۱۱.۱.۹۳

گفتنی ها گفت و زنجیرم گسست


هر چه صید دلبران کردم به ناز
چشم صیادم طمع آورد باز
یک دو روزی عاشقی کردم به جهد
یک دو روزی بعد بگذشتم ز عهد
پیر عشقی در برم روزی نشست
گفتنی ها گفت و زنجیرم گسست
هم بدانستم که سر عشق چیست
هم بدانستم که مرد راه کیست
عشق آن باشد که نآید در کلام
صید آن باشد که بگریزد ز دام
باده آن باشد که بر بادت کند
بیستون گردی و فرهادت کند
جام آن باشد که چون گیری به دست
دو جهان بینی در آن در قبض و بسط
لیلی آن باشد که مجنونت کند
گر چوموسی باشی افسونت کند…



هیچ نظری موجود نیست: