۱۲.۱۱.۹۳

در ماتم سرخِ سمن و یاسمنانت


ای باغ چه شد مدفنِ خونین کفنانت؟
کو خاکِ شهیدانِ کفن پیرهنانت؟
تا سرب که پاشیده و تا لاله که چیده ات
در سینه و سیمایِ بهارین بدنانت
آه ای وطن! ای خورده به بازارِ شقاوت
بس چوبّ حراج از طرفِ بی­وطنانت
خونِ که شتک زد زِ پدرها و پسرها
بر صبحِ یتیمان و شبِ بیوه زنانت
رودابه­ی من! رودگری کن که فتادند
در چاهِ شغادانِ زمان، تهمتنانت
رگبار گرفت آنگه و بارید ز هر سو
بر سینه و سر، نیزه و شمشیر و سنانت
ای باغِ اهورایی­ام افسوس که کردند
بی­فرّه و بی­فرّ و شکوه، اهرمنانت
هم­خوانِ نسیمم من و هم­­گریه­یِ باران
در ماتم سرخِ سمن و یاسمنانت.

زنده یاد و جاودان گرامی‌، حسين منزوی

هیچ نظری موجود نیست: