۳.۲.۹۴

ای شور ای ترنم... ای شعر ای ترانه


منگر چنین به چشمم ، ای چشم آهوانه
ترسم قرار و صبرم ، برخیزد از میانه

ترسم به نام بوسه ، غارت کنم لبت را
با عذر بی قراری ــ این بهترین بهانه

ترسم بسوزد آخر ، همراه من تو را نیز
این آتشی که از شوق در من کشد زبانه

چون شب شود از این دست ، اندیشه ای مدام است
در بر کشیدنت مست ، ای خواهش شبانه

ای رجعت جوانی ، در نیمه راه عمرم
بر شاخه ی خزانم ، ناگه زده جوانه

ای بخت ناخوش من ــ شبرنگ سرکش من 

رام نوازش تو ، بی تیغ و تازیانه

ای مرده در وجودم ، با تو هراس توفان
ای معنی رهایی ، ای ساحل ، ای کرانه

جانم پر از سرودی است ، کز چنگ تو تراود
ای شور ای ترنم ای شعر ای ترانه.
حسین منزوی

هیچ نظری موجود نیست: