۲۹.۱۲.۹۳

گه نعره زدی بلبل ، گه جامه دریدی گل ..... نوروزتان پیروز رفقا! :)


درخت غنچه برآورد و بلبلان مستند
جهان جوان شد و یاران بعیش بنشستند

بساط سبزه لگد کوب شد به پای نشاط
ز بس که عارف و عامی برقص برجستند

برآمد باد صبح و بوی نوروز
بکام دوستان و بخت پیروز

بهاری خرمست ای گل کجائی
که بینی بلبلان را ناله و سوز

بهار آمد که هر ساعت رود خاطر به بستانی
بغلغل در سماع آیند هر مرغی بدستانی

بوی گل و بانگ مرغ برخواست
هنگام نشاط و روز صحراست

فراش خزان ورق بیفشاند
نقاش صبا چمن بیاراست

وقتی دل سودائی میرفت ببستانها
بیخویشتنم کردی ، بوی گل و ریحانها

گه نعره زدی بلبل ، گه جامه دریدی گل
با یاد تو افتادم ، از یاد برفت آنها.

سعدی




هیچ نظری موجود نیست: