فلک اول: فلک ماه
جایگاه ارواحی که در ایفای نذر خود کوتاهی کردهاند:
دانته همراه بئاتریس از کرهٔ نار میگذرد و پا به اولین فلک آسمان یعنی فلک ماه میگذارد و در آنجا قرص ماه آنان را در میان میگیرد.
تقریبا تمام این سرود صرف توضیح علمی و استدلالی بئاتریس در بارهٔ ماه و لکههای تاریک و روشن آن میشود.
دانته بنا به فرضیه علمی رایج دوره خود که اساس آن نظریات ابن الرشد که خود معترف به یادگیری از علم نجوم پارسی است، این لکهها را علامت کمی و زیادی غلظت وزن مخصوص اجسام در کره ماه میداند و معتقد است که در قسمتی از این کره که رقیقتر است نور خورشید آسانتر میتابد و انعکاس کمتر دارد، و در قسمت ثقیلتر آن نور خورشید زیادتر منعکس میشود و در نتیجهٔ این اختلاف تاریکی و روشنی را پدید میآورد، ولی بتاریس بدو توضیح میدهد که این نظر صحیح نیست و این تاریکی و روشنی از ناحیهٔ افلاکی که بالاترند آمده است.
این نوع مباحث و استدلال در قرون وسطی رواج بسیار داشت. از نظر سمبلیک این فلک ماه برای دانته مفهوم علم صرف و نحو ( علم گرامر ) را در میان سه رشتهٔ اصلی علوم بشری که سایر علوم از آنها مشتق شدهاند دارد. دانته در کتاب ضیافت مینویسد: میگویند که آسمان ماه را میتوان شبیه علم صرف و نحو دانست، زیرا کرهٔ ماه تنها کره ایست که یکدست نیست و تاریکی و روشنی دارد و اشعهی خورشید در آن میشکند و نیز تنها کره ایست که تغییر شکل میدهد و خورشید گاه بیک طرف و گاه بطرف دیگر آن میتابد، و از این لحاظ مانند علم گرامر است که از یکطرف اشعه منطق و استدلال، هیچ از کلمات آنرا طوری روشن نمیتواند کرد که در مفهوم آن ابهام و تردیدی نماند و از طرف دیگر تابش نور منطق بدین کلمات، گاه از یکسو و گاه از سوی دیگر، صورتها و ترکیبهای خاصی بدانها یبخشد که در حالات مختلف از آنها مفهومهای مختلفی نتیجه میشود.
الماسی که آفتاب بر آن میتابد، مرا در میان گرفته است، مروارید جاودان دردل خویشمان پذیرفت، و این همچو آن بود که قطره آبی بی آنکه شکافته شود، شعاعی تابان را در خود بپذیرد. اشاره بدانکه بئاتریس و دانته وارد ماه شده اند، بی آنکه سطح ماه برای راه دادن آنها گشوده شده باشد.
اگر که من در آن دم جسمی بودم، و با آنکه در این جهان معقول نمینماید که سطحی ، سطح دگر را بخویش پذیرد، با این جسم دیگر چنان درامیختم که تنها در صورت نفوذ دو جسم در یکدیگر باید چنین شود ( اشاره دانته به مسیح است که در وجود او ترکیب بشری با جوهر خداوندی درامیخته است)
در آنصورت میبایست بیشتر از پیش مشتاق دیدار آن جوهری شویم که در آن طبیعت ما را با ذات خدای درامیخته و پیوسته میتوان دید. ( یعنی: این جنبه الوهیت مسیح که در روی زمین بی آنکه دلیلی بر آن بخواهیم مورد قبول ماست، در آسمان عملا ثابت خواهد شد.
در آنجا آن حقیقتی که از راه ایمان، و بی آنکه اثباتش ضرور باشد، بر آن وقوف داریم، مستقیماً بچشم ما خواهد رسید و بصورت بدیهیاتی که مورد اعتقاد آدمیان است تجلی خواهد کرد. (.... مادامیکه در بدن موطنیم از خداوند غریب میباشیم، زیرا که به ایمان رفتار میکنیم نه بدیدار ...انجیل رسالهٔ دوم پولس، باب پنجم )
بانوی من ( دانته از بئاتریس میپرسد) اما مرا بگویید که ماهیت لکههای تاریک این جسم ( ماه) که در آن پایین، در روی زمین، مردمان از آنها افسانهها در باره قابیل ساخته اند چیست؟ ( اشاره به لکههای تاریک ماه که در افسانههای قدیمی آنها را پشتههای خاری میدانشتند که قابیل، پسر برادر کش آدم پیغمبر، بر دوش دارد ( دوزخ ، صفحه ۳۳۷، شرح ۳))
تبسمی ملایم کرد و گفت: از این پس عجب مدار اگر پندار آدمیان درباره آن چیزها که با مفتاح حواس بشری گشودنی نیستند، براه خطا رود. زیرا تو خود میبینی که نیروی منطق ما را، حتی در آنوقت که از حواسمان پیروی میکند، جز بالهای کوتاه برای پرواز نیست.
بحثی که بئاتریس در اینجا شروع میکند، تقریبا تا آخر سرود را شامل میشود، و این مقدمهٔ بحثهای استدلالی و فلسفی متعدد و مفصل بهشت است، که تا آخر کمدی الهی ادامه مییابد.
ادامه دارد...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر