۱۲.۶.۹۴

می توان گذشت آسان


با پاهایی از باران و رداها و دامن‌‏های از آب
از مغیلان زاران، آن همه بران
می توان گذشت آسان
البته
اگر آن خیسی خاص
موی و دهان و چانه ات را
تراوان شود

این كه می بینی هر خاری
گلبرگ لاله ای به منقار دارد
و هر ستاره از دهان خدایی پنهان می برند
این رمز زخمی می گوید
من از صراط گذشته ام
گذشته ام
هر چند مستقیم
چنان كه گفته بودند نبودند
نبود اما
من اكنون در دوزخم
و دست راست تو از آنطرف پل
در دست چپ من قفل است
می توانم عبورت دهم،
اما
حس می كنم كه زبازوی راستم

در انتهای دنده ها
خبر چینی از فردوس
در كاربازی توطئه‌‏ای است
تا انقلاب دوزخی‌ ما را
خنثی كند
می‌‏توانم آری
می توانستم اگر باران
پیراهنی از اكسیژن می پوشاند
بر تو.

منوچهر آتشی