۹.۷.۹۲

هیچ بارانی شما را شست نتواند

خامشی بهتر
ورنه من باید چه می گفتم به او ، 

باید چه می گفتم ؟
گر چه خاموشی سر آغاز فراموشی است
خامشی بهتر
...
چه بگویم ؟ هیچ
جوی خشکیده ست و از بس تشنگی دیگر
بر لب جو بوته های بار هنگ و پونه و خطمی
خوابشان برده ست
با تن بی خویشتن ، 

گویی که در رویا
می بردشان آب ،‌ شاید نیز
آبشان برده ست! 


به عزای عاجلت ای بی نجابت باغ
بعد از آنکه رفته باشی جاودان بر باد
هر چه هر جا ابر خشم از اشک نفرت 

باد آبستن
همچو ابر حسرت خاموشبار من


ای درختان عقیم! ریشه تان در خاکهای هرزگی مستور
یک جوانه ی ارجمند

 از هیچ جاتان 
رست نتواند

ای گروهی برگ چرکین 
تار
چرکین پود 
یادگار خشکسالیهای گردآلود
هیچ بارانی شما را شست نتواند

.....
مهدی اخوان ثالث



سماع از شاهرخ مشکین قلم، هنرمند بینظیر ایران

هیچ نظری موجود نیست: