۲۲.۶.۹۵

در دو عالم زو نشان و نام نیست


عشق سیمرغ است کورا دام نیست
در دو عالم زو نشان و نام نیست

پی بکوی او همانا کس نبرد
کاندر آن صحرا نشان گام نیست

در بهشت وصل جان‌افزای او
جز لب او کس رحیق آشام نیست

جمله عالم جرعه چین جام اوست
گرچه عالم خود برون از جام نیست

ناگه ار رخ گر براندازد نقاب
سر بسر عالم شود، ناکام نیست

صبح و شامم طره و رخسار اوست
گرچه آنجا کوست، صبح و شام نیست

ای صبا گر بگذری در کوی او
نزد او مارا جزین پیغام نیست

کای دلارامی که جان ما تویی
بیتو مارا یکنفس آرام نیست

هرکسی را هست کامی در جهان
جز لبت مارا مراد و کام نیست

هر کسی را نام معشوقی که هست
می‌برد معشوق ما را نام نیست

تا لب و چشم تو ما را مست کرد
نقل ما جز شکر و بادام نیست

تا دل ما در سر زلف تو شد
کار ما جز با کمند و دام نیست

نیک بختی را که در هر دو جهان
دوستی چون توست دشمن کام نیست

با عراقی دوستی آغاز کن
گر چه او درخورد این انعام نیست.

عراقی