۱۲.۴.۹۱

صفر را بستند که ما به بیرون زنگ نزنیم، از شما چه پنهان ما از درون زنگ زدیم.

مادرم میگفت: "در راه شعری نخوان که در آن گوشت و پوست و خون و استخوان باشد، زیرا سگهای لاغر زادگاهت سالهاست که آواره خیالند."




هنوز از اتاق همینگوی بوی باروت میاد 

هنوز هم ادکلن مرلین مونرو نیمه تمام مانده

و پیرزنان به وقت گذشتن از کف آخرین اتاق مایاکوفسکی
دامن خود را جمع می کنند

یکی می آید به زور 
یکی می رود به انتخاب

زنده یاد حسین پناهی






هیچ نظری موجود نیست: