از گشتم امشب ز میخانه اما مست مست
سر درون سینه و تنهای تنها مست مست
با سری از باده آتش به پا کن گرم گرم
با دلی دیوانه و رسوای رسوا مست مست
در میان کوچه ها افتان و خیزان چون نسیم
جامه وارون کرده و شیدای شیدا مست مست
از پس یک روز با این خلق ابکم گنگ گنگ
قفل لب بگشوده و گویای گویا مست مست
همچو طوطی در پس آیینه ی دل قصه گو
چون کلیم از اشتیاق طور سینا مست مست
با همین شبگردی و دیوانگی از شور عشق
باز گشتم امشب ز میخانه اما مست مست.
رحیم معینی کرمانشاهی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر