۳۰.۴.۹۴

پری به آب زد و نانشسته بال گشود


نگفت و گفت : چرا چشم هایت آن دو کبود
بدل شده است بدین برکه های خون آلود ؟
درنگ کرد و نکرد آنچنانکه چلچله ای
پری به آب زد و نانشسته بال گشود
نگاه کرد و نکرد آنچنان بگوشه ی چشم
که هم درود در آن خفته بود و هم بدرود
اگر چه هیچ نپرسید آن نگاه عجیب
تمام بهت و تحیر ، تمام پرسش بود
در این دو سال چه زخمی زدی بخود ؟ پرسید
گرفته پاسخ خود هم بدون گفت و شنود
چه زخم ؟ آه ، چه زخمی است زخم خنجر خویش
کشنده زخم بتدریج زخم بی بهبود.

حسین منزوی




هر کجا مادری را دیدی که برای دفاع از جان کودکش اسلحه به دست گرفته، یقین داشته باش که "انسانیت" در حال مرگ است

هیچ نظری موجود نیست: