۱۹.۱.۹۵

ماه من در چشم من بین ,شیوه شب زنده داری


زلف او برده قرار خاطر از من یادگاری
من هم از آن زلف دارم یادگاری بیقراری

روزگاری دست در زلف پریشان توام بود
حالیا پامالم از دست پریشان روزگاری

چشم پروین فلک از آفتابی خیره گردد
ماه من در چشم من بین شیوه شب زنده داری

خود چو آهو گشتم از مردم فراری تاکنم رام
آهوی چشم تو ای آهوی از مردم فراری

گر نمی آئی بمیرم زانکه مرگ بی امان را
بر سر بالین من جنگ است با چشم انتظاری

خونبهائی کز تو خواهم گر بخاک من گذشتی
طره مشکین پریشان کن برسم سوگواری

شهریاری غزل شایسته من باشد و بس
غیرمن کس را دراین کشور نشاید شهریاری.

شهریار

هیچ نظری موجود نیست: