آسمان اول: فلک ماه
ارواحی که در ادای نذور خود کوتاهی کردهاند.
دانته و بئاتریس تمام این سرود را در فلک ماه میگذرانند. سخنان بانوی زیبا که در سرود پیش با دانته طرف گفتگو شده بود، برای وی مشکلی پیش آورده که بئاتریس با علم خدایئ خود پیش از آنکه دانته لب بگشاید بدان پی میبرد و توضیحات کافی بوی میدهد. یک مشکل دانته جنبه فلسفی دارد و مربوط به عقیده ایست که افلاطون درباه صعود ارواح به افلاکی که از آنجا آمدهاند، در کتابTimoeus ابراز داشته است. ( در این کتاب افلاطون میگوید که، ارواح آدمیان پیش از بدنهای آنان آفریده شده و در ستارگان جای داده شدهاند. و بعد از مرگ کسان نیز هر یک از این ارواح بستارهای که قبلا در آن بوده باز میگردد. این فرضیه افلاطون که در صورت اثبات آن، اصول عقاید کاتولیک باطل میشود، از نظر کلیسا ردّ و بسیار خطرناک توصیف شده است) اشکال دیگر او جنبه احساساتی دارد و آن اینست که برای چه ارواح کسانیکه برخلاف میل خود از پرداختن به نذر مذهبی بازداشته شدهاند، باید در بهشت از سعادتی کمتر از سعادت ارواح دگر برخوردار آیند؟
بئاتریس درین هر دو مورد توضیحاتی میدهد که دانته را قانع میکند. ولی در آخر سرود شکی دیگر در ذهن دانته پدید میاید که وی آنرا با راهنمای خود در میان میگذارد.
سرود چهارم:
بخت ولنصر پادشاه بابل، در دنبالهٔ خواب معروف خویش ، خوابگزاران کلده را گرد آورد و نهفقط از آنان خواست که خوابش را تعبیر کنند، بلکه از این بابت مجازاتشان کرد که چرا نتوانسته بودند با علم خویش به رویای او وقوف یابند. در صورتی که خود او جزئیات این خواب را فراموش کرده بود. دانته این خشم را به خشم بخت ولنصر تشبیه کرده و خشم غیر عادلانه مینامد. و بئاتریس را به مانند دانیال که با فیض الهی خود خشم بخت النصر را تسکین داد و توانست خواب او را تعبیر کرد، میداند.
لاجرم اگر خاموش ماندم، خویش را از این بابت نه ملامت میکنم و نه میستایم، زیرا که در آن حال در میان دو تردید سرگردان بودم، و بدین خاموشی الزام داشتم.
میل من و آنچه که میخواستم پرسید، آشکار تر از آنچه میتوانستم با کلماتی مشخص برزبان آرم، بر چهرهام نقش بست.
زمانی که دو میل مختلف هر یک تورا بجانب خویش میکشند، اندیشه تو در این میان از ابراز وجود سرباز میزند.
با نیروی مدرکه ( نیروی درک و فهم) شما بناچار اینچنین سخن میبایست گفت، زیرا که این نیرو جز از راه حواس شما ، آنچه را که بعدا برایتان قابل فهم میشود، درک نمیتواند کرد. از این رو است که کتاب آسمانی به عمد، سخنان خویش را در این باره با ضعف قوهٔ ادراک شما هماهنگ کرده، و فی المثل برای خداوند، پاها و دستها قائل شده است، در حالیکه در این اشارت مفهومی دیگر مستتر است. از همین رو است که جبراییل و میکأیل و آن دیگری که در درمانبخش توبیا شد با صورت آدمیان بر شما عرضه داشته است. ( اشاره به رفاییل است که یهودی پارسای ساکن ری را که در دوران سالخوردگی خود نابینا شده بود، با دستورهایی که به پسرش داد، بینا کرد.)
او مدعی است که روح به ستارهٔ خویش باز میگردد، زیرا گمان میبارد که چون طبیعت آنرا در قالب تنی جای داده، این روح از آن ستاره جدا شده است.
اگر دادگری ما در دیده جهانیان بیدادگری آید، این خود دلیلی است که باید موجب ایمان شود و نه مایه زندقهای کفرامیز!
وقتی میتوان گفت کاری واقعا بعنف ( به زور) صورت گرفته، که طرف در مقابل آن سر تسلیم فرود نیاورده و تا آخرین لحظه مقاومت کرده باشد.
زیرا که آن ارادهای که پایدار است، سرفرد نمیاورد، و اگر هم هزار بار با دست تعدی و آعمال زور بزانو درآید، باز آنچنان کند که آتش به مقتضای طبیعت خویش میکند.
روحانی معروف زرتشتی که در سال ۲۸۵، به فرمان والرین ( همان قیصر روم که به زیر پای اسب شاپور اول امپراطور ساسانی افتاده و التماس میکند، و نقش سنگی آن در ایران موجود است) به شهادت رسید، و با اینکه او را وحشیانه در روی میلههای آهن گداخته گذاشتند و زنده زنده کبابش کردن، دست از آیین زرتشت برنداشت. در اینجا دانته از ارادهٔ این مرد و پایداریش در نگهداری آئین خود مثال میآورد و میگوید چنین کسانی در آسمان بالاتر جای دارند.
روح مسعود دروغ نمیتواند گفت، زیرا که همواره در کنار حقیقت ازلی جای دارد.
بارها اتفاق افتاده است که کسان برای فرار از خطری، علیرغم میل خویش دست بکاری زدهاند که نمیبایستی زده باشند، در چنین موارد، اراده و الزام با یکدیگر درامیخته اند و نتیجه این است که خطاهای ناشی از چنین وضعی را نمیتوان بخشید. چرا که اراده مطلق در برابر بدی سر خم نمیکند، ولی ارادهٔ بشری کم یا بیش روی به تسلیم میبرد، زیرا میترسد که با انکار خویش به بدبختی دیگری دچار آید.
عطش ادراک ما هرگز فرو نمینشیند، مگر آنکه حقیقت مطلق ( پروردگار... نه تنها حقیقت در خداوند است، بلکه او خود اولین حقیقت و حقیقت اعلی است.) که در ورای آن هیچ حقیقتی دگر، متجلی نمیتواند شد، روشنایی بخش آن شده باشد.
حسن تفاهم و حقیقت طلبی باعث میشود که ما از بلندی بر بلندی دیگر، یعنی از حقیقتی به حقیقتی بالا رویم، تا بحقیقت مطلق ( خداوند ) برسیم.
آیا میتوان قصور خوداری از ادای کامل نظر را با ثوابی دیگر جبران کرد که در کفهٔ سنجش نیکیها و بدیها وزنی کافی داشته باشد تا موثر تواند شد؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر