گذاشتندم و رفتند، همرهان قدیم؛
ز همرهان قدیمم، همین غم است، ندیم!
در این خزان، خبرِ سرو و گل چه می پرسی!
خبر خرابی باغ است و، بی کسی نسیم!
زمانه بی پدر و مادر است و، می ترسم!
در این بلا، ز سر انجامِ این زمینِ یتیم!
یه سیم و رز، نتوانی دلی دُرست خرید؛
اگر چه گشت درستی، شکسته ی زر و سیم
که گفت چاره ی عالم، حکومت حکماست؟
حکیم چون به حکومت رود، کجاست حکیم!
سایه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر