۵.۸.۹۴

چندی بهوس بر در هر خانه نشستم


دوش از لب نوشش سختی چند شنیدم
کز نوش لبان رشتهٔ پیوند بریدم

چندی بهوس بر در هر خانه نشستم
عمری بطلب بر سر هر کوچه دویدم

بر دامن او بند نشد دست مرادم
بر عارض او باز نشد چشم امیدم

زان غنچهٔ سیراب چه خونها که نخوردم
زان گلبن نو خیز چه گلها که نچیدم

هر پرده که جان بر رخ او بست فکندم
هر جامه که دل در غم او دوخت، دریدم

از شیشهٔ مقصود گلابی نگرفتم
وز ساغر امید شرابی نچشیدم

کی بود که جان در ره محبوب ندادم
کی بود که رنج از پی مطلوب ندیدم

بی کشمکش دام بباغی نگذشتم
بیواسطهٔ رنج بگنجی نرسیدم

در خانهٔ دل جز تو کسی را ننشاندم
از خیل بتان جز تو کسی را نگزیدم

جز خون دل از دیده سرشکی نفشاندم
جز آن غم از سینه فروغی نکشیدم.

فروغی بسطامی