۲۴.۵.۹۴

کور بادا دیدهٔ حق ناشناس دوستی


بهر هر یاری که جان دادم بپاس دوستی
دشمنیها کرد با من در لباس دوستی

کوه پا بر جا گمان می‌کردمش دردا که بود
از حبابی سست بنیان‌تر اساس دوستی

بس که رنج از دوستان باشد دل آزرده را
جای بیم دشمنی دارد هراس دوستی

جان فدا کردیم و یاران قدر ما نشناختند
کور بادا دیدهٔ حق ناشناس دوستی

دشمن خویشی رهی کز دوستداران دوروی
دشمنی بینی و خاموشی بپاس دوستی.

رهی‌ معیری