چندی پیش در یکی از سایتهای ایرانی اخوندی که همهٔ موجودیت و افتخار زندگیش در حفظ کردن حرفهای اعراب و دین ساختگی اسلام در ۳۰۰ سال پیش دور میزند، در حد رقت آور و با استدلالهای آخوندی در مقام دفاع از دین تحمیلی اعراب به ایرانیها برآمده بود. اعرابی که از زور گرما و گرسنگی و تشنگی، مانند شتر همواره کف در دهان داشتند و هنگام حرف زدن این کف را به صورت همدیگر میپاشیدند و همهٔ فعالیت زندگی و تراوشات مغزی و هنرشان از این گوشه به آن گوشه خزیدن و یا چمباته زدن بود، و اگر ایران نبود نسلشان تا بکنون منقرض شده بود.
اخوندی که در نقش روانپزشک ظاهر میشود، جامعه ایرانیهای خارج از کشور را شناسی میکند و همه اینها را میخواهد در یک مقاله به اثبات برساند، نهایتا در چشم عاقلا ترحم انگیز میشود. بهرحال یکی از این دست آخوندها مقالهای نوشته و در آن در نقش یک روانشناس و یک جامعه شناس توأما ظاهر شده و در مورد به اصطلاح خارج نشینان، اظهار فضلی کرده مینویسد:
اکثر ایرانیهایی که از کشورشون مهاجرت کردهاند، مبتلا به بیدینی شده و اعتقاد بدین و مذهب در آنها کم رنگ و یا بکلی بیرنگ مینماید و در عوض ملی گرایی در آنها رشد کرده و وطن دوست شدهاند، و دلیل آن را هم آخوند روانشناس ما، جا نیفتادن ایرانیهای خارج از کشور در اجتماع کشورهایی است که در آنها زندگی میکنند میداند!!!
اخوندی که در نقش روانپزشک ظاهر میشود، جامعه ایرانیهای خارج از کشور را شناسی میکند و همه اینها را میخواهد در یک مقاله به اثبات برساند، نهایتا در چشم عاقلا ترحم انگیز میشود. بهرحال یکی از این دست آخوندها مقالهای نوشته و در آن در نقش یک روانشناس و یک جامعه شناس توأما ظاهر شده و در مورد به اصطلاح خارج نشینان، اظهار فضلی کرده مینویسد:
اکثر ایرانیهایی که از کشورشون مهاجرت کردهاند، مبتلا به بیدینی شده و اعتقاد بدین و مذهب در آنها کم رنگ و یا بکلی بیرنگ مینماید و در عوض ملی گرایی در آنها رشد کرده و وطن دوست شدهاند، و دلیل آن را هم آخوند روانشناس ما، جا نیفتادن ایرانیهای خارج از کشور در اجتماع کشورهایی است که در آنها زندگی میکنند میداند!!!
البته من بجز چند سطر اول مقاله، وقت و انرژی بیشتری خرج آن نکردم، چرا که از همان چند سطر اول عمق بی محتوایی و کلیشهای بودن مقاله بوضوح تو ذوق خواننده میزد. ولی بجبران زمانی که برای خواندن همان چند خط، هدر دادم، چند خطی در این رابطه مینویسم.
اولا بیان اینکه اکثر ایرانیهای مهاجر، نسبت به مذهب نظری دگرگون یافتهاند، چیزی در حد غیب گویی، آن هم از نوع با چشمِ بسته آن است، چیزی که عیان باشد حاجتی به بیان ندارد، و این آخوند پیزوری با بیان واضحات دفتری را چون دل خویش سیاه کرده است.
ولی اگر مانند این آخوند مقاله نویس، قرار به کیلویی و کلیشه ای، سخن گفتن و نوشتن باشد، میتوان در جواب، ادعا کرد که هیچ عاقلی در دنیا پیدا نمیشه که از جماعتی گریخته از دین، و خانه و کاشانه از دست داده به خاطر دین و آواره شده به سبب دین، این انتظار را داشته باشد که هنوز مذهبی باشند، مگر اینکه به اقلیم عقل و خرد راهی نیافته باشند.
اما این جواب همانطوری که نوشتم، کلی گویی و کلیشه ایست. حقیقت این است که لامذهب شدن اکثر ایرانیهای مهاجر بدلایل گوناگون و پیچیده صورت گرفته است که از آنجمله میتوان بچند مورد زیر اشاره کرد:
- بیرون آمدن از زیر فشار و تبلیغات مذهبی و رها شدن اندیشه از زیر منگنهٔ گناه و ترس از یک سؤ
- از سوی دیگر دیدن مردمی که هیچ گونه اعتقادات مذهبی، بخصوص از نوع اسلامی آن را ندارند ولی بسیار خوشحالتر و خوشبخت تر و موفقتر و از همه مهمتر انسانیتر، بزندگی ادامه میدهند تا مردمی که معتقد به دو جین عرب مفلوکند، که تا همین ۳۳ سال پیش، هشتشان گروی نه شان بوده و اکثرا هم یا کشته شدن یا تو سرشان زده شده و یا در فقر و فلاکت مردند، و همین مقایسه ذهنیت تقدّس گرایانه آنان را نسبت به اجساد این اعراب، بکلی پاک کرده، و یا به قول این آخوند مقاله نویس، کم رنگ و یا بیرنگ کرده و در نتیجه بهتر میتوانند مطالب حماقتبار مذهبی که بمرور زمان، به آنها تلقین و تحمیل شده است را ببینند و به نادرستی آنها پی ببرند.
و یا بزبان سادهتر اکثر به اصطلاح خارج نشینها دریافته اند که خدا هم به این مردم که نه مرده پرستند و نه دخیل بندِ حرفه ای بت پرست، توجه و لطف و محبت بیشتری دارد تا آنان که مردگان و مقبرهایشان را بجای خدا نیایش میکنند!
مردمی که بهشان یاد دادهاند، بجای نیایش و سپاس زیبایها، و لذت بردن از نعمتهایی که خدا در اختیارشان نهاده، و انکار زشتیها و پلیدی ها، مرتبا بدنبال مرگ و مرده بدوند و مرگ را که یک پدیدهٔ طبیعی و خواست خداوند میباشد، را محور زندگی زنده گان قرار داده، و حماقت بار و ابلهانه تو سر و کله خویش بکوبند
و مرتبا عزادار باشند و اشک بریزند، چرا که خدا مرگ فردی را قرنها پیش به او داده. تو گویی میبایستی خداوند، بین آن دسته از اعراب دوران جاهلیت و دیگر مردم فرق میگذاشته و به آنان عمر جاودان میداده و چون اینچنین نشده میبایستی تا قرنها بعد از آن هم ایرانی تو سرو کلهٔ خود بکوبد. ای ننگ بر حماقت.
خداوند بسیار رحمان و رحیم است که بر اینچنین مردم آنچنان خشم نمیگیرد که بر قوم لوط گرفت و آنان را از صف روزگار بر نمیدارد و بهمین زجری که میکشند، بسنده کرده و ظالمینی را بر آنها گمارده است تا هم مالشان را ببرند هم جانشان را بگیرند و هم با آنها بازی کنند و هر زمان اراده میکنند با عوض کردن نام یک گوشهٔ از کشورشان زجر کششان کنند و بریش و گیسشان بخندند، و از طرفی هم با نوشن چنین مقالاتی به شعورشان توهین کنند.
دلیل دیگر مذهب گریزی مردم گریخته از توحش آخوند، یا به قول آخوند ها، خارج نشین ها، دسترسی خارج نشینها بمنابع خبری مختلف و بسیاری است که فریب و چند چهرهگی عاملین مذهب یعنی آخوندها را بر آنها نمایان کرده است. آگاهی و اطلاعات، دلیل محکم دیگریست که فرد را از خرافات و اعتقاد به انجمنهای مذهبی افراطی ابلهانه نظیر شیعه برحذر میدارد.
نویسنده مقاله، آگاهانه و یا بیشتر از روی حماقت سعی در متقاعد کردن مخاطبین داخل ایران با این مطلب دارد که اگر ایرانیهای مهاجر لامذهب شدهاند، به این دلیل نیست که مذهب ایرادی دارد، بلکه دلیلش این است که در خارج آنها را ببازی نگرفتهاند، غافل از این که حرف و استدلالهای باسمهای و بی محتوایی از این دست، دیگر راهی بجایی باز نمیکند و در ایران و بر اثر اعمالی که آخوندها و نوکرانشان بنام خدا و مذهب انجام دادهاند، و به دلیل تماس مستقیم و بی واسطهٔ مردم با مذهب، در ضمیر ناخودآگاه هر ایرانی، انزجار از مذهب، آرام آرام، آنچنان قوّتی میگیرد که در اولین فرصت، تمامی این سالها مذهبی بودن را بالا خواهند آورد و آنرا برای همیشه تف خواهند کرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر