۲۹.۹.۹۴

ما زیر دست مهر و فلک زیر پای ماست

مائیم آن گدای که سلطان گدای ماست
ما زیر دست مهر و فلک زیر پای ماست

تا بر در سرای شما سر نهاده‌ایم
اقبال بندهٔ در دولتسرای ماست

بودی بسیط خاک پر از های وهوی ما
و کنون جهان ز گریه پراز های هاست ماست

زین‌سان که در قفای تو از غم بسوختیم
گوئی که دود سوخته‌ئی در قفای ماست

تا کی زنید تیغ جفا بر شکستگان
سهلست اگر بقای شما در فنای ماست

گر برکشی وگر بکشی رای رای تست
هر چیز کان نه رای تو باشد نه رای ماست

آن کاشنای تست غریبست در جهان
وانکوغریب گشت زخویش آشنای ماست

ما را اگر تو مشتریی این سعادتیست
بنمای رخ که دیدن رویت بهای ماست

خواجو که خاک پای گدایان کوی تست
شاهی کند گرش تو بگوئی گدای ماست.

خواجوی کرمانی

هیچ نظری موجود نیست: