۱۷.۱.۹۱

زاندوه دل دیوانه رستم


گنه كردم گناهی پر زلذت
در آغوشی كه گرم و آتشین بود
گنه كردم میان بازوانی
كه داغ و كینه جوی و آهنین بود



درآن خلوتگه تاریك و خاموش
نگه كردم بچشم پر ز رازش
دلم در سینه بیتابانه لرزید
ز خواهشهای چشم پرنیازش


درآن خلوتگه تاریك و خاموش
پریشان در كنار او نشستم
لبش بر روی لب هایم هوس ریخت
زاندوه دل دیوانه رستم


فرو خواندم بگوشش قصه عشق
ترا میخواهم ای جانانه من
ترا میخواهم ای آغوش جانبخش
ترا ای عاشق دیوانه من


هوس در دیدگانش شعله افروخت
شراب سرخ در پیمانه رقصید
تن من در میان بستر نرم
بروی سینه اش مستانه لرزید


گنه كردم گناهی پر ز لذت
كنار پیكری لرزان و مدهوش
خداوندا چه میدانم چهكردم
درآن خلوتگه تاریك و خاموش.

گناه - فروغ فرخزاد