زن ایرانی در دوران نخست صفوی و پیش از شیعه که در سپاه شاه اسماعیل صفوی پا به پای مردان میجنگیدند. |
زهی پادشاهان ملک هنر که بی هیچ سپاه و لشکر بلندترین قلههای زیبایی را فتح کردند ، و شگفتترین قلعهها و قصرهای خسروی را به تصرف آوردند، و چه جای فتح و تصرف که به راستی قلهها وقلعهها و قصرها آفریدند. و به اعجاز هنر تاجها و تختهای زرین و افسر و دیهیم پادشاهی پدید آوردند.
اگر تاج گوهر نشان بر سر نهادند دست پرورده سودایی بود که در سر داشتند، اگر بر دیهیم زرنشان نشستند تکیه بر اورنگ ذوق خویش کردند، اگرعشرت و مستی داشتند خود را در آغوش گرفتند و بوسه بر دهان خویش زدند و در جهان شور و عربده مستانه به راه انداختند .
بوسه بده خویش را،ای صنم سیمتن
ای به ختا تو مجو خویشتن اندرختن
گر به بر اندر کشی سیمبری چون تو کو
بوسۀ جان بایدت بر دهن خویش زن
مولانا
غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستی
نگارین گلشنش روی است و مشکین سایبان ابرو
حافظ
و از مستی خویش درشگفتم که هیچ شرابی ننوشیده ام و در درون خویش شادی و سروری دارم که از کسی وام نگرفته ام این کدام چراغ جادوست که به افسون کلام، چون سنایی باغ و بوستان و بهار، و خورشید و ماه و انجم و لیل و نهار خلق می کند و باده خوشگوار و ساقی و میگسار رقم می زند و قافلۀ روم و چین را بیاعتبار می کند .
بس که شنیدی صفت روم و چین
خیز و بیا ملک سنایی ببین
تا همه دل بینی، بیبخل و حرص
تا همه جان بینی بیکبر و کین
پای نه و چرخ به زیر قدم
دست نه و مُلک به زیر نگین
سنایی
این کدام کیمیاگر است چون " برنینی " که سنگ خاره را پرنیان و حریر می کند ، و احوال روحانی و اشراقات سبحانی " ترزای قدیس" را پیش چشم تجسم می بخشد . یا چون "میکل آنژ" بر صخرهای بیشکل و بیاندام ، اندام بدیع داود و ناهید را نقش می زند ، تا هزاران کس در آن بنگرند و در پیش آن الهگان جمال به سجده آیند و تسبیح گویند ، کدام پادشاه تاج محل را آفرید که در ایوان آن بنویسند :
اگر فردوس بر روی زمین است
همین است و همین است و همین است
کدام شهریار توانسته است با خاک و سنگ و سفال رقصی سرخ چون " الحمرا " برپا کند ، که نغمه پردازان جهان در حلقۀ آن رقص بنشینند و آهنگهای جاودانه تصنیف کنند ، و کدام شاهزادۀ چین و ماچین توانسته است چون "هندل" رویای رنگین بهشت را در اهتزاز امواج آهنگین موسیقی خویش ظاهر کند و تهلیل گویان هلهله کنان جمله مردمان را بدان باغ جاودان رهنمون شود. و کدام خضر سالک چون کلک " میرعماد" توانسته است از قعر ظلمات مرکب آب حیات بدر آورد و سیاهی را چنان نور و جلا بخشد که:
سوادش دیده را پر نور دارد
سماعش عقل را مخمور دارد
نظامی
و حوری سیاهی را که مایۀ آبروی هزاران سپید است بر صحن صحیفهای به دست افشانی و پایکوبی آورد . اینک این امیر پارسی را بنگرید که ما را چه تحفه کرامت کرده است .
او از سلالۀ همان میران ملک آفرین است که چون خامه سر بر فرمان عشق نهاده و سالها در معبد میر عماد و فتحعلی حجاب و دیگر امیران و قدیسان هنر، به عبادت آن " جمال مجرد " پرداخته و آنگاه با دعای حضرت عیسی هم آواز شده است و به استجابت این دعا، به عیدی سعید رسیده و چنین عیدیِ کریمانهای به عابدان معبد هنر هدیه کرده است .
عیدانه فراوان شد تا باد چنین بادا
حسین محی الدین الهی قمشه ای بهار ۱۳۸۹
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر