۱۱.۴.۹۳

" من درد مشترکم " مرا فریاد کن


راست می گفتند
همیشه زودتر از آن که بیندیشی اتفاق می افتد
من به همه چیز این دنیا دیر رسیدم
زمانی که از دست می رفت
و پاهای خسته ام توان دویدن نداشت
چشم می گشودم همه رفته بودند
مثل " بامدادی " که گذشت
و دیر فهمیدم که دیگر شب است
" بامداد " رفت
رفت تا تنهایی ماه را حس کنی
شکیبایی درخت را
و استواری کوه را
من به همه چیز این دنیا دیر رسیدم
به حس لهجه " بامداد "
و شور شکفتن عشق
در واژه واژه کلامش که چه زیبا می گفت
" من درد مشترکم "
مرا فریاد کن.

فریدون مشیری

هیچ نظری موجود نیست: