۸.۷.۹۲

هرکس که دیوانه ست الزاما پریشان نیست



رودی که می خشکد در او سودای طغیان نیست
دور از تو حتی گریه کردن کاری آسان نیست

دارم به دوری از تو عادت می کنم کم کم
هرکس به دردی خو کند در فکر درمان نیست

وقتی عزیزی نیست تا باشد خریدارت
فرقی میان قصر مصر و چاه کنعان نیست

خوارزم بعد از حمله ی چنگیز خان حتی
اندازه ی من بعد دیدار تو ویران نیست

همواره مفهوم عنایت نیست لبخندت
گاهی به غیر از سیل دستاورد باران نیست

در بستر سیلاب وقتی خانه می سازم
روزی اگر ویران شود تقصیر طوفان نیست

وقتی که نان کدخدا در دست میراب است
جایی برای رحم او بر زیر دستان نیست

راه خودت را کج نکن با دیدنم از دور
آهوی وحشی از پلنگ این سان گریزان نیست

می گردی و چشمم به دنبال تو می گردد
خورشید از چشم زمین یک لحظه پنهان نیست

چشمم به گیلاس لبت وقتی که می افتد
دیگر زبان را جرات « لعنت به شیطان» نیست

گیسو بیفشان بید نامجنون من در باد
بی گرده افشانی گلی پابند گلدان نیست

شاید جنون زیباترین عقل جهان باشد
هرکس که دیوانه ست الزاما پریشان نیست

هرچند خاموشم ولی هرگز مپنداری
آتشفشان خفته دیگر فکر طغیان نیست

من عاشقم حتی اگر شاعر نمی بودم
اما بدون عشق شاعر بودن آسان نیست.

اصغر عظیمی مهر



هیچ نظری موجود نیست: