۱۲.۱۲.۹۴

داده نوید زندگی جاودانیم


از زندگانیم گله دارد جوانیم
شرمنده جوانی از این زندگانیم

دارم هوای صحبت یاران رفته را
یاری کن ای اجل که به یاران رسانیم

پروای پنج روز جهان کی کنم که عشق
داده نوید زندگی جاودانیم

چون یوسفم بچاه بیابان غم اسیر
وز دور مژده جرس کاروانیم

گوش زمین بناله من نیست آشنا
من طایر شکسته پر آسمانیم

گیرم که آب و دانه دریغم نداشتند
چون میکنند با غم بی همزبانیم

ای لاله بهار جوانی که شد خزان
از داغ ماتم تو بهار جوانیم

گفتی که آتشم بنشانی ولی چه سود
برخاستی که بر سر آتش نشانیم

شمعم گریست زار ببالین که شهریار
من نیز چون تو همدم سوز نهانیم.

شهریار


هیچ نظری موجود نیست: