۱۰.۹.۹۲

جرعه‌ای از اقیانوس شعر و ادب پارسی


شاعران بزرگ آسمانی ما هر یك مورد ستایش شاعران پسین خویش بوده اند، چنانكه انوری درباره فردوسی گفت:

آفرین بر روان فردوســی 

آن همایون همای فرخنده
او نه استاد بود و ما شاگرد 

او خدا بود و ما بنــــده

و نظامی در مقام فردوسی گفت :

سخن سنجی آمد ترازو به دست
درست زرانـــدود را میشكست 

اسكندرنامه

و امیرخسرو دهلوی در مقام نظامی در قیاس با خویش گفت :

نظم نظامی به لطافت چو در 

وز در او سر به سر آفاق پر

پخته از او شد چو معانی تمام 

خام بود پختن سودای خام

مثنوی او راست دعایی بگوی 

بشنوش از دور ثنایی بگوی

این همه زانصاف بود زور نیست 

گر تو نبینی دگری کور نیست

و نیز شیخ بهایی در ستایش مثنوی، بدین نگاه كه مثنوی سراسر شرح لطایف است گوید:


مثنوی معنوی مولوی
هست قرآنی به لفظ پهلوی
من نمیگویم كه آن عالی جناب
هست پیغمبر ولی دارد كتاب


و مولانا خود از عطار و سنایی چنین یاد میكند:

عطار روح بود و سنایی دو چشم او
ما از پی سنــــایی و عطار آمدیم

چنانكه در مثنوی نیز از سنایی با عنوان حكیم غزنوی به اردات و تعظیم یاد كرده است:

از حكیم غزنوی بشنو تمام
ترك جوشی كردهام من نیم خام

و حاجی سبزواری، حافظ را چنین ستوده است كه:

هزاران آفرین بر جان حافظ
همه غرقیم در احسان حافظ
ز هفتم آسمان غیب آمد
لسان الغیب اندر شأن حافظ

از جمله شیخ اجل سعدی شیرازی نیز از روزگار خویش تاكنون پیوسته مورد تحسین عام و خاص بوده و بخصوص مدح و ثنای شاعران بزرگ را نسبت به خود برانگیخته است. امیر خسرو دهلوی كه در مثنوی مرید نظامی و در غزل سر سپردة شیخ اجل سعدی است، در بیت زیر، شراب، یعنی محتوای غزل خود را، از خمخانة شیخ شمرده است:

خسرو سرمست اندر ساغر معنی بریخت
باده از خمخانة شیخی كه در شیراز بود

ملك الشعرای بهار، پیشرو شاعران بازگشت به سبك خراسانی در تضمین بسیار زیبایی كه از غزل معروف سعدی به مطلع:

مشنو ای دوست كه غیر از تو مرا یاری هست
یا شب و روز بجز فكر توام كاری هست

سعدی را در مقام پیامبری نشانده، و آثار او را به فرقان كه یكی از اوصاف  به معنی جدا كنندة حق و باطل است تشبیه كرده است، البته مقصود از كلمه پیامبر در اینگونه تعبیرات معنی خاص نبوت نیست، و اگر گفته اند كه از سخن مولانا و سعدی و حافظ و نظامی و امثال این بزرگان زنگ نبوت به گوش میرسد، مقصود این است كه آنان خبر بزرگ خدا و قیامت، و پیروی از عمل صالح را كه محور اصلی دعوت انبیا و ملاك سعادت دنیا و رستگاری آخرت است، در پردة تعبیرات شاعرانه به گوش جهانیان رسانیده اند،

راستی دفتر سعدی به گلستان ماند
طیباتش به گل و سبزه و ریحان ماند
اوست پیغمبر و این نامه به فرقان ماند
هر که او را کند انکار به شیطان ماند
عشق سعدی نه حدیثی است که پنهان ماند
داستانی است که بر هر سر بازاری هست

در چند دهه اخیر، برخی از معاصران، مقام و منزلت معنوی و عرفانی سعدی را در نیافته و بیشتر او را شاعر سخن پرداز و نمونة كمال فصاحت و بلاغت شمرده و تغزلات عاشقانه او را یكسر به عالم خاک منسوب كرده اند، در حالی كه سعدی عارفی است پرشور و حال از عاشقان حضرت حق كه عشق به آفریدگار، او را عاشق تمامی آفرینش كرده است:

به جهان خرم از آنم كه جهان خرم ازوست
عاشقم بر همه عالم كه همه عالم ازوست

و عشق پاك او به خلق او را برانگیخته تا همگان را به معشوق ازل دعوت كند، و نام و یاد معشوق ازل را در دل و زبان عام و خاص زنده كند، چنانكه گفت:

قصة حسن تو بر عالم و جاهل خوانم
نامت اندر دهن پیر و جوان اندازم

و این دعوت مستی بخش به عشق را در جامهای مرصعی از الماس سخن به همگان هدیه كرده است، چنانكه یكی از عاشقان او، شاعر فحل و توانای معاصرش سیف الدین فرغانی در غزلی خطاب به او گفته است:

ز خمر عشق قدحهاست هر یكی غزلت
به مجلسی كه كسان ساز عشق بنوازند

چو آب گشته روان از شرابخانة تو
هزار نغمة ایشان ز یك ترانه تو

جوهر اصلی شعر سعدی همان ترانة ابدی است كه سرود دسته جمعی ذرات كائنات یعنی مدح و تسبیح جمال مطلق و بیان اسرار معرفت حق است، چنانكه گفت:

آفرینش همه تنبیه خداوند دل است
دل ندارد كه ندارد به خداوند اقرار

و به حقیقت سعدی اسرار معرفت را از برگ های كتاب آفرینش خوانده، و كلام منثور و منظوم خود را ترجمان آن اسرار كرده است، و این كاری است كه جملة شاعران بزرگ جهان پیش از سعدی و پس از وی برگزیده و به عشق و ارادت در نقطههای كمال به پایان برده اند چنانكه شكسپیر گفت:


اگر از غوغای عالم و اشتغالات باطل دنیوی دمی آسوده شویم
درختان را به هزار زبان سخنگو مییابیم
و از جوبیارها كتاب میخوانیم
و از سنگ موعظه میشنویم
و نشان خیر و خوبی را در هر چیز مشاهده میكنیم

سعدی در یكی از قصاید كوتاهش بیتی به همین مضمون سروده كه پس از دویست سال، جامی، شاعر و نویسندة بزرگ عرفانی قرن نهم ایران را مست كرده و در حكایت بسیار زیبایی شرح مستی خود و جمله كروبیان عالم بالا را از این بیت بیان كرده است.

اینك این بیت سعدی ، و این هم حكایت جامی در سبحه الابرار :

برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقش دفتری است، معرفت كردگار
یكی از اكابر در واقعه دید كه جمعی از ملایكه طبقهای نور از بهر نثار وی میبردند

سعدی آن بلبل شیراز سخن
شد شبی بر شجر حمد خدای
بست بیتی ز دو مصراع بهم
جان از آن مژدة جانان مییافت
عارفی زنده دلی بیداری
دید در خواب كه درهای فلك
رو نمودند زهر در زده صف
پشت بر گنبد خضرا كردند
با دلی دست خوش خوف و رجا
مژده دادند كه سعدی به سحر
چشم زخمی نرسد تا ز قضا
نقد ما كان نه به مقدار ویست
خواب بین عقدة انكار گشاد
به در صومعة شیخ رسید
كه رخ از خون جگر تر میكرد

در گلستان سخن دستان زن
از نوای سحری سحر نمای
هر یكی مطلع انوار قدم
برخرد پرتو عرفان میتافت
كه نهان داشت برو انكاری
باز كردند گروهی ز ملك
هر یك از نور نثاری بر كف
رو درین معبد غبرا كردند
گفت كای گرم روان تا به كجا
سفت در حمد یكی تازه گهر
میسزد مرسلة گوش رضا
بهر آن نكته ز اسرار ویست
رو بدان قبلة احرار نهاد
از درون زمزمة شیخ شنید
با خود آن بیت مكرر میكرد

و سلام بر ستایشگران زیبایی باد.

حسین الهی قمشه ای


دانلود
هیچ کسی‌ در دنیا نمیتواند شعرای ایرانی‌ را به سرزمین خودش نسبت دهد، چرا که اینان در یک ارتباط روحی‌ همگی‌ با یکدیگر مانند زنجیری به هم وصل هستند، و سخن یکی‌، مکمل دیگریست.

هیچ نظری موجود نیست: