۷.۱۲.۹۳

سیل سیال نگاه سبزت


تو گل سرخ منی
تو گل یاسمنی
تو چنان شبنم پاک سحری ؟
نه!
از آن پاکتری
تو بهاری ؟
نه !
بهاران از توست
از تو می گیرد وام،
هر بهار اینهمه زیبایی را
سبزی چشم تو
دریای خیال
پلک بگشا که به چشمان تو دریابم باز
مزرع سبز تمنایم را
ای تو چشمانت سبز
در من این سبزی هذیان از توست
زندگی از تو و
مرگم از توست
سیل سیال نگاه سبزت
همه بنیان وجودم را ویرانه کنان می کاود
من به چشمان خیال انگیزت معتادم
و دراین راه تباه
عاقبت هستی خود را دادم.

حمید مصدق

هیچ نظری موجود نیست: