۳۰.۴.۹۷

ترا یافتم‌، آسمانها را پی بردم‌


کوهساران مرا پر کن‌، ای طنین فراموشی‌
نفرین به زیبایی‌ 

آب تاریک خروشان - که هست مرا
فرو پیچد و برد


تو ناگهان زیبا هستی‌

اندامت گردابیست‌
موج تو اقلیم مرا گرفت‌
ترا یافتم‌، آسمانها را پی بردم‌
ترا یافتم‌، درها را گشودم‌ 

شاخه را خواندم‌

افتاده باد آن برگ‌، که به آهنگ وزشهایت نلرزد
مژگان تو لرزید 

رویا درهم شد
تپیدی‌ 

شیره گل بگردش آمد
بیدار شدی‌ 

جهان سر برداشت‌، جوی از جا جهید
براه افتادی‌ 

سیم جاده غرق نوا شد
در کف تست رشته دگرگونی‌


از بیم زیبایی می گریزم‌

و چه بیهوده‌ 
فضا را گرفته ای‌
یادت جهان را پر غم میکند 

و فراموشی کیمیاست‌
در غم گداختم‌، ای بزرگ‌، ای تابان‌
سر برزن‌، شب زیست را درهم ریز، ستاره دیگر خاک‌
جلوه ای‌، ای برون از دید
از بیکران تو میترسم 

ایدوست‌ موج نوازشی‌.

سهراب سپهری









هیچ نظری موجود نیست: