۸.۱۰.۹۲

تا تو کافردل پشتواره بندی و ببری


یكی در باغ خود رفت، دزدی را با پشتواره پیاز دربسته دید.
گفت: در این باغ چكار داری؟
گفت: براه میگذشتم ناگاه باد مرا در باغ انداخت.
گفت: چرا پیاز بركندی؟
گفت: باد مرا می‌ربود، دست در بند پیاز می‌زدم، از زمین برمی‌آمد.
گفت: اینهم قبول، ولی چه كسی جمع كرد و پشتواره بست؟
گفت: والله من نیز در این فكر بودم كه آمدی!
عبید زاكانی


پشتواره = آنچه از بار که یک تن بر پشت دارد. باری کوچک بر پشت کسی . کوله بار. بار. مال بدست کردم  .

هیچ نظری موجود نیست: