۲۲.۱.۹۵

اگر بچشمه نوشین بامداد رسی


اگر بلاکش بیداد را بداد رسی
خدا کند که بسر منزل مراد رسی

سیاهکاری بیداد عرضه دار ای آه
شبان تیره که در بارگاه داد رسی

جهان ز تیرگی شب بشوی چون خورشید
اگر بچشمه نوشین بامداد رسی

سواد خیمه جانان جمال کعبه ماست
سلام ما برسان گر بر آن سواد رسی

بگرد او نرسی جز به همعنانی دل
اگر چه جان من از چابکی بباد رسی

بهشت گمشده آرزو توانی یافت
اگر به صحبت رندان پاکزاد رسی

ورای مدرسه ای شیخ درس حال آموز
بر آن مباش که تنها به اجتهاد رسی

غلام خواجه ام ای باد توتیا خواهم
اگر به تربت آن اوستاد راد رسی

ترا قلمرو دلهاست شهریارا بس
چه حاجتست به کسرا و کیقباد رسی.

شهریار


هیچ نظری موجود نیست: