نگين ايران ساختند و همي سعادت از فراز آذربايجان بويژه ، تبريز پر کشيد و بر سر اصفهان سايه افکند.
تبريز گذشته از آنچه ذکرش رفت، در امور بنيادي نيز همواره پيشگام بوده است و شاهد اين مدعا قيام ها وتحول هي فرهنگي ، هنري و صنعتي است که شاهد آن بوده ايم و هستيم. نقش بنيادي تبريز در نهضت تنباکو به استناد مدارک وجود حقانيت مبداء نهضت تنباکو از تبريز را به اثبات مي رساند که در پي آن ميرزي شيرازي فتوي معروف خود را صادر مي کند وشرح واقعه به قلم پژوهشگر ارجمند آقي صمد سرداري نيا تحت عنوان « تبريز در نهضت تنباکو» به انجام رسيده است. قيام عظيم مشروطيت و نقش تبريز در اعطي مشروطه به مردم آن زمان امر مبرهني است که حکايتگر دليري مردان پولادين اراده ي چون زنده يادان ستارخان سردار ملي، باقرخان سالار ملي ثقة الاسلام،شيخ محمدخياباني، علي مسيو، حسين خان باغبان و ... است.
بعد از قيام مشروطه و وقايع مختلف، تبريز پس از سپري ساختن سال هي بحراني 20 الي 25 سال 1332 در نهضت ملي ساختن نفت يکي از ارکان حرکت هي آن زمان در سراسر کشور به شمار مي رفت و گواه اين ادعا، صفحه هي حاکي شور و حال انقلابي مطبوعات تبريز در آن سال هاست و ملاقات هي شادروان سيد اسماعيل پيمان با آيت ا... کاشاني و دکتر مصدق مي باشد.در نهضت خرداد سال 1342 نيز بازاريان با بستند بازار و خطبي تبريز با ايراد سخنراني هي مهم و پخش شب نامه ها و حرکت هي اصيل انقلابي دين خود را ادا کردند و سرانجام در 29 بهمن سال 56 با حرکتي توفنده بنياد شاهنشاهي 2500 ساله را به لرزه درآوردند و عظمت واقعه به قدري غير منتظره و خارق العاده بود که رژيم شاهي را دچار سردرگمي ساخت و ساواک با تمامي ادعاهي پرطمطراق خود عاجزانه به تقلا برخاست.
آنچه رفت مختصري بود از تبريز و وقايع تاريخي فرهنگي آن. اينک به شرح مختصر يکايک موارد شايان توجه اکتفا مي شود. با اين اميد که اين سطور در شناساندن سيمي تبريز بري هر صاحب اشتياقي سودمند واقع شود.
بافت قدیم شهر تبریز: توسعه شهر تبريز از طريق ايجاد بازارچه هايي در امتداد دروازه هي هشت گانه قديمي صورت گرفته است. با پوشش فواصل بازارچه ها توسط واحدهي مسکوني، سيمي شهر فعلي در قرن گذشته شکل گرفته است و اکنون نيز اين سيما را مي توان در محلات قديمي شهر کاملاً مشاهده نمود هر چند خيابان کشي هي جديد آن بافت قديمي و سنتي را از بين برده با ين همه در بين کوچه پس کوچه هي قديمي شهر و بر خيابان هي قديمي مي توان به وضوح معماري قديمي شهر را که از آنها آثاري هر چند غير معمور بر جا مانده است مشاهده نمود . ين قسمت از شهر از شمال به محله دوده چي ( خيابان شمس تبريزي )، از جنوب به محله ليلاوا و چرنداب ، از شرق به خيابان ثقۀالاسلام و خاقاني و از غرب به راسته کوچه و شريعتي محدود مي گردد . در درون ين هسته مرکزي بازار تبريز قرار گرفته است که با وسعتي معادل يک کيلومتر مربع از تيمچه ها و سراها و دالان ها و مساجد و حمام ها و حجرات تشکيل يافته است . ين بازار بعد از مشروطيت و مخصوصاَ بعد از سال هي 1300 شمسي در اثر عدم توجه رو به خرابي گذارده است . هجوم معماري جديد و استفاده از مصالح جديد به جي مصالح سنتي قديم، ين بازار را مورد تهديد جدي قرار داده است . رکورد اقتصادي منطقه بعد از سال هي 1320 که مسيل سياسي وقت موجد آن بوده است و فرار سرميه هي بومي ، در انهدام بازار تبريز نقش مهمي داشته است به طوري که در دهه هي 30 و 40 بي توجهي به اوج خود رسيده و بيشتر انهدام بازار و بافت سنتي آن در ين سال ها صورت گرفته است . با تمام ين ها اگر يک جهانگرد اروپيي بخواهد به شرق مسافرت نميد از اروپا تا تهران بازار سر پوشيده ي به بزرگي و عظمت بازار تبريز مشاهده نخواهد نمود. از جهانگردان بنامي که بازار را در اعصار و قرون مختلف ديده و توصيف نموده اند مي توان مقدسي در قرن چهارم ، ياقوت حموي قرن هفتم ، مارکوپولو قرن هفتم ، ابن بطوطه قرن هشتم ، حمدالله مستوفي قرن هشتم را نام برد که هر به فراخور حال از بازار و وفور کالا و ين که درآمد بيشتر مردم از طريق داد و ستد به دست مي يد سخن رانده اند ولي مفصل ترين آنها را شاردن داشته است . او بازار را داري 15000 باب مغازه و تبريز را داري بزرگترين بازار آسيا به حساب مي آورد . بازار تبريز يکي از شاهکارهي جالب معماري يراني است . طاق ها و گنبدها مقرنس بي نظير يا کم نظيري دارد . باني تيمچه اميرميرزامحمد خان امير نظام زنگنه است که در 1260 ه.ق درگذشته است . معمار معروف آن صمد معمار بوده است که داستان زندگي او در بين معمرين تبريز زبانزد است . وي در اواخر عمر با فقر روزگار گذرانيده و با فقر زندگي را بدرود گفته است . يکي از زيباترين قسمت هي بازار تبريز تيمچه مظفريه است . ساختمان ين بنا در سال 1305 ه. ق پيان پذيرفته است و نامگذاري آن به سبب حضور مظفرالدين ميرزا و افتتاح آن به دست وي بوده است . باني آن حاج شيخ معروف ( جعفر قزويني ) بوده است که در عين حال باني تيمچه ها و دالان حاج شيخ نيز مي باشد. معروف ترين راسته هي بازار تبريز در حال حاضر عبارتند از : بازار امير ، بازار کفاشان ، بازار حرمخانه ، راسته بازار ، يمن دوز بازار ، بازار حلاجان، قيزبستي بازار(قيز بسط بازار)،بازار سراجان ، راسته کهنه ، بازار کلاهدوزان ، دلاله زن بازار، بازار صادقيه ، بازار مسگران ، بازار حاج محمد حسبن ، بازار مشير ، بازار صفي ، بازار مير ابوالحسن ، رنگلي بازار ، بازارچه دوده چي ( شتربان ) ، بازارچه خيابان و ... مجموعه بازار قديمي تبريز به سبب ويژگي هي معماري آن و ضرورت حفظ و نگهداري از آن در سال 1354 تحت شماره 1097 در فهرست آثار ملي کشور ثبت شده و ينک مطابق قانون تحت حفاظت سازمان ميراث فرهنگي قرار دارد و هرگونه تعميرات و مرمت با اطلاع و مجوز آن سازمان صورت مي گيرد . سازمان ميراث فرهنگي کشور همه ساله از محل بودجه عمومي دولت و کمک هي مالي کسبه مبالغ قابل توجهي در مرمت و احياء ين مجموعه زيبي قديمي هزينه مي نمي مدارس قدیمی تبریز: 1- مدرسه اکبريه : ين مدرسه عمارت دو طبقه مفصلي داشت که در سال 1266 ه. ق در ضلع غربي و شمالي صحن بقعه صاحب الامر از طرف ميرزاعلي اکبرخان مترجم و دبير کنسولگري روسي بنيان نهاده شد. 2- مدرسه جعفريه : جعفريه مدرسه کوچکي است که در بازار مسجد جامع ـ جنب مدرسه طالبيه متصل به ديوار شرقي مسجد اسماعيل خاله اوغلي واقع شده است . راه آن از دالان طالبيه ، بين حوضخانه و مسجد نامبرده تعبيه گرديده است. 3- مدرسه حاج صفر علي : ين مدرسه تقريباَ روبروي سري بزرگ شاهزاده واقع شده است.باني آن تاجرنيکوکاري بوده به نام صفرعلي که درروزگار نيب السلطنه مي زيسته است. 4- مدرسه خواجه علي اصغر : ين مدرسه در کوچه حرم خانه پشت عمارت عالي قاپو يا کاخ استانداري کنوني واقع شده است . باني ين مدرسه و مسجد حاج علي اصغر معروف به خواجه مازندراني بود که ظاهراَ در روزگار فتحعلي شاه مي زيسته است . 5- مدرسه صادقيه : ين مدرسه در انتهي شمالي راسته کهنه به بازار صادقيه معروف است قرار گرفته ، مدرسه ي است داري حجرات مستعد جهت طلاب علوم ديني و يک مسجد با طاق هي آجري ضربي و ستون هي سنگي و مسجدي به صورت تالاري درازا در جانب شرقي مسجد بزرگ ، جهت زنان نمازگزار ، باني ين مدرسه و مسجد ميرزا صادق نامي از اهل اشتهار بود که در زمان شاه سليمان صفوي سمت استيفا داشت . ين مدرسه و مسجد نيز داري موقوفات زيادي مي باشد . نادر ميرزا در تاريخ و جغرافيي دارالسلطنه تبريز ص 116مي نويسد : ين مدرسه را حمامي بر نيکو بود که اکنون ويرانه است . 6- مدرسه طالبيه : ين مدرسه در بازار مسجد جامع تبريز واقع شده است . مدخل آن دالاني است که سطحش قريب به يک متر و نيم از کف بازار پيين تر است . سابقاَ ين دالان سرپوشيده و مسقف بود. عمارت شمالي در نيمه دوم قرن يازدهم هجري از طرف حاج طالب خان پسر حاج اسحق تبريزي ساخته شده و طبق وقف نامه ي که به مهر و امضي چهارده تن از علما رسيده در تاريخ 1087 ه . ق پس از پيان يافتن عمارت طالبيه ، در آمد مستغلاتي به هزينه اداري و حفظ و حراست مدرسه مزبور اختصاص يافته است . 7- مدرسه ظهيريه : ين مدرسه يکي از بناهي ميرزا محمد ابراهيم ظهيرالدين وزير آذربيجان است که در سال 1089 ه . ق در زمان سلطنت شاه سليمان صفوي در کنار ظهيريه يا قزللو مسجد ساخته شده است . 8- مدرسه کاظميه : کاظميه نام مدرسه و مسجدي است که در محله چنار انتهي بازار مسجد جامع واقع شده است . باني آن سليمان خان بن شم خال خان افشار حاکم صائن قلعه بوده و ين بنا را به نام سيد کاظم رشتي شاگرد معروف شيخ احساني ساخته و ثواب آن را به روان سيد رشتي هديه نموده و توليت آن را به نلا علي مرندي واگذار کرده است و بني مدرسه و مسجد کاظميه در سال 1271 ه . ق پيان پذيرفته و بر اثر بي سرپرستي مسجد متروک گرديده و همچنين حوادث طبيعي از قبيل باد و باران و زلزله و غيره کم کم عمارت کاظميه را به ويراني کشانده است به طوري که اکنون جز ويرانه ي حسابي از آن مدرسه و مسجد باعظمت يکصدوبيست سال پيش چيزي بر جي نيست . 9- مدرسه نصريه : ين مدرسه يکي از تنوعات عمارت نصيريه بود که به نام وصيت ابوالنصر حسن فرمانروي آق قويونلو پس از در گذشت وي ساخته شده است . ين مدرسه مانند سير قسمت هي عمارت نصريه در نتيجه زلزله و حوادث مختلف ويران شد ودر زمان نيب السلطنه عباس ميرزا، مرحوم حاج ميرزا مهدي قاضي از در آمد موقوفات عمارت نصريه در محل آن، مدرسه جديدي ساخت که اکنون به حسن پادشاه معروف است. تبريز با سابقه اي کهن ؛ داراي آثار و بناهاي تاريخي فراواني بوده که متاسفانه در اثر مرور زمان ؛ حملات مکرر بيگانگان ؛ عدم توجه حکومتهاي سابق و سوانح طبيعي چون سيل و زلزله به تدريج روبه ويراني رفته اند . آنچه امروز در تبريز باقي مانده بيشتر به حکومت ايلخانان مغول ؛ صفوي تا قاجاريه منسوبند و بعضا" از شاهکارهاي هنر و معماري بشمار مي آيند . برخي از مهمترين اين بنا ها عبارتند از : مسجد کبود : مسجد کبود که به فيروزه اسلام شهرت دارد در خيابان امام خمينب واقع شده و از نظر کاشيکاري , آميزش رنگها و داشتن انواع خطوط عالي و طرحهاي بديع ؛ از تنوع و ظرافت خاصي برخوردار است . اين مسجد از اثار جهانشاه قره قويونلو و متعلق به سال 870 هجري است که بوسيله جهان بيگم همسر جهانشاه بنا شده و توسط دخترش صالحه خاتون مرمت شده است . اين بنا داراي سر در بلند با کاشيکاري مزين به کتيبه معرق عالي ؛ دومناره گنبددار و شبستان است .
ارگ يا مسجد عليشاه : بناي ارگ عليشاه يکي از ابنيه کهن و عظيم تبريز است که از زمره شاهکارهاي معماري اسلامي بشمار ميرود . اين بنا در خيابان امام خميني واقع شده و از آثار تاج الدين عليشاه جيلاني وزير سلطان ابوسعيد ايلخاني است که در سال 716 عمليات ساختمان ان اغاز شد و در سال 724 بوسيله بازماندگانش به پايان رسيده . از اين بنا در دوره قاجاريه و در اتقلاب مشروطيت و درگيري هاي تبريز بعنوان انبار مهمات استفاده ميشده به همين جهت به آن ارگ نيز گفته ميشود . بازار تبريز : شهر بزرگ تبريز بنا به مقتضيلت جغرافيايي ؛ وسعت ؛ قدمت و اهميتي که دارد داراي يکي از زيباترين و بزرگترين مجموعه بازارهاي ايران ميباشد . سبک معماري ؛ کثرت سراها و تيمچه ها و وجود تعدادي مدرسه و مسجد نيز به اين مجموعه اهميت و امتيازي خاص داده است . از تاريخ ساخت مجموعه بازار تبريز اطلاعي در دست نيست وليکن اکثر مورخين و جهانگردان اسلامي و خارجي که از قرن چهارم تا عهد قاجار از تبريزديدن کرده اند ؛ مدارک ارزنده اي را درباره بازار و وضع بازرگاني تبريز ارائه داده اند . بازار کنوني تبريز مربوط به اواخر حکومت زنديه و عصر قاجار ميباشد . در زمان عباس ميرزا که تبريز مقر وليعهد حکومت قاجار بود سراها و تيمچه ها ساخته شد . بازار تبريز با طاقها و گنبدهاي آجري که شامل بازار امير ؛ بازار کفاشان ؛ راسته بازار ؛ بازار يميني دوز ؛ بازار حلاجان ؛ بازار سراجان راسته کهن ؛بازار حاج محمد حسين ؛ بازار مشير ؛ بازارچه صنفي و بازارچه ميرابوالحسن ميباشد . تيمچه هاي معروف عبارتند از : سراي حاج ميرزا علي نقي ؛ تيمچه و سراي شيخ کاظم ؛ تيمچه حاج صفرعلي ؛ تيمچه و دالان ميرزا شفيع ؛ سه تيمچه حاج شيخ و ...
گاهشمار تمام سنگی 2500-3000 ساله (افتخار ناشناخته ایران زمین)
حمام شیخ بهایی یکی از شاهکارهای معماری و مهندسی جهان است. ایران زمین از داشتن چنین فرزندانی به خود میبالد.حمام شیخ بهایی مربوط به دوره صفویه است که با مهندسی شیخ بهایی ساخته شده است، سیستم گرمایی این حمام از شاهکارهای مهندسی با استفاده از قوانین فیزیک و شیمی محسوب میشود. آب این حمام با سیستم “دم و گاز” یعنی از گاز متان فاضلاب مسجد جامع و چکیدن روغن عصارخانه شیخ بهایی که در مجاورت حمام قرار دارد روشن میشده است. عصارخانه محلی برای تهیه روغن از دانههای روغن بوده است. این حمام با استفاده از این سیستم پیچیده مهندسی به مدت طولانی تنها با یک شمع روشن میشده است. این حمام از نظر معماری مانند سایر حمامهای دوره صفویه دارای ویژگیهای آن دوران است. متاسفانه تا مدتی پیش این حمام تاریخی به ذبالهدانی و محل تجمع افراد معتاد تبدیل شده بود و جالب اینکه این حمام ۳۰ وارث پیدا کرده بود!! چندی پیش حفاظت از این اثر منحصر به فرد آغاز شد و به زودی مرمت آن آغاز خواهد شد. حمام شیخ بهایی در شعاع یکصدمتری جنوب گنبد نظام الملک (جنوب مسجد جامع عتیق) در محله «در دست» قرار دارد. تاریخ ساخت آن را سال ۱۰۶۵ عنوان میکنند و طراحی آن را به شیخ بهایی نسبت میدهند. در اقوال آمده که این حمام اسرار آمیز خزینهای دارد که آب آن خودکار و بدون مصرف انرژی مستقیم گرم میشده است. البته بنا برنظر رایجانرژی گرمایی حمام از گاز و انرژی مالی فضولات و فاضلاب تامین میشده که از طریق سفالینههای تهیه شده و مکش گازهایی چون متان و اکسید گوگرد استفاده می کرده است. حمام شیخ بهایی بنایی عمومی بوده که به مرور در تصرف اشخاص درآمده و گفته میشود زمانی حتی کارگر حمام نیز ادعایی از حمام داشته است. در حال حاضر تا پیش از تملک نزدیک به ۳۰ نفر ادعای سرقفلی و مالکیت این اثر را داشتند.
_________________________________________________________________
اسرار كتيبه هيراتيك بيجار (بخشی از اسناد تاريخي)
روستاي قمچقاي در 45 كيلومتري شمال بيجار و در كنار رود قمچقاي واقع شده است. مردم قمچقاي و ديگر روستاهاي اطراف با زبان تركي آذربايجاني تكلم مينمايند.
بقعه و خانگاه شیخ صفیالدین، اردبیل سال ثبت به عنوان میراث جهانی: 2010/ 1389. ساخت بقعه و خانقاه شیخ صفیالدین بین اوایل قرن 16 و اواخر قرن 18 بوده است و بر اساس سنت صوفیان و اشکال سنتی معماری ایرانی ساخته شده است. ویژگی آن، استفاده بهینه و حداکثری از فضای ممکن برای فعالیتهای گوناگون است.
مجموعه بازار تاریخی تبریز، آذربایجان شرقی سال ثبت به عنوان میراث جهانی: 2010/ 1389. بازار تاریخی تبریز یکی از اماکن مهم خرید و فروش روی جاده ابریشم و در نتیجه مرکز مهم تبادل فرهنگی محسوب میشده است. بازار تبریز ترکیبی از سازههای خشتی، بازارهای سرپوشیده و فضاهای بسته برای فعالیتهای گوناگون است