۲.۲.۹۴

با همین شبگردی و دیوانگی از شور عشق


از گشتم امشب ز میخانه اما مست مست
سر درون سینه و تنهای تنها مست مست

با سری از باده آتش به پا کن گرم گرم
با دلی دیوانه و رسوای رسوا مست مست

در میان کوچه ها افتان و خیزان چون نسیم
جامه وارون کرده و شیدای شیدا مست مست

از پس یک روز با این خلق ابکم گنگ گنگ
قفل لب بگشوده و گویای گویا مست مست

همچو طوطی در پس آیینه ی دل قصه گو
چون کلیم از اشتیاق طور سینا مست مست

با همین شبگردی و دیوانگی از شور عشق
باز گشتم امشب ز میخانه اما مست مست.

رحیم معینی کرمانشاهی

هیچ نظری موجود نیست: