۱۴.۱۱.۹۱

سراب بهار عربی

فارین افیرز در مقاله ای مفصل با عنوان " سراب بهار عربی" به چالش های پیش روی امریکا در منطقه پرداخته است.ترجمه بخشی از این مقاله را در زیر می خوانید.


وقوع تظاهرات مردمی در جهان عرب در سال ۲۰۱۱، بسیاری از سیاست گذاران و تحلیل گران ایالات متحده امیدوار بودند که این جنبش طلیعه ی دوران جدیدی در منطقه باشد. باراک اوباما رئیس جمهور ایالات متحده این اتفاقات را فرصتی تاریخی برای واشنگتن توصیف کرد و این که این جریان جهان را به سمتی می برد که باید باشد. ( یعنی‌ تامین منافع غربی‌ها ) هیلاری کلینتون وزیر خارجه هم در این رابطه این طور گفت که اطمینان دارد این تغییرات به ایالات متحده این امکان را می دهد تا امنیت، ثبات، صلح و دموکراسی را در خاورمیانه به پیش ببرد. ( دقیقا اگر به جای ببرد ، نبرد بگذریم جمله صحیح است ) حزب جمهوری خواه هم در برنامه ی کاری سال ۲۰۱۲ این طور می گویند که تحولات دو سال گذشته موجب به وجود آمدن جنبش‌های دموکراتیکی شد که در نتیجه ی آن دیکتاتورهایی که دهه‌های متمادی امنیت جهانی( اقتصاد غربی‌ها را) را به مخاطره انداخته بودند سرنگون شدند.برخی افراد هم عقیده داشتند که این تغییرات منادی پایان مصونیت خاورمیانه در برابر موج‌های قبلی دموکراتیزه شدن جهانی می باشد وبعضی دیگر اعلام کردند که القاعده و دیگر گروه‌های تندرو سرانجام در جنگ عقیدتی شکست خوردند.( برنده شدند و بر روی کار آمدند )


نتیجه ی اولیه ی این شورش‌های گسترده موجب سقوط زین العابدین بن علی در تونس، حسنی مبارک در مصر، معمر قذافی در لیبی شد. پس از سرنگونی این دیکتاتورها در هر سه کشور انتخابات برگزار شد و ناظران بین المللی، ( این سیرک را تائید کردند) رقابتی و منصفانه بودن آن را تأیید کردند.همچنین میلیون‌ها تن‌ از مردم منطقه هم اکنون می توانند آزادانه عقاید سیاسی خود را بیان کنند. ( یعنی‌ به این ترتیب افراد آزادیخواه جامعه شناسایی شده و یا ترور و یا زندانی شوند و یا از ترس جان به مکانی دور و غریب خود را تعبید کنند، سناریو انقلاب ایران.)

با این حال چشم انداز دموکراتیزه شدن تیره وتار شده است. ( اقتصاد این کشور‌ها از هم پاچیده، امنیت به طور کلی‌ در این کشور‌ها از بین رفته است، روند آبادانی در کشور متوقف شده و روند خرابی بشدت در جریان است، کشور‌ها در شرف و یا در جنگ داخلی‌ گرفتار شده اند ) بیشتر کشورهای عرب وارد تغییرات سیاسی نشده اند و کشورهایی که به سمت لیبرالیزه شدن رفته اند به دنبال حفظ نظم و تثبیت دستاوردهای خود هستند و حرکت روبه جلوی خود را ادامه می دهند.رشد اقتصادی منطقه آهسته است این مسئله به ویژه پس از این نگران کننده می شود که براساس نظرسنجی سال ۲۰۱۲ مرکز تحقیقات پیو، اکثریت مردم چند کشور منطقه (شامل اردن و تونس) برای یک اقتصاد قوی ارزش بیشتری نسبت به دولت دموکراتیک قائل بودند.با این حال بعد از تمام این تغییرات، منطقه ی خاورمیانه و شمال آفریقا یکی از کمترین آزادی‌ها را در میان مناطق جهان دارا می باشد.طبق تخمین خانه ی آزادی، ۷۲ درصد کشورهای منطقه و ۸۵ درصد مردم هنوز فاقد حقوق سیاسی و آزادی‌های مدنی هستند. ( یعنی‌ آزادی‌های مدنی خود را نیز از دست داده و به سمت افغانستان شدن پیش میروند)

پس از انقلاب،بسیاری از رژیم‌های محلی ضعیف باقی ماندند و قادر به ایجاد نظم و قانون نیستند.سوریه به سمت جنگ داخلی خونین و نزاع قومیتی می رود.عراق و یمن درحال حاضر ناپایدارتر از قبل و عمیقاً از هم گسیخته و خشن هستند.دولت مرکزی ضعیف لیبی نتوانسته است جنگ سالاران و شبه نظامیانی را که کنترل مناطق روستایی را در دست دارند،خلع سلاح کند.حتی در مصر که طفل نوپای اصلاحات سیاسی در منطقه است،اخوان المسلمین دولت را در اختیار دارد و تلاش کرده قدرت کنترل خود را تحکیم کند و با تاکتیک هایی که یادآور دوران مبارک است رسانه‌ها را ساکت می کند.درحالی که شورشیان در ماه سپتامبر در سراسر منطقه اعتراضاتی را نشان دادند هنوز احساسات ضد آمریکایی فروکش نکرده است.تروریسم همچنان یک مشکل عمده است.همچنین القاعده و دیگر وابستگان آنها به دنبال پر کردن خلأ در لیبی، سوریه و دیگر کشورهای بی‌ثبات هستند.

در نهایت ممکن است اقتدارگرایی در خاورمیانه پایان یابد،اما دلایل کمی برای این که این روز نزدیک باشد وجود دارد. ( دیکتاتوری مذهبی‌ با پایداری حدقلی چندین قرن )حتی دلایل کمتری وجود دارد تا ایالات متحده بتواند به طور قابل توجهی شانس خود را از تحولات رخ داده افزایش دهد.هرگونه تلاش واشینگتن برای آوردن دموکراسی به منطقه با شکست مواجه می شود اگر شرایط اجتماعی و اقتصادی محلی آماده نباشد و اگر منافع این کشورها با اصلاحات سیاسی در تضاد باشد.در واقع قدرت‌های خارجی مانند ایالات متحده در بهترین حالت اگر کشوری دموکراتیک بشود، به طور تاریخی تأثیر حاشیه‌ای داشته اند.تا موج بعدی شورش‌های محلی که منطقه راتغییر دهد،سیاست ایالات متحده نباید غیر مؤثر باشد و بیش از حد بر روی دموکراسی پراکنده تمرکز کند.ایالات متحده و متحدانش نیاز به حفاظت از منافع استراتژیک حیاتی خود در منطقه در توازن با دولت‌های سرکشی مانند ایران هستند. ( ایران اولین تجربه این سیاست غربی هاست و بسیار برای غربی‌ها دلپذیر و سود آور بوده و جنگ زرگری همچنان ادامه دارد) این منافع شامل اطمینان از دستیابی به منابع انرژی (دقیقا هدف همین است، اطمینان از دست یابی‌ به منابع انرژی که غرب تا گوش‌هایش به آن وابسته است و برای بدست آوردن آن و در نتیجه بقای خود دست به هر جنایاتی میزند) و مقابله با افراط گرایان خشونت طلب می شود.( یعنی‌ گروه‌های ساخت سازمان‌های امنیتی غربی ) برای دستیابی به این اهداف نیاز به همکاری با بعضی از دولت‌های اقتدارگرای منطقه و پذیرش آنچه امروزه در جهان عرب می گذرد، است. ( نگاه داشتن دولتهای فاسد، فاشیست و نوکر صفت عربی‌، مثل عربستان ، به امارات در مجموعه، اردن و ترکیهه به عنوان جوکر ماجرا)

پایان موج

در دهه‌های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ ،آنچه که دانشمند علوم سیاسی، ساموئل هانتینگتون موج سوم دموکراتیزه شدن جهانی نامید منجر به تغییرات سیاسی در آمریکای لاتین،جنوب صحرای آفریقا و در نهایت اروپای شرقی شد.آزادی تقریباً در همه جا به جز خاورمیانه به وقوع پیوست.مصونیت رژیم‌های عربی از دموکراتیزه شدن بسیار گسترده و به ظاهر بادوام بود و منجر به خلق ادبیاتی جدید شد که به دنبال توضیح عدم تغییرات سیاسی و تداوم اقتدارگرایی بود.برخی استدلال کرده اند که بهار عربی تمام این‌ها را تغییر داده است و این طور بهتر می توان تأخیر به وجود آمده در رسیدن موج سوم به منطقه را درک کرد یا حتی شاید این موج چهارم باشد.اما شاید این تعبیری بد و خوش بینی مفرط باشد.

به طور مثال در الجزایر، جنبش اعتراضی که در دسامبر ۲۰۱۰ با هدف سرنگونی رئیس جمهور عبدالعزیز بوتفلیقه و ایجاد یک سیستم دموکراتیک به وجود آمد،با خشم کنترل شد.دولت مخالفان را سرکوب کرد و با اصلاحات نمادین دیگران را ساکت کرد.حتی در می ۲۰۱۲، که انتخابات پارلمانی برگزار شد و تعداد زیادی مردم آن را به سخره گرفتند و دولت نظامی که سال هاست حکومت می کند در انتخابات ساختگی اعلام پیروزی کرد،تعداد کمی از مردم برای اعتراض به خیابان ریختند.به همین نحو در اردن، ملک عبدالله با دادن امتیازاتی مانند اخراج وزیران دولتی و دادن یارانه‌های مورد علاقه ی مردم، معترضان را راضی نگه داشت.صرف نظر از تغییرات سطحی سلطنت هاشمی به صورت پایدار و محکم کنترل امور را در اختیار دارد و نیروهای امنیتی اردن همچنان به سرکوب مقاومت‌های داخلی، محدود کردن آزادی بیان و جلوگیری از تجمعات مسالمت آمیز ادامه می دهند.

در عربستان سعودی سلطنت همچنان قدرت را در اختیار دارد و حتی رژیم‌های استبدادی همسایه خود را سرپا نگه می دارد.در فوریه ۲۰۱۱، ریاض تانک‌هایش را به بحرین فرستاد تا خیزش مردمی که به زعم رهبران سعودی و بحرینی، تحریک فرقه‌ای است را سرکوب کنند.آن چیزی که سعودی‌ها و دیگر اعضای شورای همکاری خلیج فارس از آن هراس دارند این است که معترضان بحرینی خواستار برقراری سلطنت مشروطه هستند.پادشاهی‌های خلیج فارس با بهار عربی همان مشکلی را دارند که نیم قرن پیش با ناسیونالیسم عربی داشتند.این کشورها دوباره ردای ضدانقلابی خود را پوشیده اند.نشانه ی بارز آن در می ۲۰۱۱ بود که شورای همکاری خلیج فارس پیشنهاد عضویت اردن و مراکش را که هیچ کدام در منطقه ی خلیج فارس نیستند، را داد.همچنین شورای همکاری خلیج فارس به دولت جدید مصر برای حل مشکلات کمک مالی نمود.این پیشنهاد نشان داد که رژیم‌های سلطنتی عرب قصد تحکیم قدرت و گسترش نفوذ خود به سرتاسر خاورمیانه را دارند.

کشورهای عربی که موفق به سرنگونی رژیم‌های قدیمی خود شده اند با یک بلاتکلیفی بزرگ روبه رو هستند.به طور مثال در لیبی، انتخابات جولای ۲۰۱۲ ،یک دستاورد قابل توجه برای دولتی بود که وضعیتی وخیم از چند دهه دیکتاتوری را نمایندگی می کند.به ویژه با توجه به این که ترس از خشونت،تقلب و یا لغزش اسلام گرایان محقق نشد.اما طوفان در راه است.همانند عراق، در لیبی هم بر سر، نوشتن قانون اساسی اختلافاتی به وجود می آید و این اختلافات بر سر قدرت و اختیارات دولت فدرال میان مناطق مختلف کشور خواهد بود.در ماه سپتامبر با کشته شدن سفیر ایالات متحده و سه آمریکایی دیگر در بنغازی،دولت در حال تلاش برای برقرای دوباره امنیت و حکومت قانون می باشد.بروکراسی ضعیف است.شبه نظامیان مسلح، کنترل بسیاری از مناطق روستایی را در اختیار دارند و گروههای سلفی زیارتگاه‌های صوفیان را در سرتاسر کشور مورد حمله قرار می دهند،گور دسته جمعی حفر می کنند،مساجد و کتابخانه‌ها را تخریب می کنند.نقض حقوق بشر ادامه دارد و همچنان هزاران نفر از زندانیانی که با قذافی مبارزه می کردند، در بازداشتگاه‌های غیرقانونی به سر می برند،جایی که آنها با بدرفتاری،شکنجه و حتی قتل رروبه رو هستند.ده‌ها هزار نفر از مردم آواره هستند،بسیاری از آنها به زور از خانه‌های خودشان بیرون رانده شده اند و در اردوگاه‌های پناهندگان در سراسر کشور ساکن هستند.

یمن هم وضعیت آشفته‌ای دارد.پس از سرکوب خونین چند جنبش اعتراضی در در سال ۲۰۱۱، علی عبدالله صالح،رئیس جمهور در نهایت در نوامبر همان سال با انتقال قدرت به معاونش،عبد ربه منصور هادی موافقت کرد.اما در انتخابات بعدی،هادی تنها نامزد انتخابات بود.دولت ضعیف وی با یک قیام شیعه در شمال دست وپنجه نرم می کند و با جنبش‌های جدایی طلبانه و شورشی القاعده در جنوب و شبه نظامیان قدرتمند و قبایلی که کنترل بخش قابل توجهی از خاک کشور را در اختیار دارند،روبه رو است.همه ی شواهد نشان می دهد که خشونت ادامه خواهد داشت و اقتصاد در رکود باقی خواهد ماند.

مصر اخیراً اولین انتخابات ریاست جمهوری رقابتی تاریخ خود را برگزار کرده است.اما کشور، مسیر آسانی برای رسیدن به ثبات و رفاه پیش رو ندارد.محمد مرسی از اخوان المسلمین بخش قابل توجهی از کنترل سیاسی و نظامی شورای عالی نیروهای مسلح را از آنها گرفته است.مرسی هم مانند مبارک به دنبال قدرت فوق العاده زیاد است تا این قدرت از وی محافظت کند.او در حال حاضر دارای قدرت قابل توجه اجرایی،قانون گذاری و قضایی می باشد و برای ساکت کردن رسانه‌ها تلاش می کند.با این حال هنوز ژنرال‌ها از طریق شورای دفاع ملی اعمال نفوذ می کنند و لیبرال‌های سکولار قدرت تثبیت شده ی مرسی را از طریق دادگاه‌ها به چالش می کشند.اما قدرتمند‌ترین چالش سیاسی اخوان المسلمین، نه از جانب لیبرال‌ها بلکه از جانب النور که حزبی سلفی و حامی دقیق اجرای شریعت می باشد،است.بی ثباتی سیاسی و یک دوره دشوار مشکلات نظامی و غیر نظامی ادامه خواهد داشت و به اقتصاد ضربه ی سنگینی می زند.اقتصادی که با فقدان سرمایه گذاری خارجی،اختلال در روند تولید و کاهش توریسم، فلج شده است.

تونس یکی از معدود موفقیت‌ها در تحولات منطقه به شمار می رود.از یک دولت خودکامه به یک دموکراسی انتخابی تبدیل شده است که رهبران جدیدش از اعتدال، آزادی‌های مدنی و حکومت قانون حمایت می کنند.مطبوعات پرجنب و جوش، جامعه مدنی شکوفا و به نظر می رسد دولت متعهد به مبارزه با فساد است.البته تونس هم با مشکلاتی مشابه همسایگانش روبه رو است.مشکلاتی از قبیل مواجهه ی یک دولت ضعیف با سلفی‌های تندرو،حداقل درحال حاضر کشور در حال حرکت در مسیر درستی است.متأسفانه آینده ی تعداد کمی از کشورهای منطقه به نظر امیدبخش می رسد.

محاسن پادشاه بودن

با توجه به گسترش سریع آزادی در دیگر نقاط جهان، محققان به مدت طولانی در رابطه با موانع دموکراسی در خاورمیانه متحیر هستند.نظریه کلاسیک نوسازی معتقد است که دموکراسی به دنبال سطح معینی از توسعه ی اقتصادی به دست می آید،اما حتی در ثروتمندترین کشورهای عربی،دموکراسی هنوز محقق نشده است.یکی دیگر از فرض‌های رایج، اما نادرست این است که سقوط یک دیکتاتوری لزوماً به آزادی منجر نمی شود.هانتینگتون و دیگران این نکته را مطرح کرده اند که هنگامی که رژیم‌های استبدادی سقوط می کنند،گاهی اوقات به جای رفتن به سمت رژیم‌های لیبرال به سوی سایر رژیم‌های استبدادی می روند.به رغم تحولات دو سال گذشته،بعضی از عوامل ساختاری وجود دارد که مسیر دستیابی به دموکراسی در خاورمیانه را مسدود کرده است.

برخی از دولت‌های منطقه،به ویژه در خلیج فارس،اکثریت درآمد خود را از صادرات انرژی و کمک‌های خارجی تأمین می کنند.وابستگی شدید به این نوع درآمد دولت‌ها را از نیاز به مالیات مردم بی‌نیاز می کند و این موضوع موجب از بین رفتن منبع اصلی تقاضای مردم برای مشارکت سیاسی می شود.مستعمره نشینان آمریکایی بر مالیات دادن درصورتی که نماینده داشته باشند تأکید می کردند.

ثروت حاصل از انرژی به اقتدارگرایان اجازه می دهد تا با ولخرجی این پول‌ها را صرف نیروهای امنیتی کنند و از این طریق حمایت داخلی کسب کنند.در مارس ۲۰۱۱، ملک عبدالله اصلاحاتی را اعلام کرد که براساس آن ۱۳۰ میلیارد دلار در رابطه با افزایش دستمزدها و فرصت‌های شغلی جمعیت ۳۰ میلیونی کشور در نظر گرفته شد.مزایای این طرح بیشتر برای جوانان و فقرا بود،گروههایی که خط مقدم انقلاب تونس و مصر بوده اند.ریاض کنترل نهاد دینی را هم در اختیار دارد و با استفاده از فتاوی مفتی اعظم می تواند علیه معترضان و مخالفان فتوا صادر کند.

در محیط خارجی این طور تغییرات سیاسی مفید نخواهد بود.در اواخر دهه ۱۹۸۰ میخائیل گورباچف رهبر اتحاد جماهیر شوروی، در داخل کشور با مشکلات حاد اقتصادی روبه رو بود،تصمیم به محدود کردن حمایت اتحاد جماهیر شوروی از رژیم‌های کمونیستی اروپای شرقی گرفت،حرکتی که به منزله ی به صدا درآمدن ناقوس مرگ اقتدارگرایی در آنجا بود.کشورهای شوروی سابق بی‌درنگ به سمت اروپای غربی و ایالات متحده متمایل شدند.غرب از روند لیبرالیزه شدن سیاسی این کشورها و ورود آنها به نهادهای دموکراتیکی مانند اتحادیه اروپا و ناتو استقبال کرد.اما امروزه رژیم سعودی،ثروتمندترین و قدرتمندترین رژیم اقتدارگرای منطقه،تلاش می کند تا از اصلاحات جلوگیری کند و بیش از این تمایل به توزیع پول نقد برای پایان یافتن این قضیه دارد.با این که بسیاری از حاکمان خودکامه عرب درحال حاضر با ناآرامی‌های بی‌سابقه‌ای روبه رو هستند،اما هنوز هم دارای منابع مالی کافی، برای برای حفظ رژیم خود هستند.

پادشاهی‌های منطقه در رابطه با مقاومت دربرابر تغییرات دموکراتیک مهارت پیدا کرده اند.به طور مثال،پادشاهی هایی مانند اردن،مراکش و عمان که از درآمدهای سرانه نفتی زیادی برخوردار نیستند،اما رژیم‌های سنتی خود را با دادن اختیارات بیشتر به پارلمان حفظ کرده اند.همچنین این پادشاهی‌ها به دنبال حفظ پیوندی خاص با مردم هستند مانند ادعای از تبار حضرت محمد (ص) بودن (مراکش) یا خدمت به عنوان یک نیروی وحدت بخش برای گروههای مختلف قومی (اردن) معترضان بیشتر تمایل به تغییرات قانونی دارند تا فروپاشی سلطنت.

در ژانویه ۲۰۱۱، برای مثال معترضان اردنی شروع به شکایت از فساد، افزایش قیمت ها، فقر گسترده، و بیکاری بالا کردند.در پاسخ، ملک عبدالله، نخست وزیر را برکنار کرد و دو کمیسیون برای بررسی اصلاحات انتخابات و اصلاحات قانون اساسی تشکیل داد.در سپتامبر، ملک عبدالله با اصلاحاتی مانند ایجاد یک قوه قضائیه مستقل، ایجاد دادگاه قانون اساسی و کمیسون مستقل انتخابات برای نظارت بر انتخابات بعدی که انتخابات پارلمان و شهرداری‌ها می باشد،موافقت کرد.البته هنوز بعضی اوقات تظاهرات خشونت آمیز رخ می دهد مانند اواخر سال ۲۰۱۲ که معترضان به افزایش قیمت گاز اعتراض داشتند.اما تاکنون، امتیازات محدود دولت، مانع از بی‌ثباتی و از دست دادن کنترل اوضاع شده است.

عجله کنید و صبر کنید

واشینگتن نباید سیاست خود را بر پایه ی خاورمیانه ی بزرگ با این فرض که منطقه به سوی روند دموکراتیزه شدن سریع و با ثبات برود، قرار دهد.ایالات متحده و دیگر کشورهای غربی باید اصلاحات لیبرال را تشویق کنند از جامعه ی مدنی حمایت کنند و برای بهبود قانون اساسی و سیستم مالی این کشورها به آنها کمک‌های فنی ارائه دهند.اما قیام‌های عربی نباید باعث شود که ایالات متحده از اولویت‌های اصلی استراتژیک خودش در منطقه چشم پوشی کند.چه خوشمان بیاید چه نیاید،در میان متحدان ایالات متحده تعدادی از کشورهای مستبد عرب هم وجود دارند و آنها شرکای اساسی در تأمین منافع هستند.امید اصلی این است که شاید لیبرال دموکراسی در آینده ایجاد شود اما باید با این دولت‌ها و جوامعی که امروزه وجود دارند همکاری کرد.

هدف اصلی، موازنه ایران باقی می ماند.نه تنها به خاطر جلوگیری از دستیابی به سلاح هسته‌ای بلکه کنترل کردن جاه طلبی‌های بلند مدت منطقه ای.ایران، ایالات متحده را دشمن ایدئولوژیک و ژئوپولیتیک اصلی خودش می داند.به نظر می رسد ایران در حال تبدیل شدن به قدرتی برجسته در خاورمیانه است که ایدئولوژی انقلابی خود را ترویج می کند.تهران از تعدادی از دشمنان و سازمان هایی که منافع ایالات متحده را مورد تهدید قرار می دهند،حمایت می کند مانند شیعیان در عراق، حزب الله در لبنان، گروه‌های فلسطینی، بشار اسد در سوریه و چاوز در ونزوئلا.حتی با وجود این که بسیاری از کشورهایی که به ایالات متحده برای مبارزه با ایران کمک می کنند مانند اردن،عربستان سعودی،امارات متحده عربی، دموکراتیک نیستند اما این همکاری برای ایالات متحده بیش از این اهمیت دارد تا این که بخواهد این همکاری‌ها را فدای نوع حکومت این کشورها کند.

یکی دیگر از اهداف بسیار مهم ،حفظ جریان آزاد منابع انرژی با قیمت مناسب است.ایالات متحده حدود ۲۳ درصد از نیازش به نفت خام و محصولات مرتبط با آن را از جهان عرب تأمین می کند،به ویژه از عربستان سعودی ( ۱.۲ میلیون بشکه در روز در آگوست ۲۰۱۰) عراق (۵۵۰ هزار بشکه) الجزایر (۳۰۳ هزار بشکه) و کویت (۳۰۱ هزار بشکه) تعدادی از این کشورها غیردموکراتیک هستند.این به این معنی است که در آینده‌ای قابل پیش بینی، ایالات متحده همچنان برای حفظ امنیت انرژی خود به همکاری با این کشورها نیاز دارد.

در نهایت، ایالات متحده برای مبارزه با تروریسم، نیاز به همکاری با کشورهای غیردموکراتیک دارد.اگرچه القاعده در امتداد مرز افغانستان و پاکستان تضعیف شده است،برای جبران این موضوع نفوذ خود را در جاهای دیگر گسترش داده و در تلاش برای ایجاد رابطه با گروه‌های محلی سنی می باشد.به طور مثال در یمن، گروه محلی وابسته به القاعده،از ضعف دولت استفاده کرده و چند پایگاه در در امتداد خلیج عدن تأسیس نموده است که به منزله ی زنگ خطری برای عربستان سعودی می باشد.با خروج نیروهای ایالات متحده از عراق،القاعده حملات خود را در سال ۲۰۱۲ به ۳۰ حمله در هر ماه رساند این میزان ۵۰ درصد بیشتر از دو سال گذشته است و موجبات نگرانی اردن را فراهم می کند.شبه نظامیان از عراق به سوریه می روند در آنجا با استفاده از خودروهای بمب گذاری شده و حملات انتحاری علیه حکومت اسد مبارزه می کنند.

القاعده در مغرب، مبارزان را به مالی،تونس و دیگر کشورها به امید استفاده از خلأ سیاسی شمال آفریقا،می فرستد.الشباب، وابسته به القاعده توانسته است در بخش هایی از جنوب سومالی قدرت پیدا کند.القاعده گروه‌های دیگری مانند بوکو حرام در نیجریه،انصار الشریعه در لیبی و شبکه‌های جهادی در مصر که با رهبری محمد جمال ابو احمد است، را پرورش داده است.دولت‌های اقتدارگرایی مانند اردن و عربستان سعودی،متحدان مهمی در جهت مبارزه با تروریست‌ها در منطقه هستند و حفظ چنین همکاری ضروری است.

در حقیقت،واقعیت تلخ این است که برخی از دولت‌های دموکراتیک در جهان عرب به نسبت پیشینیان مستبد خود روابط خصمانه تری با ایالات متحده دارند،زیرا آنها بیشتر دربرابر مردم خود پاسخگو هستند و آنها هم تا حد زیادی ضد آمریکایی هستند.براساس نظرسنجی مرکز تحقیقات پیو در سال ۲۰۱۲، تصویر ایالات متحده در نزد چندین کشور جهان اسلام بیش از چند سال گذشته مخدوش شده است.به طور مثال قبل از قیام‌های عربی، ۲۷ درصد مصری‌ها و ۲۵ درصد اردنی ها، نگرش مطلوبی نسبت به ایالات متحده داشتند اما میزان در سال ۲۰۱۲، به ترتیب به ۱۹ درصد و ۱۲ درصد کاهش یافت.تظاهرات ضد آمریکایی که در سپتامبر ۲۰۱۲، در منطقه، از مصر و لیبی شروع شد و به سراسر خاورمیانه گسترش یافت،نشان داد که احساسات ضد آمریکایی و ضد غربی هنوز در جهان اسلام وجود دارد.

قیام‌های دو سال گذشته چالش قابل توجهی برای حکومت‌های استبدادی جهان عرب است.اما براساس شرایط ساختاری به نظر می رسد که لیبرالیزه شدن گسترده در منطقه انجام نمی شود و جنگ، فساد و رکود اقتصادی می تواند این پیشرفت را تضعیف کند.درحالی که ایالات متحده در بلند مدت می تواند برای حمایت از دموکراسی گام بردارد ولی نمی تواند این کار با زور انجام دهد.اقتدارگرایان خاورمیانه در نهایت ممکن است سقوط کنند و گسترش لیبرال دموکراسی مورد استقبال اکثر آمریکایی‌ها قرار می گیرد حتی اگر خطراتی داشته باشد.اما تا زمانی که این تغییرات توسط اعراب انجام شود،ایالات متحده باید بر روی آنچه قابل دسترس است تمرکز کند.همانطور که دونالد رامسفلد،وزیر دفاع سابق ایالات متحده می گوید، واشینگتن باید سیاست خارجی‌اش را براساس آنچه که جهان عرب امروز هست تعیین کند نه آنچه که آرزو داریم جهان عرب باشد یا در آینده آنطور باشد.
نویسنده : سث جی.جونز
منبع : فارن افرز
برگرفته از سایت دیپلماسی

هیچ نظری موجود نیست: