۲۱.۹.۹۳

سه قطره خون



دريغا كه بار دگر شام شد
سراپای گيتی سيه فام شد
همه خلق را گاه آرام شد
مگر من، كه رنج و غمم شد فزون
جهان را نباشد خوشی در مزاج
بجز مرگ نبود غمم را علاج
وليكن در آن گوشه در پای كاج
چكيده است بر خاك سه قطره خون.


هیچ نظری موجود نیست: