۲۶.۴.۹۱

خدا با ماست ۴

رئیس سازمان امنیت انگلیس که قدرتمند‌ترین مرد این کشور هم هست به تازگی در جمع خبرنگاران، اعتراف کرده که با عملیات تروریستی، (از جمله کشتن دانشمندان هسته‌ای ایران) پروژه هسته‌ای ایران را به مدت ۴ سال عقب انداخته است.
اگر این اعتراف در مورد هر کشور دیگری انجام گرفته شده بود، قیامتی برپا میشد، ولی‌ دیدیم که آب از آب تکون نخورد، و حتی عده‌ای از شادی و شعف هورا کشیدند. من کاری به رژیم آخوندی ندارم، ولی‌ آن دانشمندانی که بیگناه ترور شدند، سرمایه‌های واقعی‌ مملکت ما بودند. این پول‌هایی‌ که خرج این پروژه میشود از جیب ایرانی‌ است، و وقتی‌ کشوری با وقاحت اعتراف می‌کند که بله ما کشتیم، ما سرمایه‌ها را هدر دادیم، و هیچ صدایی از جای بلند نمی‌شود ، اگر ایرانی‌ باشی‌ و از ته دل غمگین نشوی، یه جای کارت لنگ میخورد.
مورد همین نوکرانی که اتهام کشتن آنها به رضا شاه زده شده است هم اگر همین امروز انگلیس اعتراف کند كه این نوکران وطن فروش یا بر اثر پیری و یا بیماری و یا خودکشی مردند، باز هم نوکران دیگرش، رضا شاه و شاه را مسئول مرگ این خائنین به وطن میداند.

و راستش مهم هم نیست که دیگر چه کسی‌ چه چیزی را باور کند، چرا که باورهای ما تا زمانی‌ که اکثریتی ناآگاه در میان ما هستند، نقشی‌ را بازی نمیکند، و شاهد این حرف شرح حال امروز ماست که همان سناریو فروش وطن، که حداقل ۲۰۰ سال است در ایران اجرا میشود و هر چه خاندان پهلوی تلاش کردند نیز به جای نرسید، امروز هم در صحنه اجرا میشود و عده‌ای آنرا با جدیت دنبال میکنند، و با پرداختن به پهلوی ها، مردم را سرگرم میکنند تا اهدافشان که همان نابودی ایران است را جلو ببرند و مطمئن هستند که "ارباب" تاریخ ایران را به نفع آنان خواهد نوشت و حتی اگر از سفلیس بمیرند، چهره یک قهرمان و شهید را از آنان خواهد ساخت تا خیابان‌ها به نامشان شود و هر بار نام آنان در میان آید صلواتی بلند ختم شود. و بابک ها، مازیار ها، نادر ها، رضا شاه ها، محمد رضا شاه ها، چهره‌هایی‌ منفور و مستبد یابند و اگر بخواهی در این زمینه حرفی‌ بزنی‌، دائی جان ناپلئونی هستی‌ که باید بهت خندید، تا زمانی‌ که این اکثریت ناآگاه در میان ماست، حکایت همچنان باقیست.

و اینکه من یا کس دیگری دنبال تطهیر بی‌ گناهان و قهرمانان خودمان باشیم، کاری بیهوده است، چرا که اینان خود بهتر از ما میدانند که حقیقت چیست.

در پست پیشین، سخنان کسروی را در باره‌ مردن شیخ خزعل، نوشتم، و معلوم شد که شیخ خزعل با سنی‌ نزدیک به ۹۰ سال و داشتن امراض زیادی از جمله سفلیس حاد که او را فلج کرده بوده، در خانهٔ بزرگ و شخصی‌ خود به همراه ۴ زن عقدی، و تعدادی زن صیغه ای، تعدادی کنیز و چندین نوکر، درست مانند یک پادشاه زندگی‌ می‌کرده است، و بساط کنیاک و تریاک او نیز به راه بوده، و دو پاسبان در جلو خانه‌اش کشیک میدادند و از جان او، در مقابل بازماندگانِ کسانی‌ که او آنها را کشته بود محافظت میکردند. یک روز که بیماریش شدت یافته، شب میخوابد و در حالی‌ که همسرش در پایین بستر او خوابیده بوده، از دنیا میرود. هیچ کدام از افراد خانواده او، حرفی‌ از کشتن او به میان نمی‌‌آورند، و مطابق معمول به مراسم ختم او می‌پردازند، ولی‌ بعد‌ها عوامل انگلیس یعنی‌ آخوند‌ها شایع میکنند که این پیر مرد مردنی را عوامل رضا شاه کشته اند، و کسروی در دفاع از رضا شاه می‌گوید، اگر رضا شاه میخواست شیخ خزعل را بکشد آنزمان که با او جنگید و او را به اسارت خویش درآورد، او را میکشت و یا بعد از اینکه دوباره توطئه کرد و بر ضّد رضا شاه شورش کرد، و ضمن فرار او را گرفتند، او را میکشت، چطور شد که رضا شاه در زمانی‌ که شیخ خزعل جوانتر بوده، در خوزستان هنوز نفوذ داشته و با رضا شاه دشمنی آشکار میکرد، او را نکشته ولی‌ حالا که نزدیک ۹۰ سالش شده، دیگر نفوذ و قدرتی‌ ندارد، مریض است و تا لب گور قدمی‌ باقی‌ بوده، او را میکشد؟
و به این ترتیب ادعای کشتن شیخ خزعل به عنوانِ یک جک سالها مردم ایران را میخندانده است.
ولی‌ سئوال من این است که چرا رضا شاه، با کسی‌ که سلاح بدست گرفته و با او جنگیده و امنیت کشور را به خطر انداخته و میخواسته خوزستان را از ایران جدا کند، تا این حد مدارا می‌کند تا جای که شیخ خزعل مانند یک پادشاه روزگار میگذرانده است؟
در کجای دنیا کسی‌ با چنین دشمنی بدین گونه رفتار می‌کند، و زندگی‌ به این مجللی را برایش تهیه می‌کند؟ شاهان پهلوی چرا به دشمنانشان تا این حد، رسیدگی میکردند؟ در زمان محمد رضا شاه هم به قولی اکثر توده‌ای ها دارای مشاغل بالا و زندگی‌ مرفه ای بودند، تو گویی هر کی‌ با این خاندان دشمنی می‌کرده، عزیز می‌شده، بی‌دلیل نبوده که این همه دشمن داشتند.

پروندهٔ قتل بعدی، مربوط به کسی‌ به نام شاهزاده فیروز میباشد، که بر طبق تبلیغات آخوند و انگلیس، مختاری رئیس شهربانی رضا شاه به همراه پزشک احمدی او را کشته اند.

شاهزاده فیروز کیست و چگونه مرد؟

جیکی‌ از هزاران شاهزادی پس مانده دوران قاجار، ( تعداد این شاهزاده‌ها برابر است با تعداد دفعاتی که این شاهان مفتخور، ابله، ایران فروش مایه ننگ ایران، انزال داشتند، تو سر هر کی‌ میزدی میگفت من از پشت قاجار هستم، پادشاهانی که جز زن بارگی، ملیجک بازی، شاهد بازی، بچه پس انداختن و ایران فروشی هنر دیگری نداشتند و به تازگی یاد گرفته بودند در ممالک غربی، با پول این مردم، خودشان و هزاران فرزند حلال و حرامشان، به گردش و تفریح بپردازند. و پز آنرا به ایرانیها بدهند. روزی که مظفر الدین شاه مرد، فقط ۳۰۰ تا گهواره در حرمسراش تکون میخورد، اگر روزی یک حکومت ایرانی‌ بر این کشور حاکم شود، اولین کاری که میبایستی انجام دهد، پاک کردن ننگ این خاندان ننگین از صفحات تاریخ ایران است)،

به هر حال یکی‌ از این پس مانده ها، شخصی‌ به نام نصرت الدوله فيروز بود او در جريان انعقاد قرارداد ۱۹۱۹ وزير امور خارجه كابينه وثوق الدوله و يكي از سه امضاءكننده قرارداد بود.

(اگر قرار داد ترکمن چای، یکی‌ از قرار داد‌های ننگین دوران قاجار و تاریخ ایران باشد، در مقابل این قرار داد ۱۹۱۹، که ایران را دو دستی‌ به انگلیس‌ها تقدیم میکرد، رو سپید میشود. نصرت الدوله فيروز قرارداد ۱۹۱۹ را با انگلستان منعقد کرد که براساس آن اختیار امور مالی و نظامی دولت ایران در دست مستشاران انگلیسی قرار می‌گرفت و چه کسی‌ برای انگلیس‌ها این قرار داد را تهیه کرد؟ بله همین شاهزاده فیروز که ایران فروشی در خون کثیف قجریش بود. )

نصر ت الدوله فیروز فرزند شاهزاده عبدالحسين ميرزا فرمانفرما و نوه دختري مظفرالدين شاه بود كه از نوجواني به كار سياست پرداخت. وی در جریان امضای قرارداد ننگین ١٩١٩ که ایران را عملا تحت الحمایه انگلیس کرد، اولین نقش مهم سیاسی خود را در کابینه وثوقالدوله ایفا نمود. وی چهل هزار لیره از انگلیسیها و شصت هزار لیره از درآمد نفت اعتبار گرفت. از جمله اسناد این مطلب اعتراف سر دنیس رایت سفیر پیشین انگلستان در کتابی با عنوان "انگلیسیها در میان ایرانیان" است.
مهدی بامداد نیز دراین باره مینویسد: نصرتالدوله با شصت هزار پوند اعتبار به حواله کرد شرکت نفت جنوب، همراه احمدشاه به اروپا رفت و ضمن سیاحت و خوشگذرانی با پولهای باد آورده، همچنان با انگلیسیها در ارتباط بود و پس از اطلاع از تلاش آنان برای راهاندازی کودتا در ایران با جلب نظر آنان بویژه با قرارهای اطمینان بخش لرد کرزن کوشید، نقش اول زمامداری دولتی قوی را عهدهدار شود؛ اما پس از رسیدن به تهران متوجه شد، سید ضیاء بر اوضاع مسلط شده است.


وزارت خارجه انگليس پس از شكست قرارداد به فكر افتاد كه دولتي مقتدر در ايران بر سر كار آورد. نصرت الدوله نامزد جناحي از دولت انگليس براي رياست چنين دولتي بود، اما جناح رقيب سيدضياءالدين طباطبايي را روي كار آورد. نصرت الدوله كه از اين عمل انگلیسی‌ ها به شدت سرخورده شده بود، چندي بعد به مجلس وارد شد و به اطرافيان مدرس پيوست. او در اين هنگام مواضع بسيار تند ضد انگليسي ميگرفت. اما مدتي بعد كه روشن شد آينده به سردارسپه تعلق دارد، از مدرس فاصله گرفت و به حلقه ياران رضا شاه وارد شد. با آغاز سلطنت پهلوي، نصرت الدوله با كمك دوستش تيمورتاش به وزارت ماليه رسيد و يكي از قدرتمندترين رجال كشور شد.

سپس به اختلاس مالی‌ در زمانی‌ که وزیر مالی رضا شاه بود، متهم شد. و سرانجام با اتهام اخذ رشوه، به چهار ماه حبس و محرومیت از خدمات اجتماعی محکوم شد.
پس از آن تا سال ۱۳۱۵ مشغول رسیدگی و رونق بخشیدن به املاکش بود. تا این که جراید فرانسه مطالبی درباره دیکتاتوری رضاشاه و غصب املاک مردم نوشتتند. شهربانی وقت "رکنالدین مختاری" انگشت اتهام را متوجه نصرت­الدوله کرد که چنین مقاله‌ای را نوشته است. رضاشاه پولی را که او برای موافقت با قرارداد ۱۹۱۹ از انگلیس‌ها گرفته بود پس گرفت. فیروز پس از بازداشت به سمنان تبعید شد و آنجا تحت نظر قرار گرفت. و تا زمان مرگش در آنجا بود.

کسروی در باره‌ این شاهزاده فیروز می‌نویسد: او در سیاست مبغوض بود. چنانچه هنگامی روزنامه صور السرافیل او‌را افشا کرد که در کرمان ۱۲ تن‌ آدم کشته است. همچنان پیمان ۱۹۱۹ را که وثوق الدوله و این شاهزاده بستند، در واقع شومترین پیمانی بود که همگی‌ میدانند.

کسروی می‌نویسد: "به حکایت پرونده شاهزاده در سمنان بیمار بوده است، بلکه از تهران با بیماری رفته و اینست که همیشه در نامه‌های خود از بیماری گله مینوشته و دوا میخواسته است. اقای مجیدی آن نامه‌ها را که پر از شکایت از بیماری بود خواندند و نیز در پرونده دیده میشود که بخاطر همان بیماری دارو برای او فرستاده شده و شهربانی پزشک خود را روان گردانیده که رفته و معالجه نتوانسته و باز گردیده. در خود سمنان نیز یک پزشکی‌ همیشه مواظب او بوده است." ( هر کی‌ بر اثر سرطان یا بیماری غیر قابل علاجی می‌مرده، مقصر رضا شاه بوده)



قرارداد ١٩١٩ - Anglo-Persian Agreement
با پیروزی انقلاب کبیر ۱۹۱۷ و استقرار نظام کمونیستی در روسیه، آن کشور از ایران دست کشید و به رقابت استعماری خود با انگلیس پایان داد. با خاتمه جنگ جهانی اول انگلیس که یکی از فاتحان آن بود، سلطۀ خود را در ایران کامل کرد. بریتانیا برای جلوگیری از نفوذ شوروی به شبله قارۀ هند و منطقه بین النهرین که تحت الحمایه بریتانیا درآمده بود تصمیم گرفت ایران را به صورت کشوری حائل درآورد، ازاین رو، در ظاهر به عنوان دوستی و به بهانۀ تثبیت وضع در ایران، قرارداد معروف ۱۹۱۹ را به این کشور تحمیل نماید. طرح این قرارداد زاییدۀ فکر لرد کرزن، وزیر امورخارجه انگلستان، بود که در آن موقع بزرگ‌ترین کارشناس امور ایران در بریتانیا بشمار می آمد. کرزن در ۳۰ دسامبر ۱۹۱۸ (۹ دی ۱۲۹۷ ش) دستور داد با ایران قرارداد تازه‌ای بسته شود و سرپرستی کاکس، وزیرمختار آن کشور در تهران، امور این کار گردید.

طی نه ماه مذاکرات محرمانه¬ای براساس مواد تنظیم شده در لندن، درتهران ادامه داشت. وزیرمختار انگلستان و مشاورانش با وثوق¬الدوله(نخست¬وزیر)، صارم¬الدوله اکبرمیرزا قاجار(وزیر دارایی) و نصرت¬الدوله فیروز (وزیردادگستری) و میرزا علی¬خان منصور الملک(رئیس ادارۀ بریتانیا در وزارت امورخارجه ایران) و روزنامه نگار جوانی بنام سیدضیاءالدین طباطبایی(مدیرروزنامه رعد و نخست¬وزیر دولت کودتای ۱۲۹۹ش) مذاکرات را پیش بردند. اما مشاور¬الممالک انصاری(وزیرامورخارجه ایران) در این گفتگوها شرکت داده نشده حتی وثوق¬الدوله، برای دورکردن او از تهران، به او مأموریت داد که همراه هیأتی در کنفرانس صلح پاریس شرکت و برای گرفتن حقوق ایران در دوران جنگ جهانی اول تلاش کند. هیأت نمایندگی ایران، به دلیل کارشکنی بریتانیا و عدم همکاری وثوق¬-الدوله عملاً راه به جایی نبرد و حتی به عضویت کنگره ورسای پذیرفته نشد. بالاخره قرارداد در ۹ اوت ۱۹۱۹ به امضای کاکس و ثوق¬الدوله رسید. بلافاصله وثوق¬الدوله، مشاورالممالک را از وزارت امورخارجه برکنار کرد و نصرالدوله را بجای او منصوب کرد تا اجرای قرارداد را پیش ببرد.

لرد کرزن در گزارشی که به اعضای کابینه بریتانیا، در تاریخ ۹ اوت ۱۹۱۹داد گفت این قرارداد بسیار لازم است، زیرا هم از سقوط ایران به دامان شوروی جلوگیری می¬کند و هم ذخائر نفتی ایران را انحصاراً در اختیار بریتانیا می¬گذارد و هم ایران حائلی خواهد شد میان شوروی و هندوستان و بین¬النهرین که به تازگی به قیمویت بریتانیا درآمده است.

قرارداد ۱۹۱۹در دو قسمت است که هر کدام جداگانه امضاء شده است. پیمان نخست که عنوان رسمی آن "قرارداد نظامی و سیاسی میان ایران و بریتانیا" است از یک دیباچه و شش ماده تشکیل شده است. پیوست قرارداد یک مقدمه و سه ماده دارد. در ماده اول دولت بریتانیا استقلال و تمامیت ایران را تضمین می¬کند. در این قرارداد بریتانیا همان هدفهایی را دنبال می¬کند که در قرارداد ۱۹۱۶ به اتفاق روسها مشترکاً از سپهدار اعظم، نخست¬وزیر وقت مطالبه می¬کردند. از جمله آن که برای تشکیل ارتشی نوین و متحدالشکل در ایران، به خرج دولت ایران مستشاران نظامی، ذخائر و تجهیزات به این کشور بدهد و در ارتش ایران فرماندهی از سطح سلطان (سروران) به بالا به افسران انگلیسی واگذار شود و افسران ایرانی از سوان یکمی بالاتر نروند.

همچنین برای امورالله مستشار تام¬الاختیاری از انگلیس به ایران بیاید. متقابلاً برای پرداخت هزینه، انگلیس متعهد می¬شد دو میلیون پوند به دولت ایران وام بدهد و برای تضمین وام عایدات گمرکات یا سایر عایدات دولت ایران را به گرو برمی¬دارد. جورج لنچافسکی براین باور است که این قرارداد ایران را به صورت تحت¬الحمایه انگلیس در می¬آورد و انعقاد آن موجب خشم و انزجار ملیون و دموکراتهای این کشور می شود.

دولت انگلیس برای عقد این قرارداد مبلغ چهارصد هزار تومان (برابر ۱۳۰ هزار پوند انگلیس در آن زمان) به سه عاقد قرارداد رشوه داد. دویست هزار تومان به وثوق¬الدوله و به نصرت¬الدوله و صارم¬الدوله، هرکدام، یک صدهزار تومان. رونامۀ فیگارو در این مورد نوشت دولت ایران کشور را به پنجاه سانتیم به انگلیس فروخت.

سرزمین رایت، سفیر پیشین انگلستان، اعتراف می¬کند که قرارداد ۱۹۱۹ بریتانیا را در امور داخلی ایران کاملاً مختار می¬ساخت و عملاً از مداخلۀ سایر قدرتها مانع می¬گشت.

قرارداد بی¬آنکه به تصویب مجلس شورای ملی برسد اعلام شد و به مرحلۀ اجرا درآمد، انگلیس آرمیتاژ اسمیت و ژنرال و.ا. دیکسون را به عنوان مستشاران مالی و نظامی به ایران فرستاد. (اکتبر ۱۹۱۹). آرمیتاژ اسمیت همان کسی است که در کابینه مشیرالدوله برای تسویه محاسبات شرکت نفت ایران و انگلیس به لندن رفت و بی¬اجازه دولت ایران امتیازاتی به آن شرکت داد که مورد اعتراض دولت ایران قرار گرفت. ژنرال دیکسون نیز بعد از ارائه طرح تشکیل ارتش متحدالشکل ادارۀ ژاندامری ایران را هم قبضه کرد، ولی نتوانست ادارۀ امور قزاق خانه را که زیر نظر افسران روسی بود به دست آورد.

انتشار قرارداد ۱۹۱۹ با موج مخالفت آزادیخواهان و سیاستمداران ملی، چون محمد مصدق، حسن مشیرالدوله، پیرنیا، محمدعلی فروغی، حسن مستوفی¬الممالک و ممتاز الملک روبرو شد و مردم ایران که از قراردادهای استعماری ۱۹۰۷ و ۱۹۱۶ روسیه و انگلیس خاطرۀ تلخی داشتند علیه این قرارداد به پاخاستند و شبنامه و جزواتی علیه قرارداد منتشر کردند. انگلیس با تمام نیرو از قرارداد دفاع می¬کرد و سیدضیاءالدین طباطبایی در روزنامه رعد مقالات در دفاع آن منتشر کرد و وثوق¬الدوله سعی کرد تا با برقراری حکومت نظامی و دستگیری مخالفان، آنان را مرعوب کند، لیکن نتوانست کاری از پیش ببرد.

از سوی دیگر فرانسه و آمریکا نیز به طور آشکار از در مخالفت با قرارداد درآمدند. سرپرستی کاکس در تلگرام ۱۱ سپتامبر ۱۹۱۹ به لردکرزن از توطئه مشترک آمریکا و فرانسه علیه وثوق¬الدوله و قرارداد سخن گفته است. علت اصلی مخالفت آمریکا با قرارداد در تلگراف ۱۷ مارس ۱۹۲۰ وزیرخارجه آمریکا به وزیرمختار آن کشور در تهران آمده است: این وزارت نگران است که مبادا تصویب قرارداد ایران و انگلیس در مجلس تحصیل امتیازات نفتی را برای کمپانی آمریکایی مشکل¬تر سازد.

فشار آزادیخواهان و مردم در داخل و دولتهای خواسته و آمریکا، در سطح جهانی و اشغال ایالت گیلان، در شمال ایران، توسط ارتش سرخ شوروی، باعث شد که قرارداد پیش از اجرا با شکست روبرو شود و کارآیی خود را از دست بدهد. انگلستان که از قرارداد ۱۹۱۹ ناامید شده بود، برای سلطۀ خود، در پی سناریوی دیگری برآمد که با کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹ ش آغاز شد و به دیکتاتوری بیست سالۀ رضا شاه پهلوی انجامید. پس از کودتای ۱۲۹۹ ش، سیدضیاءالدین طباطبایی به مقام نخست¬وزیری رسید و طی فرمانی ابطال قرارداد ۱۹۱۹ را اعلام کرد.

با روی کار آمدن رضا شاه و آغاز دوران پهلوی و رشادت مصدق، دست انگلیس به تدریج از زمام امور ایران کوتاه شد، هر چند ایران به دلیل کمک‌های که امریکای‌ها بعد از جنگ جهانی‌ دوم، برای بیرون راندن روس‌ها از ایران و همچنین لغو قرارداد ۱۹۱۹ به ایران کرده بودند، ناچاراً نسبت به آمریکا خود را مقیّد می‌دانستند.

ترجمه قرارداد بین دولت انگلستان و دولت ایران
نظر به روابط محکمه و دوستی و مودت که از سابق بین دولتین ایران و انگلیس موجود بوده است و نظر به اعتقاد کامل به اینکه مسلما منافع مشترکه و اساسی هر دو دولت، در آتیه تحکیم و تثبیت این روابط را برای طرفین الزام می نماید و نظر به لزوم تهیه وسایل ترقی و سعادت ایران، بین دولت ایران از یک طرف و وزیر مختار اعلیحضرت پادشاه انگلستان به نمایندگی از دولت خود، از طرف دیگر، مواد ذیل مقرر می شود؛
۱- دولت انگلستان با قطعیت هرچه تمام تر، تعهداتی را که مکرر در سابق برای احترام به استقلال مطلق و تمامیت ایران نموده است، تکرار می نماید.
۲- دولت انگلستان خدمات هر عده مستشار متخصص را که برای لزوم استخدام آنها در ادارات مختلفه بین دولتین توافق حاصل گردد، به خرج دولت ایران تهیه خواهد کرد، این مستشارها با کنترات اجیر و به آنها اختیارات داده خواهد شد. کیفیت این اختیارات بسته به توافق بین دولت ایران و مستشارها خواهد بود.
۳- دولت انگلیس به خرج دولت ایران، صاحب منصبان و ذخایر و مهمات سیستم جدید را برای تشکیل قوه متحدالشکل که دولت ایران ایجاد آن را برای حفظ نظم در داخله و سرحدات در نظر دارد، تهیه خواهد کرد. عده و مقدار ضرورت صاحب منصبان و ذخایر و مهمات مزبور، به توسط کمیسیونی که از متخصصین انگلیسی و ایرانی تشکیل خواهد گردید و احتیاجات دولت را برای تشکیل قوه مزبور تشخیص خواهد داد معین خواهد شد.
۴- برای تهیه وسایل نقدی لازمه، به جهت اصلاحات مذکور در ماده ۲ و ۳ این قرارداد، دولت انگلستان حاضر است که یک قرض کافی برای دولت ایران تهیه یا ترتیب انجام آن را بدهد. تضمینات این قرض، به اتفاق نظر دولتین، از عایدات گمرکی یا عایدات دیگری که در اختیار دولت ایران باشد، تعیین می شود. تا مدتی که مذاکرات استقراض مذکور خاتمه نیافته، دولت انگلستان، به طور مساعده، وجوهات لازمه که برای اصلاحات مذکوره لازم است، خواهد رسانید.
۵- دولت انگلستان، با تصدیق کامل احتیاجات فوری دولت ایران به ترقی وسایل حمل و نقل که موجب تامین و توسعه تجارت و جلوگیری از قحطی در مملکت می باشد حاضر است که با دولت ایران موافقت نموده، اقدامات مشترکه ایران و انگلیس را راجع به تاسیس خطوط آهن یا اقسام دیگر وسایل نقلیه، تشویق نماید. در این باب باید قبلا مراجعه به متخصصین شده و توافق بین دولتین در طرح هایی که مهم تر و سهل تر و مفیدتر باشد حاصل شود.
۶- دولتین توافق می نمایند؛ در باب تعیین متخصصین طرفین، برای تشکیل کمیته‌ای که تعرفه گمرکی را مراجعه و تجدیدنظر نموده و با منافع مملکتین و تمهید و توسعه وسایل ترقی آن تطبیق نمایند.
ضمیمه قرارداد
امیدوارم که حضرت اشرف، در دوره زمامداری با موفقیت خودتان در امور مملکت ایران، یقین کرده اید که دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان همیشه سعی نموده است که آنچه در قوه دارد، کابینه حضرت اشرف را برای اینکه از یک طرف اعاده نظم و امنیت در داخله مملکت تکمیل و از طرف دیگر، روابط صمیمانه بین دولتین ایران و انگلیس محفوظ باشد، تقویت نماید.
برای ابراز جدید این احساسات که همواره مکنون خاطر کابینه لندن بوده است، حالا ماذون هستم که به حضرت اشرف اطلاع بدهیم که در موقع امضای قراردادی که مربوط بر فرم هایی است که کابینه حضرت اشرف اجرای آن را در نظر گرفته اند، دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان حاضر خواهند بود با دولت علیه ایران برای اجرای تقاضاهای ذیل، موافقت نمایند:
۱- تجدیدنظر در معاهدات حاضره بین دولتین.
۲- جبران خسارات مادی وارده به مملکت ایران، به واسطه دول متخاصمه دیگر.
۳- اصلاحات خطوط سرحدی ایران، در نقاطی که طرفین عادلانه تصور نمایند. انتخاب ترتیب قطعی و زمان و وسایل مقتضیه تعقیب مقاصد فوق در اولین موقع امکان، موضوع مذاکره بین دولتین خواهد گردید.
این موقع را برای اینکه احترامات فائقه خود را به حضرت اشرف تقدیم نمایم مغتنم می شمارم.
پ.ز.کاکس

مآخذ: بهار، مهدی. میراث خوار استعمار. تهران

۱۸ نظر:

امید گفت...

خون کثیف.... فکر میکنم ادامه این مطالب به مصدق و خون قجر کثیفش هم برسه...کماکان منتظر ماسمتمالی شما در مورد قتل فرخی یزدی میزاده عشقی سردار اسعد و ده ها تن دیگر هستم...
استبداد خوب وجود ندارد.چه شاهی چه اخوندی چه چپی...

امید گفت...

چقدر این مقاله شما اخوندیه البته فرقی بین طرفداران اخوند و شاه نیست.طرفدارن استبداد بسیار قلم یکسانی دارند در مقدمه شروع به مقدمه چینی در مورد تبار و خون پدر مادر میکنبد چند تا فحش میدن مثلا طرف گی بود بچه باز بود زن باره بود اقا مشروب میخورد....وقتی میچشون رو محکم کردن شروع میکنند به حکم صادر کردن اقا طرف را باید کشت پوستشو کند اویزونش کرد خوب دوست عزیز اخر داستان را درست تعریف می کردی مطمئن باش کسی از کشته شدن یه همچین ادمی به دست نوکران مستبد نارحت نمیشه حقش بود خوب...

AdamBarfi گفت...

اینکه از این مقاله نسبتا طولانی به یک کلمهٔ خون چسبیدی و آن را تابلو کردی، نشان دهند این است که شخصاً به خون و نژاد و این مطالب مسخره بشدت اهمیت میدی و در واقع یک نوع راسیسم نهفته در درون شما وجود داره، هر چند قسم حضرت عباس بخوری که نیست.

من تاریخ ایران را چندین بار مرور کردم ولی‌ تنها یک بار تاریخ قاجار‌ها را خوندم، چون نمی‌شود ایرانی‌ باشی‌ و به این قسمت از تاریخ که میرسی‌، افسردگی پیاد نکنی‌ و دلت به درد نیاد، و کاش شما آنقدر که نسبت به ترکیه حساسیت نشان میدی، نسبت به ایران هم منصفتر بودی، ولی‌ شما در کامنت‌های پیشین ثابت کردی که حاضری هزار بار از ایران بدگویی بشه و آبروی ایران بره ولی‌ مثلا این واقعیت گفته نشه که در ترکیه زنان احمقی وجود دارند که سزارین را به زایمان طبیعی ترجیح میدند.

و دوباره درست نخوندی من چی‌ نوشتم، توصیه می‌کنم دوباره بخونی‌، چرا که این را حدس میزدم که دیگر بار شاهد چنین کامنت‌های وقت گیری بشوم، و به این دلیل نوشتم که دیگر مهم نیست چه کسی‌ چی‌ فکر می‌کنه و به چی‌ باور داره، چرا که اگر حتی خود انگلیس هم اعتراف کند که رضا شاه بی‌ گناه است، باز امثال شما با رضا شاه و شاه فقید ایران که تا زمانی‌ که بود، ایرانی‌ عزت داشت، دشمنی "خونین " خود را رها نمی‌کنید.

و من هیچ تعهدی ندادم که به شما مطلبی را تفهیم کنم، اگر واقعا به دانستن حقیقت علاقه داری، بروید مطالعه کنید و با خرده شنیده‌هایتان وارد بحث نشید.

رضا گفت...

مریم جان کار این علف خوارها اینه که تو اینترنت بگردن به ایران فحش بدن بیکاری جواب این اراذل و اوباش رو میدی؟

AdamBarfi گفت...

رضای عزیز، لطفا کمی‌ صبور باشید.

امید گفت...

بخاطر بت پرست نبودم حاضر فحش چاقو کشهای و لاتهای سلطنت طلب و اخوند پرست و لنین پرست را بخورم...فکر می کتی با ماستمالی جنایات رضا شاه و محمد رضا شاه میتوانید دوباره این مستبدین را قالب مردم کنید...زنده باد ایران مرگ بر استبداد

naomidioo گفت...

napareeee lol

حمید گفت...

فکر کنم این یارو قاط زد چون یهو لهجه استامبولیش زد بیرون
بخاطر بت پرست نبودم حاضر فش چاقو یعنی‌ چی‌؟

محمد گفت...

ریلکس عمو!! الان سکتت می‌زنه ها‌ها ها‌ها ها‌ها ها

فرهاد گفت...

تکبیر .......

امید گفت...

به به شعبون بی مخ ها سعید حدادیان ها جمع شدن...مرگ بر استبداد...

Shirin گفت...

آدم کور باشه فلج باشه کچل باشه شعبون بی‌ مخ باشه اما یه پانترک نوکر ترکیه بیوطن دستمال به دست مثل تو نباشه که خیلی‌ ضایعست

ناشناس گفت...

شعبان بی‌ مخ یک نفر تبریزی و از یاران مصدق و جبهه ملی‌ بود، بعد‌ها که پول گرفت و مثل امید ساندیس خور شد بهش گفتند شعبون بی‌ مخ. تا وقتی‌ یار جبهه ملی‌ بود مرتب باهاش عکس یادگاری میگرفتن

امید گفت...

بی سواد ها حمله کردن...
مرگ بر استبداد...
زنده باد ایران...

امید گفت...

پس بزرگ ارتش داران هاهاهاها ساندیس خور چاقو کش هم داشت...شعبون تاج بخش...

ناشناس گفت...

مشخصات شعبون بی‌ مخ که به خودت بهتر می‌خوره تا اینهایی که دارن بهت میخندن؟ فحش‌ها رو تو میدی تهمت‌ها رو تو میزنی اونوقت بقیه شعبون بی‌ مخ اند بابا تو اصلا شوتی؟

محمد گفت...

اگه شعبون بی‌ مخ بده چرا تو ترکیه پر شعبون بی‌ مخه؟‌ها ها‌ها ها‌ها ها ها

امید گفت...

اول ها هر کی سلطنت طلب نبود نوکر شوروی بود
بعدن هرکی سلطنت طلب نبود میگفتن کچله شپش داره
بعدن گفتن ساندیس خور
الان هم هر کی سلطنت طلب نباشه پان ترکیسمه و طرفدار ترکیه حالا من کجا طرفداری ترکیه کردم نمی دونم.جالبه که شاهزاده قلابی شما که بیشتر سنگ تجزیه طلبان خائن رو به سینه میزنه البته وطن فروشی رو از پدر تاج دارش اموخته..
مرگ بر استبداد
مرگ بر تجزیه ظلب زنده باد ایران از ارس تا خلیج همیشه پارس...