از سال ۲۰۰۲ تا به امروز نزدیک به پنج توافق در موضوع هستهای ایران شکل گرفته است که البته از لحاظ جامعیت و اجماع داخلی و خارجی در رسیدن به موفقیت هیچکدام به اندازه طرح اقدام مشترک ژنو به موفقیت نزدیک نشد.
به گزارش «تابناک» ، بعد از انقلاب به دلایل متعدد پروژه برنامههای هستهای بسیار کند شد، تا اینکه در سال ۲۰۰۲ میلادی، سازمان مجاهدین خلق در حال ساخت بودن دو مرکز هستهای جدید در ایران را که طبق قرارداد پادمان، ایران وظیفهای برای افشای آنها نداشت، فاش کرد. و پس از آن پرونده ایران در دستور کار آژانس بین المللی انرژی اتمی و شورای امنیت سازمان ملل متحد قرار گرفته و به بروز تنش در روابط ایران و غرب منجر شد تا جایی که چندین قطعنامه علیه ایران در چارچوب فصل هفتم منشور سازمان ملل ذیل بند ۴۱ تصویب شد.
البته ایران بارها رفتن پرونده ایران به شورای امنیت و تصویب قطعنامهها را ظالمانه و غیرقانونی خوانده است. در همین زمینه برای اولین بار پس از جایگزینی تیم جدید هستهای به سرپرستی دکتر ظریف «تابناک» در گفت و گو با دکتر مصطفی دولت یار عضو سابق تیم هستهای در دوران اقای جلیلی روند مذاکرات در گذشته را بررسی کرده است.
آقای دکتر به نظر شما چرا موضوع هستهای ایران در دوران اخیر به این میزان جنجالی شده است؟
در ابتدا باید بگویم که موضوع هستهای جز بهانهای برای فشار بیشتر به ایران نبوده است. امریکاییها می گویند ایران به سفارتشان در تهران حمله و آنها را تحقیر کردند و این اقدام باعث شد که تا به امروز روابط دو کشور مخدوش باشد. البته قصه تسخیر سفارت امریکا عقبه تاریخی دیگر داشت که به زمان مرحوم مصدق برمی گردد. در آن تاریخ به اذعان خود شرق شناسان غربی، امریکا دولت ایران که با توجه به شرایط آن روز منطقه یک دولت دموکراتیک بود را سرنگون کرد. انگلیسیها هم بر سر بحث نفت تصمیم گرفتند، مصدق را برکنار و به جای او سیستم نظامی ایجاد کنند. در واقع اگر پس از پیروزی انقلاب اسلامی تسخیر سفارت آمریکا به عنوان "لانه جاسوسی" رخ داد، به خاطر سلسله اقدامات خصومت آمیز آمریکا در گذشته و نیز تداوم اقدامات براندازانه این کشور علیه انقلاب بود. مثلا در بعد از انقلاب انواع حمایتها از شورشها و کودتاها در ایران را امریکاییها صورت دادند. از صدام نیز همه گونه حمایت به عمل آوردند تا ۸ سال جنگ مخرب را به ما تحمیل کنند. بعد هم که انواع تحریمها را تحمیل نمودند که تا حالا ادامه دارد. با توجه به این عقبه تاریخی، گلاویزی و پنجه در پنجه بودن ایران و امریکا ادامه پیدا کرده است. در واقع بازی مربوط به پرونده هستهای تدوام سیاست خصمانه علیه مردم ایران از زمان پیروزی انقلاب است.
بعضی از تحلیلگران معتقدند که بخشی از اختلافات ایران و امریکا ناشی از بعضی از اقدامات ایران است. شما این تحلیل را چگونه ارزیابی می کنید؟
البته بعضیها معتقدند که ایران هم در بعضی از مواقع مقصر بوده است. به نظرم اگر ما هم جاهایی احتمالا زیاده روی داشته ایم به خاطر ترس تاریخی موجهی بوده که نکند قصه کودتای ۲۸ مرداد دوباره تکرار شود. این احتمال وجود داشت که امریکاییها مداخله نظامی و مستقیم بکنند، مثل قضیه طبس. این نگرانی موجه در میان رهبران، نخبگان و مردم وجود داشت. در واقع نمی توان ایراد گرفت که چرا اینقدر نسبت به غرب و امریکا بدبین هستیم. اینکه به احتمال توطئه در ایران توجه می شود به خاطر همین سابقه است. در چند سال گذشته به عینه به عنوان واقعیتهای ملموس در جامعه و تاریخ کشور موضوعات متعددی از دشمنی غربیها مشاهده کرده ایم. در واقع بحث "تئوری توطئه" نیست، بلکه توطئه محقق و به عینه دیده شده است. وقتی شما می توانید بگویید نسبت به موضوعی بدبین نباش که واقعیت ملموسی روبروی شما نباشد، ولی وقتی واقعیتها روبروی شماست نمی توانید نسبت به این واقعیتها بیتفاوت باشید و خوش خیال!
چرا امریکاییها از ابزار تحریم استفاده کردند؟
از روز اول انقلاب ما با پدیده تحریم مواجه شدیم، ولی این فرایند کامل و ابعاد ان گسترده تر شد. موضوع هستهای بهانه ی خوبی برای طرف مقابل ایجاد کرد که بتواند با اجماع سازی بین المللی علیه ایران فشار را بیشتر کند. در واقع روند تحریمهای یکجانبه امریکا ادامه پیدا کرد تا اینکه پنج عضو دائم بر سر تحریم ایران به توافق و تفاهم رسیدند که پیشرفت ما را متوقف کنند. چون هیچ کدام از آنها از موفقیت این الگوی اسلامی خشنود نبودند و نیستند.
با توجه به اینکه در شورای امنیت روسیه و چین نیز حضور دارند امریکاییها چگونه توانستند اجماع بوجود آورند؟
قبل از افشاگری منافقین نسبت به بحث هستهای ، ما با آژانس در تعامل بودیم. ورودِ ۳ (سه کشور اروپایی انگلیس، فرانسه و آلمان) به مذاکرات هسته ای، از این جهت بود که بتوانند بدون ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت، فعالیت هستهای ایران را متوقف کنند. ما هم برای اینکه پرونده در آژانس حل و فصل شود انعطافهای زیادی نشان دادیم. بیش از دو سال و نیم همه چیز را متوقف و آژانس برای "اعتماد سازی" همه چیز را مهر و موم کرد. گفت گوهای زیادی انجام شد. اما آنها در نهایت راضی نشدند که حتی دو سانتریفیوژ در ایران بچرخد. آنها بعد از تعلیق داوطلبانه ایران موضوع را کشدار کردند و اجازه فیصله یافتن موضوع را نمی دادند. در آخرین جلسه در نیویورک وزیرخارجه اسبق آلمان یوشگا فیشر در جواب طرف ایرانی که گفته بود ما دو سال و نیم داوطلبانه متوقف کردیم چرا شما اقدامی انجام نمی دهید، با پررویی جواب می دهد که توقف مقدمه برچیدن است نه اینکه دوباره آن را راه بیاندازید. این برای دولت آقای خاتمی نوعی شوک بود. بعد از نشست نیویورک همان دولت تصمیم گرفت که پلمبها را بشکند و کار را مجددا آغاز کند. البته دولت آقای خاتمی در پایان دوره خود بود و دولت جدید به ریاست آقای احمدی نژاد باید کار را ادامه می داد . گفتمان دولت آقای خاتمی مبنی بر تنش زدایی و گفت و گوی تمدنها بود. طرف مقابل این شعارها را اشتباه درک کرد. فکر کرد که این شعارها ناشی از ضعف جمهوری اسلامی است در حالی که آن شعارها ناشی از قوت نظام در آن دوران بود.
چرا دولت احمدی نژاد سیاست دولت قبل را ادامه نداد؟
آقای خاتمی در اولین مصاحبه با سی ان ان رویکردشان را توضیح دادند و گفتند ما می خواهیم وارد تعامل جدید با دنیا شویم علی رغم تجربه تلخی که داشتیم. غربیها به جای استقبال از رویکرد ایران گفتند سیستم حاکمیت ایران دوگانه است. بخشی انتخابی و بخشی انتصابی است و باید بخش انتخابی را تقویت کنیم و بخش انتصابی را از صحنه سیاست ایران خارج کنیم. در واقع انها به دنبال ایجاد شکاف بودند به جای گفت و گو و تعامل به دنبال براندازی رفتند.
دولت بعد نمی توانست همان گفتمان را ادامه دهد. چون آن گفتمان و تعامل نتوانسته بود به نتیجه برسد. طبعا شما نمی توانید وارد دعوایی شوید که بخواهید حیات و استقلال و آینده کشور را حفظ کنید و از آن طرف پیراهنتان هم پاره نشود. در دولت احمدی نژاد به اقتضای شرایط بین المللی و داخلی کشور تعاملات سیاست خارجی مبتنی بر تقابل شکل گرفت. البته طرف مقابل زمینه این تقابل را فراهم کرده بود.
رویکرد آقای احمدی نژاد رویکرد جدیدی بود که قطعا مانند رویکرد سایر دولتها قابل نقد است. لذا فارغ از اینکه بخواهیم در مورد عملکرد دولتهای قبل قضاوت داشته باشیم، باید بگویم هر کس دیگری هم بعد از آقای خاتمی کار را در دست می گرفت، ناچار بود در یک فضای تقابلی با غرب روبرو شود. چرا که آنها در مقابل اقدامات ایران فقط فشارها را زیاد می کردند و به صراحت تمام به دنبال برچیدن تاسیسات هستهای ایران بودند. طرف غربی بعد از جنگ جهانی دوم نمی خواهد هیچ رقیبی داشته باشد. در واقع نه روسیه دوست داشت ایران هستهای شود و نه غربی ها. چینیها هم منافعی در هستهای شدن ایران نداشتند اما می توانستند از آن به عنوان یک برگ برنده در تعاملاتشان با ما و آمریکاییها استفاده کنند. بنابراین، آنها تصمیم گرفتند پرونده ایران را به شورای امنیت ارجاع دهند.
هنگامی که آقای جلیلی به مذاکرات وارد شد تقابلها افزایش پیدا کرد. چه چالش هایی وجود داشت که حتی طرفین حاضر به کنفرانس خبری مشترک نمی شدند؟
امریکاییها وقتی موفق شدند که پرونده ایران را به شورای امنیت ببرند، فکر کردند که می توانند ایران را به زانو در بیاورند. به صراحت می گفتند که ایران نفت و گاز دارد و به انرژی هستهای نیاز ندارد. به همین خاطر امریکایی روسها را تحت فشار قرار دادند که پروژه بوشهر را ایا انجام ندهد یا اینقدر به تاخیر بیندازد که این نظام از دور خارج شود. به همین دلیل ابتدا اصلا حاضر نبودند سر میز مذاکره حاضر شوند.
به خاطر همین دیدگاه نه اقای سولانا و نه خانم اشتون در این دوران نتوانستند کار را به پیش ببرند. من خودم شاهد بودم که اقای جلیلی در گفت و گو هایی که با آقای سولانا و خانم اشتون داشتند. آنها می گفتند تا امریکاییها به انها چراغ سبز برای انعطاف و کوتاه امدن از مفاد قطعنامههای شورای امنیت ندهد نمی توانند هیچ اقدامی انجام دهند. قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل صریحا از ایران می خواهد که غنی سازی را متوقف کند. آمریکاییها فکر می کردند با فشار می توانند به این خواسته دست پیدا کنند. لذا هیچ راهی برای انعطاف و مصالحه وجود نداشت.
پس چرا امریکاییها به ترکیه و برزیل اجازه می دهند که به ایران بیایند و توافق تهران را امضا کنند؟
وزرای خارجه، رئیس جمهور و نخست وزیر این دو کشور به تهران آمدند. آمدن آنها مستند به نامهای بود که اقای اوباما به انها داده بود. وقتی آنها موضوع را مطرح کردند، ما به آنها گفتیم که ایران در این موضوع با توجه به اینکه شما از دوستان ما هستید حاضر به گفت و گو هست، اما ما می دانیم که امریکاییها توافق را قبول نخواهند کرد. البته امریکاییها هم به آنها گفته بودند که مطمئن باشید ایرانیها این توافق را قبول نخواهند کرد. ترکها و برزیلیها وقتی که توافق حاصل شد تبعا انتظار داشتند که اولین کسی که از این توافق حمایت کند آقای اوباما باشد در حالی که خلاف این ثابت شد و امریکاییها به سمت قطعنامه جدید رفتند. این موضوع موجب بیاعتباری برای برزیل و ترکیه شد. برای همین برزیلیها اینقدر عصبانی شدند که برخلاف نرم دیپلماتیک متن اصلی نامه اقای اوباما را اسکن کردند و در رسانهها منتشر کردند. امریکاییها مجددا انعطاف ایران را از موضع ضعف تلقی کردند و فکر کردند می توانند با قبول نکردن توافق تهران و قدری فشار بیشتر ایران را به زانو در بیاورند. ضمن این که در چارچوب ساختار حاکمیت در امریکا اینگونه نیست که هرچه رئیس جمهور امریکا بگوید همان خواهد شد. مثلا نقل قول شده است که اوباما گفته است که من می خواستم از توافق تهران حمایت کنم اما این موضوع فراتر از تواناییهای من بود. در واقع امریکاییها اول فکر می کردند که ایران زیر بار چنین توافقی نمی رود و وقتی دیدند که ایران انعطاف نشان داد دوباره زیر قرارداد زدند. خوی زیاده طلب استکبار همیشه چنین است!
در دولت گذشته فقط یک توافق هستهای به نام توافق تهران امضا شد. چرا امریکاییها زیر این قرار داد زدند؟
امریکاییها فکر می کردند که ایران چون نیروگاه تحقیقاتی در تهران نیاز به سوخت دارد برای اولین انعطاف نشان داده است و اگر توافق تهران را رد کنند، ایران چون به سوخت ۲۰ درصد برای ادامه کار این نیروگاه نیاز دارد و چون نمی تواند این سوخت را تولید کند مجبور به تعامل بهتری می شود.
آقای جلیلی به آنها گفت اگر سوخت ۲۰ درصد را به ما ندهید ما خودمان می سازیم. طرف مقابل خندید چون فکر نمی کرد ما بتوانیم این کار را بکینم. اگر آنها فکر می کردند که ما می توانیم سوخت ۲۰ در صد را تولید کنیم حتما از توافق تهران حمایت می کردند. این اشتباه محاسباتی آنها بود که نمی گذاشت مذاکرات به صورتی که مطلوبیت برای دو طرف داشت به مرحله نهایی برسد . آنها فکر می کردند ایران در موضع ضعف است؛ چرا که ایران نیروگاهی دارد که بیش از ۸۰۰ هزار بیمار به رادیو داروهای این نیروگاه نیاز دارند. اگر ما کاری کنیم که این نیروگاه خاموش شود باید برای خرید رادیو دارو پیش ما بیاید. بنابراین ارزیابی آنها این بود که ایران برای این انعطاف نشان داده و بحث سوآپ اورانیوم غنی شده و سوخت را پذیرفته که در موضع ضعف و نیاز است.
چرا در دوران اقای جلیلی علی رغم اینکه دو طرف به توافق نمی رسیدند تعداد مذاکرات زیاد بود؟
در مرحلهای که خانم اشتون تازه به جای اقای سولانا امده بود در یکی از جلسات پس از گزافه گویی هایی گفت این شماره تلفن من اگر دوست داشتید تماس بگیرید؛ طرف ایرانی هم شماره تلفنش را گذاشت و گفت اگر کاری داشتید تماس بگیرید. بنابراین، مدتی مذاکرات برگزار نشد. طرف مقابل دید که ایران هر روز از دستاوردهای هستهای خود رونمایی می کند و علی رغم همه تحریمها مسیر خود را در حال طی کردن است. بعد از توقف ۶ ماهه مذاکرات طرف مقابل طی نامهای خواستار مذاکره شد. ما هم گفتیم که ما از مذاکره بر اساس احترام متقابل استقبال می کنیم. هر وقت زمینه برای نشست و گفت و گو بود ما از مذاکرات حمایت کردیم. آن کسی از مذاکره فرار می کند که زیاده خواهی می کند یا می خواهد حق طبیعی طرف مقابل را سلب کند. طرفهای غربی فکر کردند می توانند با خارج شدن از مذاکرات ما را مجبور کنند از روندی که شروع کردیم دست برداریم. بعد دیدند که عدم مذاکره ایران را متوقف نمی کند. لذا گفتند بیاید دوباره مذاکره را شروع کنیم.
دراولین جلسه در استانبول، خانم اشتون به اقای جلیلی گفت قرار است شما از این به بعد چهره جدیدی از ما ببینید. اما هنوز هیاتهای مذاکره کننده به کشورهای خود بازنگشته بودند که نخست وزیر اسرائیل جیغ کشان به واشنگتن رفت و مراتب نگرانی خود را ابراز داشت. البته برخی کشورهای منطقه نیز تحرکاتی را شروع کردند. لذا در استانبول ۲ آنها دوباره به موضع گذشته خود برگشتند.
در دوره آقای جلیلی ما به سند توافقی رسیدیم؟
قطعا ما در مذاکرات پیشنهاداتی ارائه می کردیم. ما در هر جلسهای شرکت می کردیم طرح مکتوبی ارائه می کردیم که بعضا آن طرح مکتوب از طریق پاورپوینت توسط اقای جلیلی ارائه می شد و نسخهای از آن نیز به آنها ارائه می شد. در خواستهای ایران در خواستهای شفاف است. ما هیچ چیز بیشتر از آنچه در ان پی تی وجود دارد نمی خواستیم و تاکید ما این بود از حقوق هستهای خود کوتاه نمی آییم و نمی گذاریم ایران را استثنا کنید. این که بگوییم حقوق ایران را تضمین می کنیم، اما ..... این اما یعنی استثنا کردن ایران که قطعا قابل قبول نیست.
دولت جدید با شعار بحران غیر ضرور و نگاه به اینده روی کار آمد که سرانجام منجر به توافق ژنو شد . ارزیابی شما چگونه است؟
بحران غیر ضرور را طرف مقابل ایجاد کرده است. ایران هیچگاه به دنبال بحران نبوده است. بعضی از کشورها با ایجاد بحران برای خود منافع ایجاد می کنند. ایران هرگز به دنبال ایجاد بحران نبوده و نیست. آنهایی که اشتباهی فکر کردند می توانند با ایجاد بحران به خواستههای خود برسند باید به این نتیجه برسند که باید از بحران جلوگیری کنند. اگر طرف غربی به این جمع بندی رسیده باشد که به یک راه حل برد برد برسد ما هم استقبال خواهیم کرد. همین حالا در اظهار نظر غربیها دیده می شود که آنها به صراحت می گویند که اولویت اول آنها این است که برنامه هستهای ایران را متوقف کنیم.
غربیها همواره به دنبال سه چیز بودند.
۱- متوقف کردن غنی سازی
۲- انتقال اورانیوم غنی شده
۳- بستن تاسیسات فردو
اگر در انتهای توافق ژنو حقوق هستهای ما براساس ا ان پی تی فراهم شود و با ایران به عنوان یک عضو استثنا برخود نشود ما موفق خواهیم بود. حتی ما می توانیم در ادامه در صورت تشخیص صلاحدید پروتکل الحقی را بپذیریم. البته پیوستن به یک سند حقوقی جز اختیارات و حقوق حاکمیتی یک کشور است و امری تحمیلی نیست. تا اینجا هر دو طرف می توانند برای خود دستاوردهایی را بیان کنند.
طرف مقابل خوشحال است که تاکنون دو هدف اول و دوم خود را به دست آورده است و حالا روی هدف سوم متمرکز شده است. برای یک داوری واقع بینانه باید منتظر باشیم و ببینیم که در آینده چه اتفاقاتی رخ می دهد. توافق ژنو تازه اول داستان است و امیدوارم طرف مقابل از اشتباه محاسباتی خود در گذشته این بار اجتناب کند و واقع گرایانه به تواناییهای ایران توجه کنند و به جای رویکرد تقابلی به رویکرد تعاملی با ایران روی بیاورند.
منبع: دیپلماسی
به گزارش «تابناک» ، بعد از انقلاب به دلایل متعدد پروژه برنامههای هستهای بسیار کند شد، تا اینکه در سال ۲۰۰۲ میلادی، سازمان مجاهدین خلق در حال ساخت بودن دو مرکز هستهای جدید در ایران را که طبق قرارداد پادمان، ایران وظیفهای برای افشای آنها نداشت، فاش کرد. و پس از آن پرونده ایران در دستور کار آژانس بین المللی انرژی اتمی و شورای امنیت سازمان ملل متحد قرار گرفته و به بروز تنش در روابط ایران و غرب منجر شد تا جایی که چندین قطعنامه علیه ایران در چارچوب فصل هفتم منشور سازمان ملل ذیل بند ۴۱ تصویب شد.
البته ایران بارها رفتن پرونده ایران به شورای امنیت و تصویب قطعنامهها را ظالمانه و غیرقانونی خوانده است. در همین زمینه برای اولین بار پس از جایگزینی تیم جدید هستهای به سرپرستی دکتر ظریف «تابناک» در گفت و گو با دکتر مصطفی دولت یار عضو سابق تیم هستهای در دوران اقای جلیلی روند مذاکرات در گذشته را بررسی کرده است.
آقای دکتر به نظر شما چرا موضوع هستهای ایران در دوران اخیر به این میزان جنجالی شده است؟
در ابتدا باید بگویم که موضوع هستهای جز بهانهای برای فشار بیشتر به ایران نبوده است. امریکاییها می گویند ایران به سفارتشان در تهران حمله و آنها را تحقیر کردند و این اقدام باعث شد که تا به امروز روابط دو کشور مخدوش باشد. البته قصه تسخیر سفارت امریکا عقبه تاریخی دیگر داشت که به زمان مرحوم مصدق برمی گردد. در آن تاریخ به اذعان خود شرق شناسان غربی، امریکا دولت ایران که با توجه به شرایط آن روز منطقه یک دولت دموکراتیک بود را سرنگون کرد. انگلیسیها هم بر سر بحث نفت تصمیم گرفتند، مصدق را برکنار و به جای او سیستم نظامی ایجاد کنند. در واقع اگر پس از پیروزی انقلاب اسلامی تسخیر سفارت آمریکا به عنوان "لانه جاسوسی" رخ داد، به خاطر سلسله اقدامات خصومت آمیز آمریکا در گذشته و نیز تداوم اقدامات براندازانه این کشور علیه انقلاب بود. مثلا در بعد از انقلاب انواع حمایتها از شورشها و کودتاها در ایران را امریکاییها صورت دادند. از صدام نیز همه گونه حمایت به عمل آوردند تا ۸ سال جنگ مخرب را به ما تحمیل کنند. بعد هم که انواع تحریمها را تحمیل نمودند که تا حالا ادامه دارد. با توجه به این عقبه تاریخی، گلاویزی و پنجه در پنجه بودن ایران و امریکا ادامه پیدا کرده است. در واقع بازی مربوط به پرونده هستهای تدوام سیاست خصمانه علیه مردم ایران از زمان پیروزی انقلاب است.
بعضی از تحلیلگران معتقدند که بخشی از اختلافات ایران و امریکا ناشی از بعضی از اقدامات ایران است. شما این تحلیل را چگونه ارزیابی می کنید؟
البته بعضیها معتقدند که ایران هم در بعضی از مواقع مقصر بوده است. به نظرم اگر ما هم جاهایی احتمالا زیاده روی داشته ایم به خاطر ترس تاریخی موجهی بوده که نکند قصه کودتای ۲۸ مرداد دوباره تکرار شود. این احتمال وجود داشت که امریکاییها مداخله نظامی و مستقیم بکنند، مثل قضیه طبس. این نگرانی موجه در میان رهبران، نخبگان و مردم وجود داشت. در واقع نمی توان ایراد گرفت که چرا اینقدر نسبت به غرب و امریکا بدبین هستیم. اینکه به احتمال توطئه در ایران توجه می شود به خاطر همین سابقه است. در چند سال گذشته به عینه به عنوان واقعیتهای ملموس در جامعه و تاریخ کشور موضوعات متعددی از دشمنی غربیها مشاهده کرده ایم. در واقع بحث "تئوری توطئه" نیست، بلکه توطئه محقق و به عینه دیده شده است. وقتی شما می توانید بگویید نسبت به موضوعی بدبین نباش که واقعیت ملموسی روبروی شما نباشد، ولی وقتی واقعیتها روبروی شماست نمی توانید نسبت به این واقعیتها بیتفاوت باشید و خوش خیال!
چرا امریکاییها از ابزار تحریم استفاده کردند؟
از روز اول انقلاب ما با پدیده تحریم مواجه شدیم، ولی این فرایند کامل و ابعاد ان گسترده تر شد. موضوع هستهای بهانه ی خوبی برای طرف مقابل ایجاد کرد که بتواند با اجماع سازی بین المللی علیه ایران فشار را بیشتر کند. در واقع روند تحریمهای یکجانبه امریکا ادامه پیدا کرد تا اینکه پنج عضو دائم بر سر تحریم ایران به توافق و تفاهم رسیدند که پیشرفت ما را متوقف کنند. چون هیچ کدام از آنها از موفقیت این الگوی اسلامی خشنود نبودند و نیستند.
با توجه به اینکه در شورای امنیت روسیه و چین نیز حضور دارند امریکاییها چگونه توانستند اجماع بوجود آورند؟
قبل از افشاگری منافقین نسبت به بحث هستهای ، ما با آژانس در تعامل بودیم. ورودِ ۳ (سه کشور اروپایی انگلیس، فرانسه و آلمان) به مذاکرات هسته ای، از این جهت بود که بتوانند بدون ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت، فعالیت هستهای ایران را متوقف کنند. ما هم برای اینکه پرونده در آژانس حل و فصل شود انعطافهای زیادی نشان دادیم. بیش از دو سال و نیم همه چیز را متوقف و آژانس برای "اعتماد سازی" همه چیز را مهر و موم کرد. گفت گوهای زیادی انجام شد. اما آنها در نهایت راضی نشدند که حتی دو سانتریفیوژ در ایران بچرخد. آنها بعد از تعلیق داوطلبانه ایران موضوع را کشدار کردند و اجازه فیصله یافتن موضوع را نمی دادند. در آخرین جلسه در نیویورک وزیرخارجه اسبق آلمان یوشگا فیشر در جواب طرف ایرانی که گفته بود ما دو سال و نیم داوطلبانه متوقف کردیم چرا شما اقدامی انجام نمی دهید، با پررویی جواب می دهد که توقف مقدمه برچیدن است نه اینکه دوباره آن را راه بیاندازید. این برای دولت آقای خاتمی نوعی شوک بود. بعد از نشست نیویورک همان دولت تصمیم گرفت که پلمبها را بشکند و کار را مجددا آغاز کند. البته دولت آقای خاتمی در پایان دوره خود بود و دولت جدید به ریاست آقای احمدی نژاد باید کار را ادامه می داد . گفتمان دولت آقای خاتمی مبنی بر تنش زدایی و گفت و گوی تمدنها بود. طرف مقابل این شعارها را اشتباه درک کرد. فکر کرد که این شعارها ناشی از ضعف جمهوری اسلامی است در حالی که آن شعارها ناشی از قوت نظام در آن دوران بود.
چرا دولت احمدی نژاد سیاست دولت قبل را ادامه نداد؟
آقای خاتمی در اولین مصاحبه با سی ان ان رویکردشان را توضیح دادند و گفتند ما می خواهیم وارد تعامل جدید با دنیا شویم علی رغم تجربه تلخی که داشتیم. غربیها به جای استقبال از رویکرد ایران گفتند سیستم حاکمیت ایران دوگانه است. بخشی انتخابی و بخشی انتصابی است و باید بخش انتخابی را تقویت کنیم و بخش انتصابی را از صحنه سیاست ایران خارج کنیم. در واقع انها به دنبال ایجاد شکاف بودند به جای گفت و گو و تعامل به دنبال براندازی رفتند.
دولت بعد نمی توانست همان گفتمان را ادامه دهد. چون آن گفتمان و تعامل نتوانسته بود به نتیجه برسد. طبعا شما نمی توانید وارد دعوایی شوید که بخواهید حیات و استقلال و آینده کشور را حفظ کنید و از آن طرف پیراهنتان هم پاره نشود. در دولت احمدی نژاد به اقتضای شرایط بین المللی و داخلی کشور تعاملات سیاست خارجی مبتنی بر تقابل شکل گرفت. البته طرف مقابل زمینه این تقابل را فراهم کرده بود.
رویکرد آقای احمدی نژاد رویکرد جدیدی بود که قطعا مانند رویکرد سایر دولتها قابل نقد است. لذا فارغ از اینکه بخواهیم در مورد عملکرد دولتهای قبل قضاوت داشته باشیم، باید بگویم هر کس دیگری هم بعد از آقای خاتمی کار را در دست می گرفت، ناچار بود در یک فضای تقابلی با غرب روبرو شود. چرا که آنها در مقابل اقدامات ایران فقط فشارها را زیاد می کردند و به صراحت تمام به دنبال برچیدن تاسیسات هستهای ایران بودند. طرف غربی بعد از جنگ جهانی دوم نمی خواهد هیچ رقیبی داشته باشد. در واقع نه روسیه دوست داشت ایران هستهای شود و نه غربی ها. چینیها هم منافعی در هستهای شدن ایران نداشتند اما می توانستند از آن به عنوان یک برگ برنده در تعاملاتشان با ما و آمریکاییها استفاده کنند. بنابراین، آنها تصمیم گرفتند پرونده ایران را به شورای امنیت ارجاع دهند.
هنگامی که آقای جلیلی به مذاکرات وارد شد تقابلها افزایش پیدا کرد. چه چالش هایی وجود داشت که حتی طرفین حاضر به کنفرانس خبری مشترک نمی شدند؟
امریکاییها وقتی موفق شدند که پرونده ایران را به شورای امنیت ببرند، فکر کردند که می توانند ایران را به زانو در بیاورند. به صراحت می گفتند که ایران نفت و گاز دارد و به انرژی هستهای نیاز ندارد. به همین خاطر امریکایی روسها را تحت فشار قرار دادند که پروژه بوشهر را ایا انجام ندهد یا اینقدر به تاخیر بیندازد که این نظام از دور خارج شود. به همین دلیل ابتدا اصلا حاضر نبودند سر میز مذاکره حاضر شوند.
به خاطر همین دیدگاه نه اقای سولانا و نه خانم اشتون در این دوران نتوانستند کار را به پیش ببرند. من خودم شاهد بودم که اقای جلیلی در گفت و گو هایی که با آقای سولانا و خانم اشتون داشتند. آنها می گفتند تا امریکاییها به انها چراغ سبز برای انعطاف و کوتاه امدن از مفاد قطعنامههای شورای امنیت ندهد نمی توانند هیچ اقدامی انجام دهند. قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل صریحا از ایران می خواهد که غنی سازی را متوقف کند. آمریکاییها فکر می کردند با فشار می توانند به این خواسته دست پیدا کنند. لذا هیچ راهی برای انعطاف و مصالحه وجود نداشت.
پس چرا امریکاییها به ترکیه و برزیل اجازه می دهند که به ایران بیایند و توافق تهران را امضا کنند؟
وزرای خارجه، رئیس جمهور و نخست وزیر این دو کشور به تهران آمدند. آمدن آنها مستند به نامهای بود که اقای اوباما به انها داده بود. وقتی آنها موضوع را مطرح کردند، ما به آنها گفتیم که ایران در این موضوع با توجه به اینکه شما از دوستان ما هستید حاضر به گفت و گو هست، اما ما می دانیم که امریکاییها توافق را قبول نخواهند کرد. البته امریکاییها هم به آنها گفته بودند که مطمئن باشید ایرانیها این توافق را قبول نخواهند کرد. ترکها و برزیلیها وقتی که توافق حاصل شد تبعا انتظار داشتند که اولین کسی که از این توافق حمایت کند آقای اوباما باشد در حالی که خلاف این ثابت شد و امریکاییها به سمت قطعنامه جدید رفتند. این موضوع موجب بیاعتباری برای برزیل و ترکیه شد. برای همین برزیلیها اینقدر عصبانی شدند که برخلاف نرم دیپلماتیک متن اصلی نامه اقای اوباما را اسکن کردند و در رسانهها منتشر کردند. امریکاییها مجددا انعطاف ایران را از موضع ضعف تلقی کردند و فکر کردند می توانند با قبول نکردن توافق تهران و قدری فشار بیشتر ایران را به زانو در بیاورند. ضمن این که در چارچوب ساختار حاکمیت در امریکا اینگونه نیست که هرچه رئیس جمهور امریکا بگوید همان خواهد شد. مثلا نقل قول شده است که اوباما گفته است که من می خواستم از توافق تهران حمایت کنم اما این موضوع فراتر از تواناییهای من بود. در واقع امریکاییها اول فکر می کردند که ایران زیر بار چنین توافقی نمی رود و وقتی دیدند که ایران انعطاف نشان داد دوباره زیر قرارداد زدند. خوی زیاده طلب استکبار همیشه چنین است!
در دولت گذشته فقط یک توافق هستهای به نام توافق تهران امضا شد. چرا امریکاییها زیر این قرار داد زدند؟
امریکاییها فکر می کردند که ایران چون نیروگاه تحقیقاتی در تهران نیاز به سوخت دارد برای اولین انعطاف نشان داده است و اگر توافق تهران را رد کنند، ایران چون به سوخت ۲۰ درصد برای ادامه کار این نیروگاه نیاز دارد و چون نمی تواند این سوخت را تولید کند مجبور به تعامل بهتری می شود.
آقای جلیلی به آنها گفت اگر سوخت ۲۰ درصد را به ما ندهید ما خودمان می سازیم. طرف مقابل خندید چون فکر نمی کرد ما بتوانیم این کار را بکینم. اگر آنها فکر می کردند که ما می توانیم سوخت ۲۰ در صد را تولید کنیم حتما از توافق تهران حمایت می کردند. این اشتباه محاسباتی آنها بود که نمی گذاشت مذاکرات به صورتی که مطلوبیت برای دو طرف داشت به مرحله نهایی برسد . آنها فکر می کردند ایران در موضع ضعف است؛ چرا که ایران نیروگاهی دارد که بیش از ۸۰۰ هزار بیمار به رادیو داروهای این نیروگاه نیاز دارند. اگر ما کاری کنیم که این نیروگاه خاموش شود باید برای خرید رادیو دارو پیش ما بیاید. بنابراین ارزیابی آنها این بود که ایران برای این انعطاف نشان داده و بحث سوآپ اورانیوم غنی شده و سوخت را پذیرفته که در موضع ضعف و نیاز است.
چرا در دوران اقای جلیلی علی رغم اینکه دو طرف به توافق نمی رسیدند تعداد مذاکرات زیاد بود؟
در مرحلهای که خانم اشتون تازه به جای اقای سولانا امده بود در یکی از جلسات پس از گزافه گویی هایی گفت این شماره تلفن من اگر دوست داشتید تماس بگیرید؛ طرف ایرانی هم شماره تلفنش را گذاشت و گفت اگر کاری داشتید تماس بگیرید. بنابراین، مدتی مذاکرات برگزار نشد. طرف مقابل دید که ایران هر روز از دستاوردهای هستهای خود رونمایی می کند و علی رغم همه تحریمها مسیر خود را در حال طی کردن است. بعد از توقف ۶ ماهه مذاکرات طرف مقابل طی نامهای خواستار مذاکره شد. ما هم گفتیم که ما از مذاکره بر اساس احترام متقابل استقبال می کنیم. هر وقت زمینه برای نشست و گفت و گو بود ما از مذاکرات حمایت کردیم. آن کسی از مذاکره فرار می کند که زیاده خواهی می کند یا می خواهد حق طبیعی طرف مقابل را سلب کند. طرفهای غربی فکر کردند می توانند با خارج شدن از مذاکرات ما را مجبور کنند از روندی که شروع کردیم دست برداریم. بعد دیدند که عدم مذاکره ایران را متوقف نمی کند. لذا گفتند بیاید دوباره مذاکره را شروع کنیم.
دراولین جلسه در استانبول، خانم اشتون به اقای جلیلی گفت قرار است شما از این به بعد چهره جدیدی از ما ببینید. اما هنوز هیاتهای مذاکره کننده به کشورهای خود بازنگشته بودند که نخست وزیر اسرائیل جیغ کشان به واشنگتن رفت و مراتب نگرانی خود را ابراز داشت. البته برخی کشورهای منطقه نیز تحرکاتی را شروع کردند. لذا در استانبول ۲ آنها دوباره به موضع گذشته خود برگشتند.
در دوره آقای جلیلی ما به سند توافقی رسیدیم؟
قطعا ما در مذاکرات پیشنهاداتی ارائه می کردیم. ما در هر جلسهای شرکت می کردیم طرح مکتوبی ارائه می کردیم که بعضا آن طرح مکتوب از طریق پاورپوینت توسط اقای جلیلی ارائه می شد و نسخهای از آن نیز به آنها ارائه می شد. در خواستهای ایران در خواستهای شفاف است. ما هیچ چیز بیشتر از آنچه در ان پی تی وجود دارد نمی خواستیم و تاکید ما این بود از حقوق هستهای خود کوتاه نمی آییم و نمی گذاریم ایران را استثنا کنید. این که بگوییم حقوق ایران را تضمین می کنیم، اما ..... این اما یعنی استثنا کردن ایران که قطعا قابل قبول نیست.
دولت جدید با شعار بحران غیر ضرور و نگاه به اینده روی کار آمد که سرانجام منجر به توافق ژنو شد . ارزیابی شما چگونه است؟
بحران غیر ضرور را طرف مقابل ایجاد کرده است. ایران هیچگاه به دنبال بحران نبوده است. بعضی از کشورها با ایجاد بحران برای خود منافع ایجاد می کنند. ایران هرگز به دنبال ایجاد بحران نبوده و نیست. آنهایی که اشتباهی فکر کردند می توانند با ایجاد بحران به خواستههای خود برسند باید به این نتیجه برسند که باید از بحران جلوگیری کنند. اگر طرف غربی به این جمع بندی رسیده باشد که به یک راه حل برد برد برسد ما هم استقبال خواهیم کرد. همین حالا در اظهار نظر غربیها دیده می شود که آنها به صراحت می گویند که اولویت اول آنها این است که برنامه هستهای ایران را متوقف کنیم.
غربیها همواره به دنبال سه چیز بودند.
۱- متوقف کردن غنی سازی
۲- انتقال اورانیوم غنی شده
۳- بستن تاسیسات فردو
اگر در انتهای توافق ژنو حقوق هستهای ما براساس ا ان پی تی فراهم شود و با ایران به عنوان یک عضو استثنا برخود نشود ما موفق خواهیم بود. حتی ما می توانیم در ادامه در صورت تشخیص صلاحدید پروتکل الحقی را بپذیریم. البته پیوستن به یک سند حقوقی جز اختیارات و حقوق حاکمیتی یک کشور است و امری تحمیلی نیست. تا اینجا هر دو طرف می توانند برای خود دستاوردهایی را بیان کنند.
طرف مقابل خوشحال است که تاکنون دو هدف اول و دوم خود را به دست آورده است و حالا روی هدف سوم متمرکز شده است. برای یک داوری واقع بینانه باید منتظر باشیم و ببینیم که در آینده چه اتفاقاتی رخ می دهد. توافق ژنو تازه اول داستان است و امیدوارم طرف مقابل از اشتباه محاسباتی خود در گذشته این بار اجتناب کند و واقع گرایانه به تواناییهای ایران توجه کنند و به جای رویکرد تقابلی به رویکرد تعاملی با ایران روی بیاورند.
منبع: دیپلماسی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر