بگذار سر به سینه ی من تا كه بشنوی
آهنگ اشتیاق دلی درد مند را
شاید كه بیش از این نپسندی به كار عشق
آزار این رمیده ی سر در كمند را
بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت
اندوه چیست، عشق كدامست، غم كجاست
بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان
عمریست در هوای تو از آشیان جداست
دلتنگم، آنچنان كه اگر بینمت به كام
خواهم كه جاودانه بنالم به دامنت
شاید كه جاودانه بمانی كنار من
ای نازنین كه هیچ وفا نیست با منت
تو آسمان آبی آرام و روشنی
من چون كبوتری كه پرم در هوای تو
یك شب ستارههای تو را دانه چین كنم
با اشك شرم خویش بریزم به پای تو
بگذار تا ببوسمتای نوشخند صبح
بگذار تا بنوشمتای چشمه ی شراب
بیمار خندههای توام ، بیشتر بخند
خورشید آرزوی منی ، گرم تر بتاب .
فریدون مشیری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر