۸.۶.۹۵

از مرگ بتر، هزار بار است


جانا نظری که دل فگار است
بخشای که خسته، نیک زار است

بشتاب که جان بلب رسید است
دریاب کنونکه، وقت کار است

رحم آر، که بی‌تو زندگانی
از مرگ بتر، هزار بار است

دیری است که بر در قبول است
بیچاره دلم که، نیک خوار است

نومید چگونه باز گردد؟
از درگهت آن، کامیدوار است

ناخورده دلم شراب وصلت
از دردی هجر، در خمار است

مگذار بکام دشمن ای دوست
بیچاره مرا که، دوستدار است

رسواش مکن بکام دشمن
کو خود ز رخ تو، شرمسار است

خرم دل آن کسی که او را
اندوه و غم تو، غمگسار است

یادیش ازین و آن نیاید
آن را که چو تو، نگار یار است

کار آن دارد، که بر در تو
هر لحظه و هر دمیش، بار است

نی آنکه همیشه چون عراقی
بر خاک درت چو خاک، خوار است.

عراقی