۸.۴.۹۳

سرود سوم بهشت کمدی الهی دانته


آسمان اول: فلک ماه

ارواحی که در ایفای نذر خود کوتاهی کرده‌اند.

این سرود نیز سراسر به فلک ماه اختصاص دارد. و دانته با نخستین ارواح در آسمان روبرو میشود. در دوزخ ارواح صورت جسمانی‌ روشن و مشخصی‌ دارند، بطوریکه حتی برخی‌ از آنها را با دست لمس میتوان کرد و دانته خود در یکجا مو از سر یکی‌ از دوزخیان میکند! در برزخ این ارواح صورتی‌ لطیفتر و مجردتر پیدا میکنند، چنانکه نور آفتاب از آنها می‌گذرد و دانته که در مقابل با روح آشنایی قرار می‌گیرد، آغوش بر روی او میگشاید و چیزی در بازوان خود نمی‌بیند. اما خطوط چهره و اندام وی را به‌خوبی تشخیص میدهد. در بهشت ارواح صورتی‌ از این هم مجردتر دارند، زیرا همهٔ آنها چنان با نوری که از ایشان ساطع است در آمیخته اند که خطوط و مشخصات اندام و صورت‌هایشان را تشخیص نمیتوان داد. و همهٔ آنها شکلی‌ مبهم و شبح مانند دارند که جنبه‌ تجرد و معنی‌ در آن قویتر است.


در فلک ماه، دانته با ارواحی روبرو میشود که مرتکب نوع خاصی‌ از سهل‌انگاری شده اند، بدین معنی‌ که در حیات زمین خود، به عهدی که با خدای خویش بسته بودند، وفا نکرده‌اند. منتها این عدم ایفای به عهد از جانب آنها الزامی بوده و خودشان در آن دخالتی نداشته اند. این ارواح، مانند دو دسته دیگری که بعدا در افلاک عطارد و زهره با دانته روبرو می‌شوند، هنوز نشان مختصری از قالب زمین و شکل انسانی‌ خود دارند، و فی‌ المثل دانته تشخیص میدهد که زنی‌ با او طرف گفتگو است و فقط زیبایی خارق العاده این زن در قالب بهشتی اوست که شاعر را از شناسایی او باز میدارد، در صورتیکه روح بدو تاکید می‌کند که در روی زمین با دانته آشنا بوده است. در افلاک بالاتر همین بازماندهٔ مختصر از صورت خاکی نیز از میان میرود و دیگر تشخیص هویت ارواح از روی شکل ظاهری آنها امکان پذیر نیست.

ظاهراً شباهت خاصی‌ از لحاظ طبقه‌بندی بهشت در میان این فلک اول بهشت و طبقات اول دوزخ و برزخ موجود است. بدین معنی‌ که درین سه طبقه ارواحی جای دارند که مرتکب سهل‌انگاری و ضعف نفس شده‌اند. در دوزخ، ارواح ساکن طبقه اول، آنهایی هستند که آثر و خاصیت وجودی از خود نشان نداده و با آنکه جرم خاصی‌ ندارند، قدمی‌ در راه خدا نیز برنداشته اند ( بی‌ خاصیت ها) . در برزخ، برزخیان طبقه مقدماتی آنهاییند که تا آخر عمر در توبه و استغفار تعلل کرده و فقط در دم مرگ یا اندکی‌ پیش از آن دست به دامان خداوند زده‌اند. در بهشت ارواحی در فلک اول بسر میبرند که اراده قوی برای ممانعت از اینکه دیگران آنها را بزور از ایفای بعهد باز دارند، نشان ندادهند و بیاترس در سرود بعدی خود در این باره توضیح کافی‌ میدهد.

ولی‌ برای چه دانته این ارواح را در فلک ماه جای داده و چه وجه مشترکی میان ماه و وضع ایشان هست؟ پاسخ این سئوال را باید در صفحاتی جست که اختر شناسان قدیم برای ماه و نور آن قائل بودند.

علم ستاره شناسی‌ که مختص ایرانیان بوده و مقالات و کتب و پژهشنامه‌های بسیاری از ایران باستان موجود است، و هنوز که هنوز است دقتی‌ که دانشمند ایران خیام و خوارزمی و دیگران در اندازه‌گیری و تشخیص سیارات داده‌اند از عهده انسان امروزی خارج است. و علم نجوم، فیزیک و شیمی‌ و معماری و پزشکی‌ ایران سرآمد تمامی دنیاست، و منبع و پایه و مادر هر آنچه که علم امروز بر روی آن ساخته شده است میباشد. از این رو زمانی‌ که صحبت نجوم میشود، هیچ خداوندگاری جرات این را ندارد که ایرانیان را در این علم ندید بگیرد، ولی‌ میتواند به جای نام ایرانیان، نام اسلام را بگذرد، همان کاری که غربی‌ها سالهاست انجام میدهند. و دانته که از مسلمانان دل‌ خوشی ندارد، و آخرین طبقه جهنم و پیش از جایگاه ابلیس، را به رسول اسلام محمد و علی‌ اختصاص داده و آنان را در آنجا از هم می‌درد، در نتیجه علم نجوم را با ذکر منبع صحیحش یعنی‌ پارسیان هر چند با گوشه‌ و کنایه ذکر می‌کند.

در اختر شناسی‌ قدیم، همیشه به نفوذ هر ستاره در روحیات و اخلاق کسانیکه در زیر نفوذ آن ستاره به دنیا میایند، اهمیت زیادی داده میشد و به همین جهت بود که برای تعیین مقدرات هر کس بسراغ ستارهٔ او می‌رفتند. در مورد بقیه افلاک بهشت نیز همین نکته را دانته رعایت کرده است.

بهمانسان چهره‌ای چند را دیدم که آمادهٔ سخن گفتن مینمودند. و این مرا دچار خطایی خلاف آن توهم کرد که مردی را عاشق چشمه ساری کرده بود. ( اشاره به داستان نرگس Narcissus ) که بنا بر افسانه‌ها صورت خود را در آب دید و عاشق آن شد. خطایی خلاف آن: اشاره بدانکه نرگس تصویری را آدمی‌ واقعی‌ پنداشته بود و دانته در اینجا روحی‌ واقعی‌ را بجای تصویری می‌گیرد.) چون این بدیدم آنها را تصاویری پنداشتم که در جایی‌ منعکس شده باشند، و روی برگرداندم تا صاحبان اصلی‌ این تصاویر را ببینم.

عجب مدار اگر مرا بر اندیشه‌های باطل خویش خندان ببینی‌، زیرا که هنوز این اندیشه‌ها در طلب حقیقت پایی‌ استوار نیست و به عکس بشیوهٔ دیرین خود، ترا بیهوده سرگردان دارند.

چون مردی که میلی افزون از اندازه، پریشانش کرده باشد، بسخن پرداختم!

ای روحی‌ که برای سعادت جاودان آفریده شده‌ای و این شادکامی را از برکت آن حیات جاودان داری که جزو آن کس که لذتش را چشیده باشد، کسی‌ مفهوم واقعی‌ آنرا نمیتواند دانست.

خدا محبت است و هر که در محبت ساکن است در خدا ساکن است و خدا در وی.

اما بمن بگوی که شما که در اینجا سعادت جاودان دارید، آیا باز مشتاق اقامتگاهی بالاتر از اینید تا بهتر ببینید و یا محبوبتر باشید؟

وی بهمراه آن ارواح دگر لبخند کوتاهی زد و پس آنگاه با لحنی چنان پر سرور که پنداشتی از عشق در آتش نخستین ( آتش نخستین یعنی‌ خداوند) میگداخت، پاسخم داد: "‌ای برادر، آرزوهای ما با دست احسان که بما تنها آنچه را مینماید که خود دارای آنیم، و داشتن عطش برای چیزهای دگر را بما اجازه نمیدهد، برآورده شده اند" ( یعنی‌: خداوند ما را با آنچه داریم راضی‌ و خوشبخت دارد. چنانچه آرزوی وضعی دیگر را نمی‌کنم، و اگر جز این باشد، غیر از آن خواسته ایم که خداوند خواسته است، و این کفر است.). ارادهٔ خداوند قانون اصلی‌ است که کلیه اراده‌های معقول باید طبق آن تنظیم شوند.

از آن مهمتر، جوهر و اصل زندگانی‌ پر سعادت ما همین است که مطیع ارادهٔ الهی باشیم، تا از این راه اراده‌های ما و او درآمیزد و یکی‌ شوند.

این ارادهٔ اوست که مایه صلح ماست. اوست آن دریائی که همه روی بدان دارند، چه آنها که خودش میافریند و چه آنها که بدست طبیعت پدید می‌آورد.

اساس زندگی‌ بهشتی‌، احسان و محبت است. هر جا که احسان و محبت نباشد، جهنم است.

هیچ نظری موجود نیست: