۲۱.۱۱.۹۴

شتاب کن که جهان با شتاب می گذرد


شباب عمر عجب با شتاب می گذرد
بدین شتاب خدایا شباب می گذرد

شباب و شاهد و گل مغتنم بود ساقی
شتاب کن که جهان با شتاب می گذرد

بچشم خود گذر عمر خویش می بینم
نشسته ام لب جوئی و آب می گذرد

بروی ماه نیاری حدیث زلف سیاه
که ابر از جلو آفتاب می گذرد

خراب گردش آن چشم جاودان مستم
که دور جام جهان خراب می گذرد

به آب و تاب جوانی چگونه غره شدی
که خود جوانی و این آب و تاب می گذرد

بزیر سنگ لحد استخوان پیکر ما
چو گندمی است که از آسیاب می گذرد

کمان چرخ فلک شهریار در کف کیست
که روزگار چو تیر شهاب می گذرد.

شهریار


هیچ نظری موجود نیست: