۹.۹.۹۲

غلط آنکه گویند به دل ره است دل را


چه شب است یا رب امشب که زپی سحر ندارد
من و این همه دعاها که یکی اثر ندارد
همه زهر داده پیکان خورم و رطب شمارم
چه کنم که نخل حرمان به ازین اثر ندارد
تو بکش بکش به خنجر بنگر به جان عاشق
که به غیر عشقبازی گنه دگر ندارد
غلط آنکه گویند به دل ره است دل را
دل من زغصه خون شد دل تو خبر ندارد
دم آخر است عرفی به رخش نظاره ای کن
که امید بازگشتن کس ازین سفر ندارد.

عرفی شیرازی





هیچ نظری موجود نیست: