۱۵.۴.۹۲

من بعشق تو خدا میشوم


شب بر روی شیشه های تار
مینشست آرام چون خاکستری تبدار
باد نقش سایه ها را در حیاط خانه
هردم زیرو رو میکرد
پیچ نیلوفر چو دودی
موج میزد برسر دیوار
در میان کاجها
جادوگر مهتاب
با چراغ بیفروغش میخزید آرام
گویی او در گور ظلمت
روح سرگردان خود را جستجو میکرد

من خزیدم در دل بستر
خسته از تشویش و خاموشی
گفتم ای خواب
ای سر انگشت کلید باغهای سبز
چشمهایت برکه تاریک ماهیهای آرامش
کوله بارت را بروی کودک گریان من بگشا
و ببر با خود مرا
بسرزمین صورتی رنگ پریهای فراموشی.


چکامه سرای معاصر و افتخار ایران، فروغ فرخزاد

هیچ نظری موجود نیست: