۴.۱.۹۵

ز ساز دل چه شنیدی که باز میگوئی.... نوروز پیروز


بزن که سوز دل من بساز میگوئی
ز ساز دل چه شنیدی که باز میگوئی

مگر چو باد وزیدی بزلف یار که باز
بگوش دل سخنی دلنواز میگوئی

مگر حکایت پروانه میکنی با شمع
که شرح قصه بسوز و گداز میگوئی

به یاد تیشه فرهاد و موکب شیرین
گهی ز شور و گه از شاهناز میگوئی

کنون که راز دل ما ز پرده بیرون شد
بزن که در دل این پرده راز میگوئی

بپای چشمه طبع من این بلند سرود
بسرفرازی آن سروناز میگوئی

بسر رسید شب و داستان بسر نرسید
مگر فسانه زلف دراز میگوئی

بسوی عرش الهی گشوده ام پر و بال
بزن که قصه راز و نیاز میگوئی

نوای ساز تو خواند ترانه توحید
حقیقتی به زبان مجاز میگوئی

ترانه غزل شهریار و ساز صباست
بزن که سوز دل من بساز میگوئی.

شهریار


هیچ نظری موجود نیست: