۳.۸.۹۴

ما همه موسی بیابان عشق


حق ز رخت کرده ظهور ای صنم
این چه ظهور است و چه نور ای صنم

قامت تو شور قیامت نمود
این چه قیام است و چه شور ای صنم

هیچ نمازی نپذیرد قبول
تا تو نباشی بحضور ای صنم

با رخ تو خواهش حور و قصور
محض گناه است و قصور ای صنم

با غم تو خاطر عشاق را
عین نشاط است و سرور ای صنم

با تو دلم را سر آمیزش است
وز همه در غین نفور ای صنم

پرده برانداز که اهل قصور
دیده بپوشند ز حور ای صنم

مردم هشیار همه گرم عجز
چشم و سرمست غرور ای صنم

صبر محال است ز رویت که نیست
خس بسر شعله صبور ای صنم

تا شب هجران ترا دیده‌ام
فارغم از روز نشور ای صنم

زنده ببوی تو شوم روز حشر
نی ز دم نغمهٔ صور ای صنم

ما همه موسی بیابان عشق
نخل قدت نخلهٔ طور ای صنم

ماه فروغی نشدی تا نکرد
بندگی صدر صدور ای صنم.

فروغی بسطامی