۱۷.۳.۹۴

که بهتر هنر آدمی را سخاست

  
اسدی توسی دانشمند گرامی ایران زمین , پنج قرن پس از انقراض امپراتوری جهان شمول ساسانی میزیسته است و در رشته های پزشکی, شیمی, فیزیک و ادب و ادبیات پارسی استاد استادان است و کتاب معروف او بنام "چگونگی عملکرد دارو" در علم پزشکی و شیمی از نوادر روزگار است . وی همچنین اولین نویسنده واژنامه پارسی و لغت نامه معروف اسدی است . بنام واژنامه پارس ( بعربی لغت فرس )
اسدی توسی همچنین شاعر توانمند ایرانی و سرایندهٔ اثر حماسی گرشاسپ‌نامه است. وی در سال ۴۶۵ هجری درگذشت. آرامگاه وی در تبریز است. اسدی نظم گرشاسپ‌نامه را در سال ۴۵۸ هجری قمری به پایان رساند. گرشاسپ‌نامه در میان آثاری که به پیروی از شاهنامهٔ فردوسی نوشته شده‌اند، یکی از متنهای بسیار موفق بشمار می‌رود.

اسدی توسی از چند جهت دیگر هم در تاریخ ادبیات ایران دارای اهمیت است: کهن‌ترین دستنویس پارسی ( بعربی فارسی ) که تاکنون بدست آمده ‌(چگونگی عملکرد دارو در بدن ...الابنیه عن حقائق الادویه) بخط اسدی توسی است. افزون بر این وی نخستین واژه‌نامهٔ پارسی را (بنا بر آنچه تا امروز بدست ما رسیده‌است پنج قرن پس از انقراض امپراتوری جهان شمول ساسانی) بنام واژنامه پارس ( بعربی لغت فرس ) تدوین نموده است.



 نقشه جغرافیایی ایران در نخستین سالهای حکومت قاجار 

نقشه جغرافیایی ایران در امپراتوری صفوی و پس از ان امپراتوری نادر شاه کبیر از درون چین شروع و تا جزیره بالکان ادامه داشت , یعنی به مدت بیش از ۸۰۰ سال ایران پس از پایان امپراتوری ساسانی که علت انقراض آن معلوم نیست بر جهان آباد ان زمان حکومت میکرد. پس از روی کار آمدن قاجار ها مانند امروز که بیگانگان حاکمند , ایران تجزیه شده و روح اهورایی پارسی و پارسایی از ایرانیان ربوده شد و فرهنگ, علم و تاریخ این امپراتوری به غارت رفت و تاریخ جعلی و من دراوردی غربی نوشته شد و مانند داستان جعلی سفر به کره ماه غربی ها , بخورد دنیا و جهانیان داده شد. و امروزه کودکان و نوادگان این شیادان آنچنان تحمیق گشته اند که حتی تصاویر نیاکان پارس ها را که توسط نقاشان ایرانی با مهارت کشیده شده بجای نیاکان خود پذیرفته اند و دیگر نمیپرسند آخر چرا در بین تمامی این نقاشی ها یک چشم ابی و مو بور یافت نمیشود و همگی بشکل انسان آسیای مرکزی میباشند. ( هر چند از فردا با تکنولوژی جید نقاشی ها را چشم ابی میکنند ! این شیادان مشمئز کننده حال بهم زن ) . بهر حال ما میدانیم و آنها هم میدانند که هر چه دارند از نیاکان ایرانی و پارس ها دارند. و امروزه هم باز این منابع انرژی ایران است که باعث و بانی سعادت و خوشبختی نیمه بیشتر جهان است , بدون ایران اینها برگ درخت میخوردند.



بخشی از اشعار اسدی توسی در پایان کتاب گرشاسپ‌نامه او

شد این داستان بزرگ اسپری
به پیروزی و روز نیک اختری

ز هجرت براوبر سپهری که گشت
شده چارصد سال و پنجاه و هشت

چنان اندرین سعی بردم ز بن
ز هر در بسی گرد کردم سخن

بدان سان که بینا چو بیند نخست
بد از نیک زاین گفته داند درست


ز گویندگانی کشان نیست جفت
بخوشی چنین داستان کس نگفت

بدین نامه گر نامم آیدت رای
به دال اسد حرفِ دَه برفزای

چنین نامه ای ساختم پرشگفت
که هر دانشی زاو توان برگرفت

چو گنجی که داننده آرد برون
به اندیشه زاو گوهر گونه گون

چو باغی که از وی به دست خرد
گل جان چند وهم چون بگذرد

چو نخچیرگاهی پر از رنگ و بوی
که نخچیر دانش نهد دل در اوی

بهشتیست بومش ز کافور خشک
گیاهش ز عنبر، درختانش مشک

بسی حور بر گردش آراسته
از اندیشه دوشیزگان خاسته

ز پاکی روانشان، ز فرهنگ تن
ز دانش زبان و ز معنی سخن

سراسر ز مشک سیه طرّه پوش
هم از طبع گوینده و هم خموش

به گیتی بهشت ار ندیدست کس
بهشتی پر از دانش اینست و بس

که وهم اندر او چون بهشتی به جای
بیابد ز رمز آنچه آیدش رای

همه پرگل و سبزه و میوه دار
نگردد کم ارچند چینی ز بار

مر این نامه را من بپرداختم
چنان کز ره نظم بشناختم

بدان تا بود انس خواننده را
دعا گویدم گر مُرم زنده را

همی جستم از خسرو ره شناس
که نیکیش را چون گزارم سپاس

ازین نامه من بهتر و خوبتر
سزای تو خدمت ندیدم دگر

ز جان زاده رزند بیش از شمار
بیاراستم هریکی چو نگار

سراسر ز دست هنر خورده نوش
پدرشان خرد بوده و دایه هوش

همه غمگسارند خواننده را
ز دل دانش آموز داننده را

به تو هدیه آوردم از بهر نام
پذیر از رهی تا شود شادکام

چنان چون به شاهی ترا یار نیست
چو من خلق را نیز گفتار نیست

کنون تا دراین تن مرا جان بود
زبانم به مدح تو گردان بود

چو نیکو شد از جاه تو کار من
بیفروخت زین خلق بازار من

ز تو تا بود زنده دارم سپاس
که من با خرد یارم و حق شناس

همی تا بود هفت کشور به جای
مبادت گزندی ز فانی سرای

به داد و دهش کوش و نیکی سگال
ولی را بپرور، عدو را بمال

مبادت به جز داد کاری دگر
به از وی مدان یادگاری دگر

چو از داد پرداختی رادباش
وزاین هردو پیوسته دلشاد باش

که بهتر هنر آدمی را سخاست
سخا در جهان پیشهٔ انبیاست

سخاوت درختیست اندر بهشت
که یزدانش از حکمت محض کشت

ازآن شاخ دارد به دنیا گذر
نصیب آمد از وی ترا بیشتر

الا تا بود فرّ یزدان پاک
روندست گردون و استاده خاک

جهان را تو بادی شه نیک بخت
که ناهید تاجت بود، ماه تخت

دو چاکرت بر درگه از ماه و مهر
که دارند کارت روان در سپهر

دو اسپت شب و روز چونانکه راست
وز ایشان رسی هر کجا کت هواست

ز خسرو براهیم شاه زمین
نوازنده باشی چنان کز تو دین

شه خسروان باد محمود تو
دل و جان از او شاد و از جود تو

بدان ملک فرمانت هژمان دمان
که دشمنت را دوست پژمان روان.

هیچ نظری موجود نیست: