۸.۶.۹۳

که بود من شود نابود


خانه ام آتش گرفته ست ، آتشی جانسوز
هر طرف می سوزد این آتش ،
پرده ها و فرشها را ، تارشان با پود
من به هر سو می دوم گریان ،
در لهیب آتش پر دود ؛

وز میان خنده هایم ، تلخ ،
و خروش گریه ام ، ناشاد ،
از درون خسته ی سوزان ،
می کنم فریاد ، ای فریاد ! ای فریاد !

خانه ام آتش گرفته ست ، آتشی بی رحم
همچنان می سوزد این آتش ،
نقشهایی را که من بستم به خون دل ،
بر سر و چشم در و دیوار ،
در شب رسوای بی ساحل

وای بر من ، سوزد و سوزد
غنچه هایی را که پروردم به دشواری ،
در دهان گود گلدانها ،
روزهای سخت بیماری

از فراز بامهاشان ، شاد ،
دشمنانم موذیانه خنده های فتحشان بر لب ،
بر من آتش به جان ناظر
در پناه این مشبک شب

من به هر سو می دوم ، گریان ازین بیداد
می کنم فریاد ، ای فریاد ! ای فریاد !
وای بر من ، همچنان می سوزد این آتش
آنچه دارم یادگار و دفتر و دیوان
وآنچه دارد منظر و ایوان
من به دستان پر از تاول
این طرف را می کنم خاموش ،
وز لهیب آن روم از هوش
زآن دگر سو شعله برخیزد ، به گِردش دود
تا سحرگاهان ، که می داند ، که بود من شود
نابود
خفته اند این مهربان همسایگانم شاد در بستر ،
صبح از من مانده بر جا مشت خاکستر ؛
وای ، آیا هیچ سر بر می کنند از خواب ،
مهربان همسایگانم از پی امداد ؟
سوزدم این آتش بیدادگر بنیاد .

می کنم فریاد ، ای فریاد ! ای فریاد !

مهدی اخوان ثالث



هیچ نظری موجود نیست: