۱.۵.۹۴

کولاکم و برفم همه فردای من اینست


بانوی اساطیر غزل های من اینست
صد طعنه به مجنون زده لیلای من اینست
گفتم که سرانجام به دریا بزنم دل
هشدار دل! این بار ، که دریای من اینست
من رود نیاسودنم و بودن و تا وصل
آسودگی ام نیست که معنای من اینست
هر جا که تویی مرکز تصویر من آنجاست
صاحبنظرم علم مرایای من اینست
گیرم که بهشتم بنمازی ندهد دست
قد قامتی افراز که طوبای من اینست
همراه تو تا نابترین آب رسیدن
همواره عطشناکی رؤیای من اینست
من در تو بشوق و تو در آفاق بحیرت
نایاب ترین فصل تماشای من اینست
دیوانه بسودای پری از تو کبوتر
از قاف فرود آمده عنقای من اینست
خرداد تو و آذر من بگذر و بگذار
امروز بجشوند که سودای من اینست
دیر است اگر نه ورق بعدی تقویم
کولاکم و برفم همه فردای من اینست .

حسین منزوی
از کهربا و کافور


هیچ نظری موجود نیست: