۱۷.۱۱.۹۱

شانس همه جا‏ .... Moral Luck

فلسفه شانسِ اخلاقی، موقعیت‌هایی را توصیف می‌کند که در آن‌ها، یک کنشگر، به خاطرِ رفتارهایی موردِ‌ سرزنش قرار می‌گیرد یا تشویق می‌شود در حالی‌که به نظر می‌رسد، نسبت به آن رفتارها یا نتیجه‌ی آن‌ها، کنترلِ کاملی ندارد. به عبارتی دیگر، به نظر می‌رسد که برخی از مردم، در شرایطی به دنیا می‌آیند، زندگی می‌کنند و وضعیت‌هایی را تجربه می‌کنند که می‌تواند سبب شود رفتارِ آن‌ها در یک وضعیتِ اخلاقیِ خاص، ناپسند تلقی شود، در حالی‌که آن رفتار کاملاً خارج از کنترلِ آن‌ها بوده است. مسئله‌ی اصلی شانسِ اخلاقی، این است که مسئولیتِ اخلاقیِ ما، چگونه می‌تواند تحتِ تاثیرِ فاکتورهایی قرار گیرد که در اختیارِ ما نیستند.

نخستین بار، ایمانوئل کانت، مطرح کرد که اخلاق، امری مطلق است و شانس در آن نقشی ندارد. این ایده تا زمانی که برنارد ویلیامز، مقاله‌ی معروفِ خود با عنوانِ "شانسِ اخلاقی" را در دهه‌ی ۸۰ میلادی منتشر کرد، ایده‌ای پرطرفدار بود. اما به زودی با صورت‌بندی‌ای که ویلیامز و سپس تامس نیگل از این مسئله ارائه دادند، تبدیل به یکی از مسئله‌هایِ مناقشه‌بر‌آمیز فلسفه‌ی اخلاق شد.
چهار نوعِ مختلف از وضعیت‌هایی که در آن، شانس در وضعیتِ اخلاقی تاثیرگذار است، توسطِ نیگل شناسایی شده است.


شانس حاصل از شرایط
فردی فقیر، در خانواده‌ای فقیر به دنیا می‌آید و برایِ ادامه‌ی حیات، چاره‌ای جز دزدیدنِ غذا ندارد. فردی دیگر، در خانواده‌ای بسیار ثروت‌مند به دنیا می‌آید و بدونِ آن‌که تلاشی بکند یا نیاز به دزدی باشد، غذایِ فراوانی دارد. آیا فردِ فقیر، به لحاظِ اخلاقی، گناه‌کارتر از فردِ ثروت‌مند است؟ به هر حال، این تقصیر او نبوده است که در خانواده‌ای فقیر متولد شده، مسئله، تنها مسئله‌ی "شانس" بوده است.

شانس حاصل از نتیجه
نمونه‌ای دیگر به بحثِ شانسِ اخلاقیِ مربوط به نتیجه بر می‌گردد: دو نفر، هر دو به گونه‌ای رفتار می‌کنند که به لحاظِ اخلاقی، سزاوارِ نکوهش هستند، مثلاً هر دو بی‌دقت، رانندگی می‌کنند. اما در نهایت، هر کدام نتیجه‌ی متفاوتی می‌گیرد و میزانِ متفاوتی از خسارت را به بار می‌آورد. یکی از مسیر منحرف شده و یک عابرِ پیاده را زیر می‌گیرد، در حالی‌که دیگری، چنین اتفاقی برای‌اش نمی‌افتد. این‌که یکی از رانندگان کسی را به قتل رسانده و دیگری نه، جزوِ رفتارهایِ ارادیِ رانندگان نبوده است، اما بیشترِ ناظران، راننده‌ای را که یک نفر را به قتل رسانده، بیشتر موردِ سرزنش قرار می‌دهند. (بنگرید به فایده‌گرایی)

شانس حاصل از ترکیب
تصمیم‌هایِ اخلاقیِ ما،‌ تحتِ تاثیرِ باورهایِ اخلاقیِ ما و شخصیتِ‌مان قرار دارد. اما به نظر می‌رسد که شخصیتِ ما، بی‌تاثیر از عامل‌هایِ محیطی چون آموزشِ ما و نیز عامل‌هایِ درونی چون ژن‌هایِ ما نیست.

شانس حاصل از علیت
موردِ آخر که کمتر از همه توسطِ نیگل، موردِ بررسی قرار گرفته است، شانسِ حاصل از علیت است. در این حالت، گفته می‌شود که اگر رفتارهایِ فرد، تابعِ علیت باشند و او دارایِ اختیار، برایِ انجام دادنِ آن‌ها نباشد، آن‌گاه نمی‌توان آن‌ها را موردِ سرزنش قرار داد.

منبع: ویکی پدیا


شانس اخلاقی یکی از معمای حل نشده فلسفه اخلاق و تحقیقات حقوقی است. bit.ly/U9PrIA
متن زیر ترجمه مقاله SHOULD THE LAW DEPEND ON LUCK نوشته FIERY CUSHMAN است
شانس اخلاقی در ویکیپدیا bit.ly/SjAggf

FIERY CUSHMAN
http://bit.ly/Wuo7mP

آیا قانون باید وابسته به شانس باشد؟
فیری کوشمن
در بعد از ظهر یک شنبه برفی، هال و پیتر در مشروب فروشی محلی، فوتبال تماشا کردند و آبجو نوشیدند. هر دو مست رانندگی کردند و هر دو در جاده‌های لغزنده کنترل خودرو را از دست دادند. هال با درخت همسایه تصادف کرد ولی پیتر با دختر جوانی که برف بازی می‌کرد تصادف کرد و او را کشت. در ایالت محل سکونت من، ماساچوست، هال باید انتظار جریمه چند صد دلاری به همراه تعلیق موقت گواهی نامه‌اش را بکشد. اما مجازات پیتر بسیار متفاوت‌تر است: برای قتل نفس با وسیله نقلیه، با دو سال و نیم تا 15 سال زندان روبرو خواهد شد.
مواردی این چنینی مدت‌هاست که فیلسوفان و محققین حقوق را آزار می‌دهد و از آن به عنوان معضل "شانس اخلاقی" نام می‌برند. آیا باید نتیجه تصادفی چنین تأثیر قدرتمندی بر قضاوت‌های اخلاقی ما بگذارد؟ مواردی این چنینی، دردسرساز هستند چون ما میان دو منظر آشتی ناپذیر گیر افتاده‌ایم. به نظر می‌رسد وقتی هال و پیتر هر دو رفتار کاملا مشابه ای انجام داده‌اند، مجازات کردن متفاوت نادرست است. نه اینکه هال را به خاطر رانندگی در حال مستی و تصادف با درخت چند سال زندان بفرستیم درست است و نه اینکه از پیتر به خاطر کشتن فردی صرف نظر کنیم، درست است.
مجموعه رو به ازدیادی از تحقیقات روان‌شناسانه نشان می‌دهد اینکه ما در مواردی مانند هال و پیتر دچار تناقض و سردرگمی می‌شویم به این دلیل است که در واقع ما دو ذهن متمایز داریم. یک مکانیزم روانی، مجازات را متناسب با میزان آسیبی که فرد وارد کرده تعیین می‌کند و در نتیجه برای هال و پیتر قضاوت متفاوتی می‌کند. مکانیزم روانی دیگری اقدامات را بر اساس نیت آسیب رساندن، یا خطر آسیب رساندن، قضاوت اخلاقی می‌کند و در نتیجه در مورد هال و پیتر یکسان قضاوت می‌کند. وقتی خروجی‌های دور از هم این مکانیزم‌های روانی مقايسه می‌شوند، نتیجه آن معمای اخلاقی دشواری می‌شود. روشنگری در مورد ریشه‌های روانی "شانس اخلاقی" ابعاد تازه‌ای به این مسئله فلسفی می‌افزاید: پیشرفت‌های دانش قضاوت اخلاقی، چگونه شیوه تفکر ما درباره قانون را تغییر خواهد داد؟
در دهه 1930، روان شناس جوان سویسی به نام ژان پیاژه، شروع به پرسیدن سوالاتی ساده از کودکان خردسال درباره غلط و درست کرد و با این کار، حوزه روان شناسی اخلاقی را به وجود آورد.
تا زمان مرگش در 1980، پیاژه یکی از مؤثرترین روان‌شناسان رشد در تاریخ شد، و در یافته‌های پیشروی بی شماری درباره فرآیندهای تفکر در کودکان خردسال مشارکت داشت. بزرگ‌ترین هدیه پیاژه، یافتن مواردی بود که در آن‌ها کودکان قضاوت به شدت متفاوتی از بزرگسالان داشتند و مطالعه قضاوت اخلاقی نیز در این میان، استثنا نبود.
در آزمون قضاوت اخلاقی مشهوری، پیاژه به کودکان داستان‌های درباره دو پسر جوان گفت که فنجان‌های چای را می‌شکستند. یکی از پسرها، سعی داشت به مادرش در چیدن میز کمک کند اما سینی فنجان‌های چای را انداخت و 15 فنجان را شکست. پسر دیگر سعی داشت وقتی مادرش حواسش نبود، کلوچه بدزد و یک فنجان تنها را زمین انداخت. پیاژه از کودکان پرسید کدام یک از پسرها، بدتر است. برای بزرگسالان جواب کاملا واضح است. پسری که سعی در دزدیدن کلوچه‌ها داشت بدتر است، چون شکستن فنجان چای نتیجه نیت بد او برای دزدی بود، اما پسری که پانزده فنجان چای شکسته بود، این کار را با نیت خوب انجام داده بود. اما پیاژه دریافت که برای بیشتر کودکان زیر شش سال، جواب واضح، برعکس است. کودکی که پانزده فنجان چای را شکسته بود بدتر بود چون پانزده فنجان چای خیلی بیشتر از یکی است.
تجربه پیاژه پرده از تنشی پایه‌ای بین دو عامل شکل دهنده قضاوت اخلاقی ما برداشت: آسیبی که فرد باعث می‌شود و آسیبی که فرد قصد آن را دارد. در هشتاد سال گذشته، آزمایش پیاژه، بارها و بارها تکرار شده است و گسترش یافته است و نتايج یکدست بوده‌اند. کودکان خردسال بر روی مسئوليت سببی، تمرکز دارند اما کودکان بزرگ‌تر و بزرگسالان بر روی نیت تمرکز دارند.
در برخی از این تکرار آزمایش‌ها، به عدم تقارن جالبی در رقابت میان سبب شدن و نیت، اشاره شده است.
وقتی فردی نیت آسیب رساندن دارد اما موفق نمی‌شود (مثلاً پرتاب کردن توپ به صورت کسی اما خطا در نشانه گیری)، حتا کودکان خردسال نیز تشخیص می‌دهند که مرتکب شونده، بد بوده است؛ در این مورد و موارد مشابه، کودکان خردسال کاملا قادر به مشاهده اهمیت نیت هستند. چیزی که به نظر می‌رسد کودکان را دچار دردسر می‌کند، وضعیت برعکس است: وقتی فردی بدون نیت و قصد، آسیب برساند (مثلاً توپ را به سمت هدف نشانه بگیرد اما تصادفی به صورت کسی بخورد). برای پیگیری این یافته‌های راه‌گشا، تیمی از دستیاران تحقیقاتی دوره کارشناسی را به موزه دانش بوستون فرستادم تا با هزاران پیش دبستانی مصاحبه کنند. نتايج تحقیقات ما این عدم تقارن را تایید می‌کرد: کودکان خردسال به سادگی افراد دارای نیت بد را حتا وقتی باعث آسیب نشده باشند، محکوم می‌کنند، اما در بخشیدن فردی که نیت خوبی داشته اما باعث آسیب شده است، دچار مشکل می‌شوند. بطور خلاصه، کودکان بر روی حوادث، سخت گیر هستند.
مطالعه ما یک انشعاب به آزمایش پیاژه افزود و از کودکان هفت ساله و خردسال‌تر، خواست تا قضاوت اخلاقی در دو موضوع متفاوت، انجام دهند: شرارت و مجازات. در اينجا نیز ما عدم تقارن جالبی یافتیم. اغلب کودکان هفت سال مانند بزرگسالان برخورد کردند و از گفتن اینکه فردی که بطور تصادفی باعث آسیب شده، "بد، پسر شر" است خودداری کردند. اما در مورد مجازات نه: بخش عمده این گروه مدعی بودند که آسیب رساننده تصادفی باید مجازات شود. کودکانی که درباره حوادث سخت گیر بودند، درباره مجازات کردن حوادث هم واقعاً سخت گیر بودند. از این منظر، قضاوت آن‌ها با قوانين ما منطبق بود. (سال‌های اضافی زندانی که پیتر با وجود اینکه نیت متفاوتی با هال نداشت باید به خاطر مسبب مرگ بودن، تحمل کند را به خاطر بیاورید.)
آیا بزرگسالان نیز حادثه را مجازات می‌کنند؟ برای به آزمایش گذاشتن این پرسش، مطالعه و بررسی آنلاینی را با بیش از 1000 شرکت کننده بزرگسال ترتیب دادم. از آن‌ها خواسته شد تا چند سناریو فرضی را مطالعه کنند و سپس در مورد هر کدام قضاوت اخلاقی کنند. از بعضی خواسته شد تا درباره "نادرستی اخلاقی" قضاوت کنند و از سایرین خواسته شد تا درباره "مجازات شایسته" تصمیم گیری کنند. الگوی قضاوت بزرگسالان به طرز چشمگیری مشابه کودکان هفت ساله بود - یعنی قضاوت نادرستی اخلاقی تقریباً بطور کامل منحصر به نیت بود. تلاش برای آسیب رساندن چه موفق و چه ناموفق، به شدت نادرست قضاوت شد، و حوادث بطور کامل بخشوده شد. اما قضاوت درباره مجازات به شدت تحت تأثیر مسئوليت سببی بود. تلاش برای آسیب رساندن وقتی موفق بود به شدت در مقایسه با زمانی که ناموفق بود، مجازات می‌شد و آسیب تصادفی بطور کامل بخشوده نمی‌شد.
این عدم تقارن بین قضاوت درباره نادرستی و قضاوت درباره مجازات می‌تواند دلیل معما بودن شانس اخلاقی را شرح دهد. از منظر نادرستی اخلاقی، هال و پیتر شبیه هم به نظر می‌رسند: هر دو عمدا با وجود مصرف الکل رانندگی کرده‌اند. اما از منظر مجازات، اقدامات آن‌ها نتایج متفاوتی به بار آورده است: هال آسیبی جزیی رسانده است، در حالی که پیتر به زندگی دختر جوانی خاتمه داده است. هر روشی که برای حل و فصل پرونده پیتر و هال در پیش بگیریم، بخشی از مغز ما را ناخرسند می‌کند.
در طی سال‌ها، فلاسفه اخلاق و محققین حقوق، توجیهات خلاقانه و پیچیده‌ای برای مسأله شانس اخلاقی ابداع کرده‌اند. اما روان شناسی پدیده به نظر در میان کودکان پیش دبستانی، ریشه داشت. بدست آمدن نتیجه مضر، باعث تحریک قضاوت اخلاقی شدیدی می‌شود. برای کودکان بسیار خردسال، غلبه بر این قضاوت منفی حتا وقتی آسیب تصادفی است، بسیار دشوار است. اما در سن هفت سالگی، آن‌ها تمایل دارند بگویند که آسیب رساندن تصادفی، از لحاظ اخلاقی ناشایست نیست. اما حتا در دوران بزرگسالی، تمایل به مجازات حوادث تصادفی آسیب رساننده، ماندگار هستند. مطمئناً، احکام متفاوت محتملی که قوانین ما برای پیتر و هال صادر می‌کنند، تا حدودی به اصول قضایی پیچیده و ملاحظات سیاست گذاری وابسته‌اند. اما احتمالاً به انگیزش روان‌شناختی که در ذهن‌های افراد جوان وجود دارد نیز وابسته‌اند: انگیزش برای مجازات فردی که باعث آسیب شده است.
وقتی مردم می‌گویند که فرد باید به خاطر حادثه تصادفی مجازات شوند، واقعاً منظورشان چیست؟ شاید حرف مفت می‌زنند. شاید سعی دارند "سخت گیر در برابر جرم" به نظر برسند یا شاید باور ندارند که آسیب - آن گونه که در دادگاه شرح داده شده یا در سناریوهای ما گفته شده است- واقعاً تصادفی بوده است. مطالعه بعدی ما درباره مجازات، بررسی این دغدغه‌ها با طراحی بازیی که حوادث تصادفی واقعی در آزمایشگاه ایجاد می‌کرد، بود. ما اطمینان دادیم که حوادث - کاملا بدون قصد - بوده‌اند و به سوژه‌های مان فرصت و شانس پاداش یا تنبیه این حوادث با پول واقعی را دادیم.
قلب بازی، یک تقسیم پول ساده بود: به بازیگر الف 10 دلار برای توزیع بین خود و بازیگر ب داده شد. فرد می‌توانست همه 10 دلار را نگه دارد (خست)، به صورت 5دلار/5دلار تقسیم کند (منصفانه) یا همه 10 دلار را به بازیگر ب بدهد (بخشندگی) برای ایجاد حوادث، یک تله طراحی کردیم: بازیگر الف باید این توزیع را با انتخاب و انداختن یکی از سه تاس متفاوت انجام دهد. نتیجه تاس 1 خست است اگر 1،2،3 یا 4 بیاید - عدد 5 برای حالت منصفانه و 6 برای بخشندگی. پس اگر بخواهید خسیس باشید باید تاس 1 را بیندازید هرچند ممکن است با آمدن عدد 5 یا 6،تصادفاً نتیجه حالت منصفانه یا بخشندگی باشد. تاس‌های 2 و 3 نیز بطور مشابه عمل می‌کردند: می‌توانستید با انداختن تاس 2 سعی کنید منصف باشید یا با انداختن تاس 3 سعی کنید بخشنده باشید، اما در هر تاس احتمال اندکی برای تولید نتیجه تصادفی بود.
با دقت در تاس انتخابی بازیگر الف، بازیگر ب دقیقاً می‌توانست از نیت بازیگر الف با خبر شود؛ با این حال از ب چندین سوال می‌کردیم تا مطمئن شویم نیت بازیگر الف را متوجه می‌شود. به بازیگر ب این فرصت را دادیم تا با افزودن یا کم کردن باقی‌مانده پول بازیگر الف پس از پرتاب تاس، به بازیگر الف پاداش بدهد یا وی را تنبیه کند. وقتی حادثه تصادفی رخ می‌داد - مثلاً وقتی بازیگر الف، تاس "بخشندگی" را پرت می‌کرد اما نتیجه آن 6 (خست) می‌شد - آیا بازیگر ب، وی را تشویق می‌کرد یا تنبیه؟ یعنی آیا بر روی نیت وی (تاسی که انتخاب کرده بود) تمرکز می‌کرد یا نتیجه پرتاب تاس (عددی که بدست می‌آمد)؟
نتایج نشان دهنده نقش قوی نتایج تصادفی بود. وقتی بازیگر الف، تاس خست را انتخاب می‌کرد اما حالت حاصله بخشندگی بود، بطور متوسط بازیگر ب، به وی پاداش می‌داد. و وقتی بازیگر الف، تاس بخشندگی را انتخاب می‌کرد اما حالت حاصله خست بود، بطور متوسط بازیگر ب، وی را تنبیه می‌کرد. تجزیه و تحلیل آماری نشان داد که بازیگر ب هم به نیت بازیگر الف و هم به نتیجه حاصل از پرتاب تاس توجه می‌کرد، اما نتیجه کمی برایش مهم‌تر بود. این همان رفتاری است که به نقش شانس در |"شانس اخلاقی" داده می‌شود. انگیزه ما برای تنبیه فردی که به ما آسیب می‌رساند به چیزی بیشتر از پرتاب تاس بستگی ندارد.
این جستجوی خودكار مسئوليت سببی در هنگام مواجه با آسیب ما را به الگوهای غیرقابل پیش بینی و حتا غریب و عجیب تنبیه هدایت می‌کند. یک مثال از آن در مطالعه‌ای که بر روی قضاوت افراد درباره تلاش برای قتل، هدایت کرده‌ام، می‌آورم. ابتدا من از یک گروه از شرکت کنندگان خواستم تا بگویند دونده‌ای که سعی در کشتن رقیبش با انداختن دانه خشخاش در سالاد وی دارد و رقیب هم آلرژی غذایی کشنده دارد، باید چگونه مجازات شود. خوشبختانه، رقیب به فندق آلرژی غذایی دارد و نه دانه خشخاش، پس حال رقیب خوب است. اغلب مردم فکر می‌کنند دونده باید به خاطر اقدام به قتل مجازات شود، و بطور متوسط بیست ساله زندان برایش حکم دادند.
سپس از گروه دیگری خواستم تا در مورد پرونده‌ای که اندک تفاوتی دارد قضاوت کنند. یک‌بار دیگر، دونده دانه خشخاش در سالاد رقیب می‌اندازد و این بار هم رقیب به فندق حساسیت دارد. اما این بار، آشپز، در سالاد رقیب، فندق استفاده کرده است. در نتیجه و کاملا تصادفی، رقیب می‌میرد. از منظر منطقی، این هم زمانی تصادفی نباید تاثیری در مجازات دونده بگذارد: او هنوز هم دقیقاً همان تلاش مشابه برای قتل را انجام داده است. اما وقتی رقیب بطور اتفاقی می‌میرد، مردم دو برابر بیشتر از قبل مایل بودند تا دونده تبرئه شود. من ده‌ها مورد مشابه این را با صدها نفر آزمایش کرده‌اید و نتایج به طرز چشمگیری یکدست بود: اقدام به جرم وقتی آسیب اتفاقی است در مقایسه با اقدام به جرمی که اصلاً آسیبی صورت نمی‌گیرد، بیشتر مورد بخشش قرار می‌گیرد.
دلیل آن انگیزش اصلی ما برای تخصیص مسئوليت سببی برای آسیب رساندن است. وقتی رقیب بر اثر خوردن سالاد می‌میرد، چه کسی مسبب مرگ است؟ آشپز و نه دونده. مردم بر روی مسئوليت سببی تمرکز دارند و به اقدام به قتل ناموفق اهمیت کمتری می‌دهند. اگر رقیب اصلاً آسیبی نمی‌دید، هیچ ارزیابی مسئوليت سببی ضرورت نداشت و این موضوع به مردم امکان می‌دهد تا کاملا نیت قاتلانه دونده را در نظر بگیرند.
همه این مطالعات به یک نتیجه گیری یکسان درباره شانس اخلاقی اشاره دارند. وقتی صحبت از مجازات است، مردم به مسئوليت سببی بسیار اهمیت می‌دهند: وقتی باعث آسیب می‌شوید، حتا اگر آسیب تصادفی باشد، مایلند شما را تنبیه کنند. و وقتی باعث آسیب نمی‌شوید، حتا اگر تلاش به قتل کرده باشید، احتمالاً تبرئه می‌شوید. اما چرا این گونه است؟

تهیه کننده و مترجم : عباس پلش‏




Moral Luck لینک مقاله

هیچ نظری موجود نیست: